وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

نوسروده‌ احمد بابایی برای سیل زدگان:

نوسروده‌ احمد بابایی برای سیل زدگان:

« سیل برد آبروی مدعیان/ باز هم غیرت جهادی ها»

سیل گاهی قطار تقدیر است

سیل گاهی به خفتگان سیلی است

وسط سیل یادمان نرود

اشعری، اهل صلح تحمیلی است

چقدر چشم ها که بارانی

چقدر خانه ها که ویران است

هموطن ما سپاه عاطفه ایم

خانه تو تمام ایران است

سیل آمد که یادمان باشد

در همه اشک ها و شادی ها

سیل برد آبروی مدعیان

باز هم غیرت جهادی ها

سیل فریاد می زد و می گفت

غفلت انگیزه خرابی هاست

اشعری ها که کدخدا زده‌اند

چشم میهن به انقلابی هاست

سیل گاهی اذان تکلیف است

صبح ها دیدنی است در ایران

هموطن قول می دهیم این بار

هر که کوتاه آید از ما نیست

https://tn.ai/1989579

TasnimNews

TebyanOnline

سیبیل می ذاشت دایی جان همیشه

سیبیل می ذاشت دایی جان همیشه

می گفتش مرد بی سیبیل نمیشه!

نظر می داد: هر کی زن بگیره

باید گم شه! همون بهتربمیره!....

جدیدا زن گرفته دایی ما

میشینه واحد بالایی ما

سیبیلاشو زده!شرط زنش بود

لباس صورتی دیدم تنش بود!

دایی، در زن ذلیلی یکّه تازه

و مرد زندگی! ازهرلحاظه....

همین امروز زنگیده به مامان

شدم بابا منم، از تو چه پنهان

پاشو خواهر بیا یک لحظه بالا

بیا دیگه! نَشین تو خونه تنها...

مثِ تیری رها از چلّه می رفت

آسانسور رو ندید از پله می رفت

رسید اما نفس تازه نکرده

یه سگ ظاهر شد از آنسوی پرده

سگ دایی دقیقا مثل «بِل» بود

توی هال و تو آشپزخونه وِل بود

مامان مثل فنر از جاش پا شد

قمر در برج عقرب تازه جا شد

به طعنه گفت رفتی بِل خریدی؟

سباستینو چی؟ اونو تو ندیدی؟

داداش! وا دادنم اندازه داره

پدرسگ بودن آخه افتخاره؟

طاهره ابراهیم نژاد آکردی

وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

 

شب و ستاره و حسرت و یاد خنده ی ماهت..

http://uupload.ir/files/7h8m_%D8%B4%D8%A8_%D9%88_%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D8%B1%D9%87.jpg

شب و ستاره و حسرت و یاد خنده ی ماهت..

و چشم خسته ی من که دوباره مانده به راهت !

من و نوازش قلبی،که ذرّه ذرّه شکسته..

همان که بوده همیشه اسیر مهر تباهت؛

کنار دغدغه هایی ز خاطرات گذشته ،

طلوع غربت دل در، غروب چشم سیاهت!

کشیده شیره ی جان را سکوت وحشی قلبی

که خسته خورده زمین در هجوم برق نگاهت..

چه غمگنانه کشیدم عذاب رفتن جان را

دمی که رفتی و گفتی: خداست پشت و پناهت!

چگونه بی تو نمیرم چگونه بعد تو باشم؟

خدا کند بتوانم که بگذرم ز گناهت...

T.k

همیاران آسایشگاه معلولین و سالمندان گیلان-رشت (خیریه)

قفلی شکست و در شب زندانم آمدی

قفلی شکست و در شب زندانم آمدی

از عمق شعرهای پریشانم آمدی

شوقت درون سینه ی من بود سالها

آغوش بازکردی و در جانم آمدی

بغضم گرفته بود و خیابان ادامه داشت

در بی قراری شب بارانم آمدی

پاییز، پشت پنجره ام قد کشیده بود

مثل بهار، تا لبِ ایوانم آمدی

این عطر شمعدانی من نیست...بوی توست

انگار تا حوالی گلدانم آمدی

نزدیکِ صبح، بالش من،خیس اشک بود

شاید کنار بستر بیتابم آمدی

انگار سالهاست کنارم نشسته ای

هرچند سالهاست که می دانم آمدی...

T.k‌

همیاران آسایشگاه معلولین و سالمندان گیلان-رشت (خیریه)

ای که می‌پرسی نشان عشق چیست


http://uupload.ir/files/707s_%D8%A7%DB%8C_%DA%A9%D9%87.jpg

ای که می‌پرسی نشان عشق چیست

عشق چیزی جز ظهور مهر نیست

عشق یعنی مشکلی آسان کنی

دردی از درمانده‌ای درمان کنی

در میان این همه غوغا و شر

عشق یعنی کاهش رنج بشر

عشق یعنی گل به جای خار باش

پل به جای این همه دیوار باش

عشق یعنی تشنه‌ای خود نیز اگر

واگذاری آب را، بر تشنه‌تر

عشق یعنی دشت گل‌کاری‌شده

در کویری چشمه‌ای

Hasan HB