استقبال_ازماه_محرم امام_حسین
شکر خدا دوباره شدم مبتلای تو
ای کشته ای که جان دو عالم فدای تو
شکر خدا نسیم محرم وزیده است
هرشب شده عبادت من روضه های تو
((باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است))
شکر خدا شکسته دلم در عزای تو
باور نمی کنم که دوباره نشسته ام
با چشم خیس بین حسینیه های تو
با اذن مادرت به سر و سینه می زنم
ممنونم از ترحم و لطف و عطای تو
من با غذای روضه تان رشد کرده ام
وقف شماست بود و نبود گدای تو
بیمار عشقم و دهه ای بسته ام دخیل
کاسه بدست گوشۀ دارالشفای تو
این عطر سرخ می وزد از سمت قتلگاه
حالا دلم رسیده به پایینِ پای تو
شاعر:محمدرضا_رضایی
اشعار ناب آئینے
shere_aeini
استقبال_از_ماه_محرم امام_حسین
بر پا شده است در دل من خیمهی غمی
جانم چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی
عمریاست دلخوشم به همین غم که در جهان
غیر از غمت نداشتهام یار و همدمی
بر سیل اشک، خانه بنا کردهام ولی
این بیت سُست را نفروشم به عالمی
گفتی شکار آتش دوزخ نمیشود
چشمی که در عزای تو لب تر کند نمی
دستی به زلف دستهی زنجیرزن بکش
آشفتهام میان صفوف منظّمی
میخوانیام به حُکم روایات روشنی
میخواهمت مطابق آیات محکمی
ذیالحجّهاش درست به پایان نمیرسد
تقویم اگر نداشته باشد مُحرّمی...
شاعر:
سعید_بیابانکی
اشعار ناب آئینے
shere_aeini
دنیای زیبای من
گفت:از مادر بخوان گفتم:که مادر مهربان
گفت:یک چیز دگر گو گفتمش:آرام جان
گفت:دانی مهربان تر از همه عالم خداست
گفتم:آری در وجود مادرم دیدم عیان
گفت:مادر سیب را ناخورده بودی چون شدی؟
گفتم:آن سیب مادرم را کرد مادر در جهان
گفت:بیرون راند آن سیب مادرت را از بهشت
گفتمش:بنگر بهشت را زیر پای مادران
گفت:شیطان از طریقش پادشاهی می کند
گفتم:از خیر دعایش میروم اندر جنان
گفت:اگر خواهی فروشی مادرت قیمت به چند
گفتم:آن یک قطره اشکش نی فروشم با جهان...
تقدیم به تمام مادران
عجب_صبری_خدا_دارد
اگر من جای او بودم
همان یک لحظه اول،
که اول ظلم را میدیدم از مخلوق بی وجدان،
جهان را با همه زیبایی و زشتی،
بروی یکدیگر،ویرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که در همسایه ی صدها گرسنه،
چند بزمی گرم عیش و نوش میدیدم،
نخستین نعره مستانه را خاموش آندم،
بر لب پیمانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
که میدیدم یکی عریان و لرزان،
دیگری پوشیده از صد جامه ی رنگین
زمین و آسمان را واژگون،مستانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
نه طاعت می پذیرفتم،
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده،
پاره پاره در کف زاهد نمایان،
سبحه،صد دانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
برای خاطر تنها یکی مجنون صحرا گرد بی سامان،
هزاران لیلی ناز آفرین را کو به کو،
آواره و،دیوانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد!
اگر من جای او بودم
بگرد شمع سوزان دل عشاق سرگردان،
سراپای وجود بی وفا معشوق را،
پروانه میکردم
باز امشب ، شهرزاد قصه گویم می شوی ؟
مایه ی آرامش بغض گلویم می شوی ؟
با طلوع خنده هایت ، در شب رویایی ام
آذرخش شعله های آرزویم می شوی ؟
پا نهادم با تو امشب ، بر فراز لحظه ها
در غزلهای نگاهت ، مهرجویم می شوی ؟
گاه در تنهایی ام ، در خلوتم ، پا می نهی؟
خیره بر آن قاب عکس روبرویم می شوی ؟
چشمهایم ، پر شده از التهاب خاطرات
گاه با جادوی چشمت ، پیشگویم می شوی ؟
وای... اینجاها دلم ، تنگ نگاهت می شود
درغروب لحظه هایم، های و هویم می شوی ؟
مثل اشعار پر از غربت ، پر از تنها شدن
می وزم در یاد تو ؟ مشتاق رویم می شوی ؟
در "خیال " کوچه ها پیچیده عطر " یاس " تو
نازنینم ، باز امشب ، قصه گویم می شوی ؟
همیاران آسایشگاه معلولین
و سالمندان گیلان-رشت (خیریه)