وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

با افتخار تقدیم به شرکای دزد و رفقای قافله

با افتخار تقدیم به شرکای دزد

و رفقای قافله

از مسئولین مفتخور تا آقازاده های مزدور

دزدها این همه ثروت ز کجا می دزدند!

شاعر: ابوالقاسم حالت

کهنه دزدان که ز مالِ فقرا می دزدند،

نانِ خشکیده ز انبانِ گدا می دزدند

رحم بر عاجز و افتاده ندارند روا

از کَران سمعک و از کور عصا می دزدند

چه به صبح و چه به شام و چه به کوفه، چه به شام

غرض ، اندر همه وقت و همه جا می دزدند

رأفت و رحم کجا آید از آن قومِ دنی

که ز افتاده ی بیمار دوا می دزدند؟

جرأت سرقت اموال بزرگان نکنند

کُلَه و کفش ز هر بی سر و پا می دزدند

هر کجا رزق کسان در کف ایشان افتد،

قند از چایی و روغن ز غذا می دزدند

گر حنا بسته ببینند به گرمابه تو را

از سر ریش و سبیلِ تو حنا می دزدند

دو سه شب پیش گر از کیسه ی ما دزدیدند

دو سه روز دگر از جیب شما می دزدند

پول دزدند گر از کیسه ما ، چیزی نیست

عقل هم پا چو دهد، از سر ما می دزدند

بهر خاگینه و کوکوی خود این مفت خوران

زرده از بیضه ی مرغان هوا می دزدند

عمر دزدان چقدر نیز دراز است امشب

مگر از خضر نبی آب بقا می دزدند

ماتم از این که اگر کیسه مخلوق تهی است

دزدها این همه ثروت ز کجا می دزدند!

سرداردهقان

جمعیت رهروان امربه معروف ونهی ازمنکر

نقیضه ای بر شعر استاد شهریار، از زبان ملکه

نقیضه ای بر شعر استاد شهریار، از زبان ملکه

پیرم و گاهی دلم یاد جوانی می کند

پیرزن هم با تولد شادمانی می کند!

کیک من دارد نود شمع و سه تا هم فشفشه

کیک من این روزها آتش فشانی می کند!

هر چه می خواهم که خاموشش کنم این کیک را

فوت من اظهار عجز و ناتوانی می کند!

آنکه گفته عاشق ایران و ایرانی است هم

آمده در جشن من خشتک درانی میکند!

دارم از دنیا عروسان قشنگی حیف که

این یکی بر آن یکی جفتک پرانی می کند!

کل دنیا مهربان هستند با من منتهی

چون به ایران می رسم نامهربانی می کند!

کرده ایران با دهان ما همانی را که آن_

_تکه های آخر قوطی رانی می کند!

خیس گشته پوشکم از ترس موشک هایشان

قدرت آنها مرا دارد روانی می کند!

گرچه قصد دوستی داریم در ظاهر ولی

هر که دارد دشمنی ، با ما تبانی می کند!

کشور من مثل امریکای احمق نیست چون

حیله ها و دشمنی ها را نهانی می کند!

این ترامپ ساده هی بالا و پایین می پرد

مثل آن کاری که هی بهنام بانی می کند!

هر کسی هم نامه ای از سوی آن ها می برد

خیط گشته، نامه را آنجا که دانی می کند!

عمر من هم آخرش روزی به پایان می رسد

حق تعالی شادمانی را جهانی می کند!

طنز_مطبوعاتی

وطن_امروز

فرهاد موحدی

وطنز | پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

 

منطق الگلابی

منطق الگلابی

جمله مرغان سوی هدهد می شدند

با قوقولی یا که قدقد می شدند

جملگی از جای خود بر خاستند

از سر حکمت گلابی خواستند

گفت هدهد راحت این ناید به دست

دل ز خیلی چیز ها باید گسست

هفت وادی در مقابل آیدت

تا گلابی نیز حاصل آیدت

وادی اول ز خود وا می رهی

وعده های رنگ رنگی می دهی

وادی دوم روی توی ژنو

قافیه تنگ ایدت گردی کنف!

وادی سوم که جانت در رود

وادی موگرینی و اشتون شود

باید انجا هی بخندی! خز شوی!

بین جمع پنج و یک اچمز شوی

وادی چارم که خیلی لاکچری ست

وادی تضمین امضای کری است

وادی پنجم خطرناک است!هان

وادی تصویب باشد ان مکان

بیست مینت(minute) کلهم داری زمان

تا کند تصویب آن را لارِ جان

وادی  شش، تا نمایی پاچه را

گل لقد سازی و سیمان را! چرا؟

چون که باید مخ ز تن بیرون کنی

هر چه می گوید کری جان اون کنی

وادی هفتم چو تاییدت کنند

هر چه تحریم است از جا برکنند

بعد از آن گنج تو می آید به پیش

میکشی آنجا گلابی را به نیش

عاقلی گفتا که این ره باطل است!

