ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
اگر بی کسی مثل من بیخیال
دلت را به دریا بزن ، بی خیال
اگر قبر دادند فوری بگیر
نکن فکر پول کفن…بی خیال
و یا جای طاووس در رختخواب
شبی دیده شد کرگدن ، بی خیال!
خری داد آواز کای بی هنر
به هر جای دیدی چمن…بی خیال!
الاغ از تریپ تو در حیرت است
نکن هر جُلی را به تن ! بی خیال
اگر یک نفر رفت دور از وطن
در آن خطه شد بی وطن ، بی خیال
فرو گر شود پای او از قضا
پس از گِل ، درون لجن! بی خیال
به نام خداوند ِ قفل و کلید
بزن قفل را بر (دهن) ! بی خیال
به قفل ِ بزرگ ِ بزرگان ِ شهر
نخورده کلید حسن ، بی خیال
شدم سخت معتاد ِ تدبیر تو
خمار توام ای “حَشن” ! بی خیال
پس از رفع تحریم قفل و کلید
نزن این قدَر فوت و فن ، بی خیال
متاعی اگر نیست این روزها
به بازار اهل سخن ، بی خیال
از امروز در سازمان ملل
مساوی شده مرد و زن ! بی خیال
نمی چسبد اَنگ سیاسی به طنز
ولم کن برو “جان ِ من” بی خیال!
راشد انصاری
وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir
همدم بزم شاعران ،چایی
رونق افزای هرمکان، چایی
جای شام و نهار و صبحانه
استکان پشت استکان،چایی
نشود قوری از سماور دور
حاصل ضرب این و آن، چایی
بارها خورده ایم جای "می"
با کمی طعم زعفران، چایی
قوت و یاقوت هر هنرمندی
باده ی ناب ارغوان، چایی
لذت زندگی فقط این است:
پک به سیگار و همزمان...چایی!
(برخی ابیات اگر که ناجورند
هست منظور داستان، چایی!)
مصرف بی رویه اش درشب
دارد اما کمی زیان، چایی!
قهوه چی گفت: چای یا قهوه؟
گفتمش لطف کن همان چایی
هر چه لبریزتر طلایی تر
روح بخش لب و زبان،چایی
من خودم دیده ام که در فیلمی
می خورد شخص "استفان" چایی!
در همان فیلم خارجی ، پیری
می خورد با زنی جوان! چایی
گفته رعیت عجیب می چسبد
روز و شب زیر بار خان،چایی
پول چایی دوای هر درد است
مرهم درد سازمان....چایی
مرده را زنده می کند گاهی
پای پرونده ی فلان...چایی
تویی آب حیات و قوت جان
به فدای تو جسم و جان، چایی
زن من هم به جای مهریه اش
بسته پیمان ترکمان چایی!!
راشد انصاری
وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir