فریدون مشیری
تو کجا ؟
کوچه کجا ؟
پنجره ی باز کجا ؟
من کجا ؟
عشق کجا؟
طاقتِ آغاز کجا ؟
تو به لبخند و نگاهی ،
منِ دلداده به آهی ،
بنشستیم
تو در قلب و
منِ خسته به چاهی
گُنه از کیست ؟
از آن پنجره ی باز ؟
از آن لحظه ی آغاز ؟
از آن چشمِ گنه کار ؟
از آن لحظه ی دیدار ؟
کاش می شد گُنهِ پنجره و لحظه و چشمت ،
همه بر دوش بگیرم
جای آن یک شب مهتاب ،
تو را یک نظر از کوچه ی عشاق ببینم..
*به کسی کینه نگیرید*
دل بی کینه قشنگ است
*به همه مهر بورزید*
به خدا مهر قشنگ است
دست هر رهگذری را بفشارید به گرمی
بوسه هم حس قشنگی است
*بوسه بر دست پدر*
*بوسه بر گونه مادر*
لحظه حادثه بوسه قشنگ است
بفشارید به آغوش عزیزان
پدر و مادر و فرزند
به خدا گرمی آغوش قشنگ است
نزنید سنگ به گنجشک
پر گنجشک قشنگ است
پر پروانه ببوسید
پر پروانه قشنگ است
نسترن را بشناسید
یاس را لمس کنید
به خدا لاله قشنگ است
همه جا مست بخندید
همه جا عشق بورزید
سینه با عشق قشنگ است
بشناسید خدا را
هر کجا یاد خدا هست
سقف آن خانه قشنگ است...
*"زندگیتون قشنگ"*
تقدیم به دریا دلان
استقبال_از_ماه_محرم
عاشقانت میفروشند عیش را، غم میخرند
دل به پاى روضه میریزند ماتم میخرند
باز هم شیر حلال مادران تاثیر کرد
بچهها دارند از بازار پرچم میخرند
مثل خار و خس در این سیل به راه افتادهایم*
باز درهم آمدیم و باز درهم میخرند
ماهها در یک طرف ماه محرم یک طرف
بیشتر از ماهها ماه محرم میخرند
اشک ما اینجا فقط این قدر قیمت یافته
ورنه جاى دیگرى عرضه کنى کم میخرند
تا تو را داریم ما، داراترین عالمیم
بچههاى ما در این خانه حاتم میخرند
این طرف گریان شدیم و آن طرف آباد شد
اشک کالایىست که در هر دو عالم میخرند
گریه بر مظلوم تکوینا تقربآور است
در حسینیه مرا، حتى نخواهم، میخرند
مطمئنا روضهاى یا گریهاى در کار هست
هر کجا عصیانى از فرزند آدم میخرند
عدهاى دم میدهند و عدهاى دم میزنند
پنج تن هم این وسط دارند از دم میخرند
گریهکن زهراست، ما تنها سیاهى لشگریم
باز با این حال شکل گریه را هم میخرند
اولین گریهکن مسلم رسول الله بود
گریه بر دندان مسلم را مسلم میخرند
*مثل خار و خس در این سیل به راه افتادهایم
(علامه طباطبایى.ره.)