راه، با شرمندگی، بی حاصل است

هد هدش میداد چندین فحش بوق

گفت سرهنگی! نه ای اهل حقوق!

آی دلواپس چرا خودکامه ای!

کاسبی یا بی شناسی؟ نامه ای؟!

بزدل بیکار بدبخت لئیم

ما بدون تو به آنجا می رویم

از برای بانگ آزادی همه

جملگی رفتند در وادی همه

مرحبا ای بلبل شیرین چو توت

خیز سوی خلق خودکاری بشوت

خه خه ای موسیچه ی خوب و ظریف

خیز و ایمیلی، توییتی، کن ردیف

ای برادر!طوطی شکر شکن

با زبان سرخه ای حرفی بزن

خیز و بانگی ساز کن ای بوتمار

بهر ما ها باز کرسنتی بیار

غاز! از جام خرد پر کن مئی

هیات ما را بگردان بیمه ای

یار دیرین من ای نو بخ بخو

ماله ای اور! دلیلی نو بگو

چون که سطح اشتیاق از جان گذشت

اندراین ره هفت وادیشان گذشت،

راه کم کم داشت پایان می گرفت

یک به یک دیسک کمر ها می گرفت

لب فتاده، چانه بر اشکم عمود

اندر آنجا یک گلابی هم نبود

یافتند آن خیل مرغان بِرند

که همه با هم گلابی بوده اند

امین شفیعی

وطنز  پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz

 

[تقدیم به دارندگان خون خوب و ژن مرغوب]

[تقدیم به  دارندگان خون خوب و ژن مرغوب]

مرسی از مهر بیکران شما

خلق و اخلاق مهربان شما

ما بدون شما چه‌ایم مگر؟

هیچ و کمتر، بلی به جان شما

ما زمین‌خوردگان پایینیم

ما کجا و کجا مکان شما

وین خودش نعمتی علیحده‌ست

اینکه هستیم در میان شما

هرچه اندر نهان ما مستور

شمه‌ای باشد از عیان شما

همچنین در عیان ما گویند

هست آیینهٔ نهان شما

ما چه دانیم، ما نمی‌دانیم

چیست تحلیل گفتمان شما

سر خود زر زدیم هرچه زدیم

چشم ما زین‌پس و دهان شما

هرچه ما را لقب دهید آنیم

تا چه باشیم در بیان شما

باد و آب و هوا از آن شماست

ما در این خاک میهمان شما

نوش جان شما، چه قابل اگر

قاتق ماست روی نان شما

پشت هم جفت کرده‌ایم به صف

در سحرگاه پادگان شما

جملگی ساکتیم تا برسد

دکترینی ز دکتران شما

ورنه مشتی غبار خاویه‌ایم

جمله محتاج سازمان شما

حرف ما هم به شرط آن حرف است

که بیفتد سر زبان شما

آب چشمیم و جاروی مژگان

خاکروب در دکان شما

ای بترکد هرآنکه می‌باشد

سود او مایهٔ زیان شما

ما فلانیم اگر اجازه دهیم

خط بیفتد روی فلان شما

بدترانِ شما همه خوبند

تا چه باشند بهتران شما

هست مردود آنکه جیم شود

از بزنگاه امتحان شما

لرزه در سقف آسمان افتد

ناگهان بعد هر تکان شما

بنز ما در قیاس ما و شما

چیست، رکس شما، ژیان شما

رستم داستان اگر می‌بود

در عجب بود از توان شما

پیر، اما ز شوق مالامال

ای فدای دل جوان شما

شور اخلاص و شوق خدمت و کار

در دل خرد تا کلان شما

زید اگر رفت، عمرو می‌آید

حبّذا طول دودمان شما

از اتاق عمل صدا کردند

نوبت چیست؟ زایمان شما

از شما تا همیشه ممنونیم

ایضاً از ایل و خاندان شما

هرچه گفتیم از حکایت‌تان

جزئی از کل داستان شما...

امید مهدی نژاد

وطنز  پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

هی گنه کردیم و گفتیم خدا می بخشد...

هی گنه کردیم و گفتیم خدا

می بخشد...

عذر آوردیم و گفتیم خدا

می بخشد...

آخر این بخشش و این عفو و کرامت تا کی...!!!

او رحیم است ولی ننگ و خیانت تا کی...!!!

بخششی هست ولی قهر و عذابی هم هست...

آی مردم به خدا روز حسابی هم هست...

زندگی در گذر است...

آدمی رهگذر است....

زندگی یک سفر است....

آدمی همسفر است...

آنچه می ماند از او راه و رسم سفر است...

"رهگذر میگذرد