وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

امام هادی علیه السلام

امام هادی علیه السلام

ماه در آینه ی چشمِ تو خلوت می کرد

آسِمان زیر قدم هات طهارت می کرد

عرق شرم به پیشانی خورشید چه بود؟

پیش اجلال تو احساسِ حقارت می کرد

سَرِ سجاده ی عشقت دو سه نوبت در روز

جبرئیل آمده و عرض ارادت می کرد

به گدایت عَوَضِ سنگ طلا بخشیدی

دست هایت چه کریمانه کرامت می کرد

«ابن سِکّیت» شدن ها اثر چشم تو بود

دلِ نرمت همه را زود هدایت می کرد

با «غدیریه» امامت به سرانجام رسید

مُصحفت «جامعه» تکمیل رسالت می کرد

هر چه کردند نشد نور تو خاموش شود

مِهر تو بر همه ی شهر سرایت می کرد

متوکل به تماشای شرابت می برد

بس که بر اوج مقام تو حسادت می کرد

شعر خواندی و لبت گرم مذمت ها بود

کِی به لبهای ترک خورده جسارت می کرد

خبر از خیره شدن های به ناموس نبود

هر که در محضرتان بود،رعایت می کرد

سامرا  شام  نشد تا که ببینند همه

خیزران بر لب و دندان چه قیامت می کرد

هو یاعلی (ع)

هو یاعلی (ع)

مدح ‌طوفانی و بی نظیر ‌

امیرالمومنین علی(ع)

(قطره ای از دریا)

بسمِ ربِ الرِّسول ربِّ نبی

و پس از آن عَلیٌ الأَعلا

و سپس روی دفترم بافخر

مینویسم فقط علی مولا

مظهر برج انمایی و

شاهکار خدای منانی

طاهری و مطهر و شفاف

تو دقیقا شبیه  قرآنی

چون گشودم کتاب قرآن را

دیدم آیات منجلی بودند

جزء در جزءُ کلّ احزابش

یک به یک مِدحت علی بودند

علما دربیان و  تفسیری

ز حروف مقطع آوردند

و صِراطٌ عَلیُّ نُمسِکُهُ

عَلیٌ حق ؛ چنین ادا کردند

کل اشجار گر قلم گردند

آب دریا اگر شود جوهر

تا نویسند کل کاتبها

شمه ای از فضیلت حیدر

در هزاران کتاب و صد دفتر

وصف عین علی که جا نشده

کل عالم به مدح او اما

حق لام علی ادا نشده

ذکر نادعلی توست علی

که  کندبنده  را ز  غم آزاد

و چه کس در رکوع بین نماز

چون تو انگشترش به سائل داد

زنگ درب بهشت ذکرتو و

بهترین اسم و افضل الاذکار

مردگان را حیات می بخشد

نام زیبات یکصد وده بار

آسمانها و نُه فلک نزدت

همگی احترام میکردند

انبیا ،اولیاءُ عِلِّیین

پیش پایت قیام میکردند

در زمین در زمان ز عرشُ فرش

و عوالم علی بود حاکم

سر در عرش حک نموده خدا

و یدالله فوق ایدیهم

وصف نام تورا چگونه کنم

عَجِزَ الواصِفون عن صفتک

که بشر قاصر است از وصفت

ما عرَفناکَ حق معرفتک

پدرِ آدمِ ابو البشری

پدرِخاک  یا ابالاِربَه

حق پس از آفریدنت فرمود

فتبارک به خلقتت بَه بَه

پدر زینبی و ثارالله

جان فدای شکوفه ی یاست

کار صدها مسیح و موسی را

میکند دستهای عباست

پا نهادی به عالم امکان

دل اهل زمین هلاک تو شد

تو که بودی که بدو آمدنت

خانه ی کعبه سینه چاک تو شد

نه فقط بر زمینیانِ جهان

به سماواتیان  امیری تو

ای شه لافتی بنی شوکت

شه نام آور غدیری تو

کوری چشمِ دشمنت مولا

درحدیثی نبی چنین فرمود

بافضیلت ترین  عبادتها

ضربه ی تو به روز خندق بود

فاتحِ بدرُ خیبرُ اُحُدی

اسدالله شیر بی بدلی

تو امیری و شیر بی پروا

بر تو زیبنده است نام علی(ع)