شاعر:علی_اکبر_لطیفیان
اشعار ناب آئینے
shere_aeini
استقبال_از_ماه_محرم مناجات_امام_حسین
به اذن حضرت مولا شدم کبوتر تو
که بال و پر بزنم پای روضهی سر تو
ببخش با پر زخمی، به زحمت افتاده
لباس نوکریام را بریده مادر تو
چه طور خرج غمت جور شد؟ کسی میگفت
رسیده رزق حسینیه از برادر تو
شبیه حضرت زینب به سینه میکوبم
که مقتدای عزادارهاست خواهر تو
به چشم من همهجا روضهی شما بر پاست
تمام عالم و آدم شدند مضطر تو
اگر کویر تَرَک روی هر تَرک دارد
کشیده خشکی لبهای زخم پرپر تو
خزان و ریزش برگ از درخت در همهجا
شد است در دل من روضهخوان ِ اکبر تو
طلوع، بردن بالای طفل ششماهه است
غروب، خون گلوی علی اصغر تو
زمان بارش باران همیشه میبارم
برای بارش تیر و امیر لشگر تو
من از خرابه و شام و رقیه فهمیدم
که قول تو نرود گر رود ز تن سر تو
بیا و قول بده آخرین دمم برسی
به راه آمدن توست چشم نوکر تو
شاعر:موسی_علیمردانی
اشعار ناب آئینے
shere_aeini
استقبال_ازماه_محرم محرم
دوباره بوی محرّم، دوباره بوی خدا
دوباره روضه ی ارباب، روضه ی سقّا
دوباره هیئت و زنجیر و سینه و لطمه
دوباره بیرق سرخ حسین و بزم عزا
دوباره هروله ی شور، کوچه واکردن
دوباره وعده ی دیدارمان به کرب و بلا
کتیبه ها و سیاهیّ و محتشم خوانی
دوباره ناله و آه و بساط اشک و بکا
دوباره روضه ی تیر و کمان و طفل رباب
که تشنه پر زده جوجه ز ساحل دریا
دوباره صیحه ی ارباب و ناله ی ولدی
کنار پیکر صد چاک اکبر لیلا
دوباره گریه ی طفل سه ساله ی مضطر
که بوسه زد به گلوی بریده ی بابا
دوباره شام غریبان و آتش و دود و ....
صدای سیلی و اشک یتیم در صحرا
تمام دشت ز طیر و وحوش سیرابند
عزیز فاطمه تشنه است اف به تو دنیا
دوباره بانوی پهلو شکسته ای خواند
کنار گودی مقتل" غریب مادر "را
دوباره شیهه ی اسبی که واژگون زین است
که دید زینب و آهی کشید وا أُمّا
کسی که زینت دوش حبیب داور بود
تنش سه نقطه و رأس بریده اش امّا
شاعر: یاسر_حوتی
اشعار ناب آئینے
shere_aeini
استقبال_ازماه_محرم #محرم
حال و هوای کوچه، غمآلود و درهم است
پرچم به اهتزاز درآمد، محرّم است
میگرید آسمان و زمین، در محرّمت
طوفانی از حماسه به پا میکند غمت
ابلاغ میکنند به یاران، سلام تو
قد میکشند باز علمها، به نام تو
هر جا که نام توست، مکان فرشته است
بر هر کتیبهای که ببینی، نوشته است
«باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است»
باید در این حسینیه، از خود سفر کنیم
باید در این مقام، شبی را سحر کنیم
با کاروان گریه، مسافر شدم تو را
امشب در این حسینیه زائر شدم تو را
تا گفتم «اَلسلامُ عَلیکُم» دلم شکست
نام حسین، بند دلم را، ز هم گسست
دیدم که ابرهای جهان، گریه میکنند
در ماتمت زمین و زمان، گریه میکنند
دیدم «عزای اشرف اولاد آدم است»
دیدم «سر ملائکه بر زانوی غم است»
رفتم که شرح عصمت «ثارُ اللَّهی» کنم
چیزی نمانده بود که قالب تهی کنم
خورشید رنگ و بوی تغیّر گرفته بود
تنگ غروب بود و فلک گُر گرفته بود
ای تشنهکام! بود و نبود تو را چه شد؟
سقّایِ یاسهای کبودِ تو را چه شد؟
بر اوج نیزهها، کلمات تو جاری است
این قصّه، قصّهٔ تَبَر و استواری است
ای اسم اعظمت به زبانم، عَلَی الدَّوام
ما جاءَ غَیرُ اِسمُکَ فی مُنتَهَی الکَلام
آیین من تویی، که تویی دین راستین
بَل ما وَجَدتُ غَیرَکَ فی قَلبِیَ الحَزین
آن بحر پر خروش، دگر بیخروش بود
خورشید تکّه تکّهٔ زینب، خموش بود
شاعر: عباس_شاه_زیدی
اشعار ناب آئینے