وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

سیبیل می ذاشت دایی جان همیشه

سیبیل می ذاشت دایی جان همیشه

می گفتش مرد بی سیبیل نمیشه!

نظر می داد: هر کی زن بگیره

باید گم شه! همون بهتربمیره!....

جدیدا زن گرفته دایی ما

میشینه واحد بالایی ما

سیبیلاشو زده!شرط زنش بود

لباس صورتی دیدم تنش بود!

دایی، در زن ذلیلی یکّه تازه

و مرد زندگی! ازهرلحاظه....

همین امروز زنگیده به مامان

شدم بابا منم، از تو چه پنهان

پاشو خواهر بیا یک لحظه بالا

بیا دیگه! نَشین تو خونه تنها...

مثِ تیری رها از چلّه می رفت

آسانسور رو ندید از پله می رفت

رسید اما نفس تازه نکرده

یه سگ ظاهر شد از آنسوی پرده

سگ دایی دقیقا مثل «بِل» بود

توی هال و تو آشپزخونه وِل بود

مامان مثل فنر از جاش پا شد

قمر در برج عقرب تازه جا شد

به طعنه گفت رفتی بِل خریدی؟

سباستینو چی؟ اونو تو ندیدی؟

داداش! وا دادنم اندازه داره

پدرسگ بودن آخه افتخاره؟

طاهره ابراهیم نژاد آکردی

وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

 

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.