تیز مانند ذولفقار دو دم

اِنحنای کمان ابرویت

لشکر و صدسپاه گردیدند

همه چیره ز زور و بازویت

عبدود،مرحب و هزاران یل

همچو کاهند درکف مشتت

تویی آن پهلوان که کنده شده

درب خیبر به ناز انگشتت

تو قدَر قدرتی و شیر افکن

که به گَردَت نمیرسد احدی

که نبی وقت رزم می گوید

اسدالله یاعلی مددی

تویی مقصود و مقصدم آری

عاشقت گر شدم هدف دارم

هوس بوسه از ضریح تو وُ

هوس  چاییِ نجف دارم

مال و دارایی ام که چیزی نیست

ای تجلیِ عالم ِ ایجاد

خودمُ بچه ها و همسرمُ

پدرم و مادرم فدای تو باد

و بعید است از تو مولایم

دست رد روی سینه ام بزنی

لحظه مرگ بی قرارِ تو ام

ای که گفتی فَمَن یَمُت یَرَنی

حمل بر خود ستایی ام نشود

در برم  ثروتی کلان دارم

شیعه ی حیدرم بدین منظور

سکه گردید کسبم و کارم

و چه دارد  هر آن که درگیتی

حُبِّ حیدر میان قلبش نیست

بی ولایش به زیر صفر اما

باعلی نمره ی ولایم بیست

در ره عشق پاکتان مولا

سرِ سُرخَم رود ملالی نیست

آنکه منکر شده تورا قطعا

نطفه اش نطفه ی حلالی نیست

سخن این نیست قسمتم بشود

کز غلامان دخترت باشم

من کجا زیبنت کجا ای کاش

خاک نعلین قنبرت باشم

صدو ده خط نوشتم از مدحت

کم ما و کرامتت  مولا

و کنون اذن و رخصتی  بدهید

بنویسم  ز  مادرم

شاعرکربلایی مجید مرادزاده

علمدار کربلا

ماه_رجب مدح_امام_باقر

ماه_رجب

مدح_امام_باقر

ﻫﻼ‌ﻝ ﻣﺎﻩ ﺭﺟﺐ! ﻧـﺎﺯ ﮐﻦ ﺑـﻪ ﻣﺎﻩ ﺗﻤﺎﻡ

ﺯ ﯾﺎﺯﺩﻩ ﻣـﻪ ﺩﯾﮕﺮ ﺗﻮ ﺭﺍ ﺳﻼ‌ﻡ ﺳﻼ‌ﻡ

ﺳﻼ‌ﻡ ﺑﺮ ﺗﻮ ﮐﻪ ﺩﺭ ﺩﺍﻣﻦ ﺗـﻮ ﻣﯽ‌ﺗـﺎﺑﺪ

ﻓﺮﻭﻍ ﺣﺴﻦ ﺧﺪﺍ ﺍﺯ ﺟﻤﺎﻝ ﭼﺎﺭ ﺍﻣﺎﻡ

ﻭﻻ‌ﺩﺕ ﺩﻭ ﻣﺤـﻤﺪ، ﻭﻻ‌ﺩﺕ ﺩﻭ ﻋـﻠﯽ

ﮐﺪﺍﻡ ﻣﺎﻩ، ﭼﻨﯿﻨﺶ ﺳﻌﺎﺩﺕ ﺍﺳﺖ ﻭ ﻣﻘﺎﻡ؟

ﭼﻪ ﻣﺎﻩ ‌ﺭﻭﺡ‌ﻓﺰﺍﯾﯽ ﮐﻪ ﺩﺭﻧﺨﺴﺘﯿﻦ ﺷﺐ

ﺍﻣـﺎﻡ ﭘﻨـﺠﻢ ﻣـﺎ ﺷـﺪ ﻭﻻ‌ﺩﺗﺶ ﺍﻋـﻼ‌ﻡ

ﺧـﺪﺍ ﺑﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﺑﻨـﺖ ﺣﺴﻦ ﮔﻠﯽ ﺑﺨﺸـﯿﺪ

ﮐﻪ ﻋﻄﺮ ﺑﺎﻍِ ﺣﺴﯿﻨﯽ ﺍﺯ ﺍﻭ ﺭﺳﺪ ﺑﻪ ﻣﺸﺎﻡ

ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﻣﺤـﻤﺪ ﺩﻭﻡ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﭘﻨﺠﻢ ﻭﺻﯽ ﺧﯿﺮﺍﻻ‌ﻧﺎﻡ

ﺍﻣـﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾﻌـﻨﯽ ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻗـﺮﺁﻥ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗـﺮ ﯾـﻌﻨﯽ ﺗـﻤﺎﻣﯽ ﺍﺳﻼ‌ﻡ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺑﻬﺸﺖ ﻫﺸﺖ ﺑﻬﺸﺖ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻈـﺎﻡِ ﻫﻔـﺖ ﻧﻈـﺎﻡ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺍﻣﺎﻡ ﻋﻠﻢ ﻭ ﻋﻤـﻞ

ﺍﻣﺎﻡ ﺑﺎﻗﺮ ﯾﻌﻨﯽ ﺭﺳﻮﻝ ﺧﻮﻥ ﻭ ﻗﯿﺎﻡ

ﻣﮕـﺮ ﺍﻣﺎﻡ ﭼـﻬﺎﺭﻡ ﻣـﺪﺩ ﮐـﻨﺪ، ﻭﺭﻧـﻪ

ﮐﻪ‌ ﺭﺍﺳﺖ ﺯﻫﺮﻩ ﮐﻪ ﺩﺭ ﻣﺪﺡ ﺍﻭ ﮐﻨﺪ ﺍﻗﺪﺍﻡ؟

ﺯﺟﺎﻥ ﻭ ﺩﻝ ﻣﻠﮏ ﻭ ﺟﻦ ﻭ ﺍﻧﺲ ﻭ ﺣﻮﺭ ﺍﯾﻨﺠﺎ

ﻧﻔﺲ ﺑـﻪ ﺩﻭﺳـﺘﯽِ ﺍﻭ ﺑـﺮﺁﻭﺭﻧـﺪ ﻣـﺪﺍﻡ

ﺍﮔﺮ ﺍﺯ ﺍﻭ ﻧﺴﺘﺎﻧﻨﺪ ﺟﺎﻡ ﺩﺭ ﺻﻒ ﺣﺸﺮ

ﻣﯽ ﺣﻼ‌ﻝ ﺑﻬﺸﺘﯽ ﺑـﻪ ﺍﻧﺒﯿﺎﺳﺖ ﺣﺮﺍﻡ

ﺑﻪ ﺯﺍﺋﺮﺍﻥ ﺣﺮﯾﻤﺶ ﺩﺭ ﺁﻓﺘﺎﺏ ﺑﻘﯿﻊ

ﭘـﺮ ﻣﻼ‌ﺋﮑﻪ ﮔـﺮﺩﯾـﺪﻩ ﺣﻠّﮥ ﺍﺣـﺮﺍﻡ

ﺯ ﺗﺸﻨﮕﯽ ﺟﮕﺮﻡ ﺷﻌﻠﻪ ﻣﯽ‌ﮐﺸﺪ ﺳﺎﻗﯽ

ﺑﯿﺎ ﺷﺮﺍﺏ ﻣﺤﺒّﺖ ﻣﺮﺍ ﺑﺮﯾـﺰ ﺑﻪ ﮐـﺎﻡ

ﺑﻪ ﻏﯿﺮ ﺑﻐﺾ ﻋﺪﻭﯾﺶ ﺭﻩ ﻧﺠﺎﺗﯽ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﻪ ﺟـﺰ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺘﯽ‌ﺍﺵ ﺩﻝ ﻧﻤﯽ‌ﺷﻮﺩ ﺁﺭﺍﻡ

ﻋﺠﯿﺐ نیست که ﺩﺭ ﺗﻤـﺎﻡ ﺣﺎﺩﺛﻪ‌ﻫﺎ

ﺷﻮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﺮ ﻏﻼ‌ﻣﺶ ﺳﻤﻨﺪ ﮔﺮﺩﻭﻥ، ﺭﺍﻡ

ﺑﻪ ﯾﮏ ﺍﺷﺎﺭﮤ ﺍﻭ ﻋﺎﻟﻤﯽ «ﺯﺭﺍﺭﻩ» ﺷﻮﻧﺪ

ﺑﻪ ﯾﮏ ﻧﻈﺎﺭﮤ ﺍﻭ ﺧﻠﻖ، ﻣﯽ‌ﺷﻮﻧﺪ «ﻫﺸﺎﻡ»

ﺳﺘﺎﻧﺪﻩ ‌ﺭﻭﺡ، ﺯﮔﻔﺘﺎﺭ ﺭﻭﺡ ﺑﺨﺸﺶ، ﺭﻭﺡ

ﮔﺮﻓﺘﻪ ﻋﻠﻢ، ﺯﻟﺐ‌ﻫﺎﯼ ﺟﺎﻧﻔﺰﺍﯾﺶ ﮐـﺎﻡ

ﻣﮕﻮ ﺩﺭِﺣﺮﻣﺶ ﺑﺴﺘﻪ ﺭﻭﺯ ﻭ ﺷﺐ،ﮐﻪ ﺯﻋﺮﺵ

ﭘﯽ ﺯﯾـﺎﺭﺕ ﻗﺒـﺮﺵ ﻣـﻠﮏ ﺷـﻮﻧﺪ ﺍﻋـﺰﺍﻡ

ﻧﮕﻮ ﭼـﺮﺍﻍ ﻧﺪﺍﺭﺩ ﺑﺒﯿﻦ ﮐﻪ ﻫﺮ ﺷﺐ، ﻣﺎﻩ

ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺣﺮﻣﺶ ﻧـﻮﺭ ﻣﯽ‌ﺳﺘﺎﻧﺪ ﻭﺍﻡ

ﮐﻤﺎﻝ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﭼﺮﺥ ﮐﻤﺎﻝ، ﺍﻭﺝ ﮐﻤﺎﻝ

ﮐﻼ‌ﻡ ﺍﻭﺳﺖ ﺑـﻪ ﮐﻞّ ﻋﻠﻮﻡ، ﺟﺎﻥ ﮐـﻼ‌ﻡ

ﭘﻨـﺎﻩ ﺑﺮﺩﻩ ﺑـﻪ ﺩﺭﮔﺎﻩ ﺍﻭ ﺻﻐﯿﺮ ﻭ ﮐﺒـﯿﺮ

ﺷﻔﺎ ﮔﺮﻓﺘﻪ ﺯﺧﺎﮎ ﺩﺭﺵ ‌ﺧﻮﺍﺹ‌ ﻭ ﻋﻮﺍﻡ

ﻫﻨﻮﺯ ﭘـﺎﯼ ﺑـﻪ ﻣﻠﮏ ﻭﺟـﻮﺩ ﻧﻨﻬﺎﺩﻩ

ﺳﻼ‌ﻡ ﺩﺍﺩﻩ ﻣﺤﻤﺪ ﺑـﻪ ﺁﻥ ﺍﻣـﺎﻡ ﻫﻤﺎﻡ

ﭼﻬﺎﺭﺳﺎﻟﻪ ﺧﺮﻭﺷﯿﺪ ﺁﻥ ﭼﻨﺎﻥ ﺑـﻪ ﯾﺰﯾﺪ

ﮐﻪ ﺷﺪ ﺑﻪ ﺩﯾﺪﻩ ﺍﻭ «ﺷﺎﻡ»، ﺗﯿﺮﻩ‌ﺗﺮ ﺍﺯ ﺷﺎﻡ

ﺑـﻪ ﺷﺎﻫﯽ ﺩﻭ ﺟﻬﺎﻥ ﻧﺎﺯ ﻣﯽ ﮐﻨﺪ "ﻣﯿﺜﻢ"

ﺍﮔـﺮ ﻏﻼ‌ﻡِ ﺩﺭﺵ ﺧﻮﺍﻧـﺪﺵ ﻏﻼ‌ﻡ غلام

شاعر:

استاد_غلامرضا_سازگار

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

 

شهدا را مبر از یاد

http://uupload.ir/files/kk31_%D8%B4%D9%87%D8%AF%D8%A7.jpg

شهدا را مبر از یاد

جانا هنرِ اهل وفا را مبر از یاد

جانبازی مردان خدا را مبر از یاد

آیین جوانمردی شیران سلحشور

سرهای ز تن مانده جدا را مبر از یاد

آنجا که شهیدان همگی شاهد عشقند

جوشیدن خون شهدا را مبر از یاد

افکند عدو در سر هر راه، دو صد دام

حیلتگری خصم دغا را مبر از یاد

امروز بُوَد جنگ تو در عرصه فرهنگ

ای مرد! در این عرصه خدا را مبر از یاد

نثار ارواح مطهر شهیدان والامقام صلوات

مرثیه_حضرت_ام_کلثوم

مرثیه_حضرت_ام_کلثوم

امشب برایت محتشم ها دم گرفتند

با مرثیه ها مجلس ماتم گرفتند

ای خواهریوسف ! برای سوی چشمم

از خاک زیر پای تو مرهم گرفتند

پلکی زدی حوا و هاجر آفریدند

از آستین ات ساره و مریم گرفتند

از معجر تو پرده ی کعبه در امد

از چشم هایت چشمه ی زمزم گرفتند

نور تو را ای بضعة الزهرا یقینا

از سینه ی پیغمبر اکرم گرفتند

محتاج تو هستند فردای قیامت

لطف تو را آنها که دست کم گرفتند

رویش سیاه آن کس که رویت را زمین زد

پوشیه ها از غربت تو غم گرفتند

در شام و کوفه این رباب و فضه بودند

زیر بغل های تو را باهم گرفتند

شاعر:

علیرضا_خاکساری

اشعار ناب آئینے