وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

ماخانه بناکردیم درسایه ی دیوارش

ماخانه بناکردیم درسایه ی دیوارش

بردل چه غمی باشدازریزش آوارش

یک شب گذرم افتاد برساحت آن خانه

دیدم که گدایان رابرسفره ی افطارش

آن کس که به اوبد کرد درکوچه رهش سد کرد

یک عمر پشیمان شد ازرأفت بسیارش

هرکس نتواند خوردازجام می نابش

ورنه که می آماده است درساغرسرشارش

ای یوسف کنعانی بازارتوتعطیل است

وقتی که حسن آیدبرحجره ی بازارش

خون قلمم خشک است،دفتر ورقش پاره

من عاجزم ازشرح یک زره ز رفتارش

مهران چهاردولی

عاشقانه ترامپ برای رهبر کره شمالی

عاشقانه ترامپ برای رهبر کره شمالی

زندگانـی اسبی‌اَم طـی شد

بر سر عاشقی کیم جونگ اون

جز خودم نیست جای قایق در

بندر عاشقی کیم جونگ اون

خودکشی، ‌خودزنی و دعوایَ‌ست

آخر عاشقی کیم جونگ اون

ناگهان کَند ریشه‌ی من را

تبر عاشقی کیم جونگ اون

گفت میلانیا که لعنت بر

پدر عاشقی کیم جونگ اون

دور چوسان نوشت با دیوار

خطر عاشقی کیم جونگ اون

جز منِ خر،‌ کسی نخواهد داشت

جگر عاشقی کیم جونگ اون

می‌شود عاقبت دو تا بچه

ثمر عاشقی کیم جونگ اون

طنز_مطبوعاتی

روزنامه_وطن_امروز

محمدیاسین اسدی

وطنز  پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

از بس که تلخی غم هجران چشیده ام


http://uupload.ir/files/a38w_%D8%A7%D8%B2%D8%A8%D8%B3.jpg

از بس که تلخی غم هجران چشیده ام

جانی نمانده است برایم...بریده ام

عیب وصال چیست نصیبم نمی شود؟

خیری که از فراق و جدایی ندیده ام

گاهی هم از گدای خودت یک خبر بگیر

رحمی کن ای عزیز بر این اشک دیده ام

نفرین به معصیت که مرا از تو دور کرد

بر باد داده هر چه که زحمت کشیده ام

خیلی دلم شکسته...گرفتار و خسته ام

از بس که در پی هوس خود دویده ام

دارم به راه عاشقی ات پیر می شوم

ناز تو را ببین به چه قیمت خریده ام

بحر العلوم...حلی و فرزند مهزیار

توصیف روی تو ز بزرگان شنیده ام

با این همه گناه به روضه کشاندی ام

با لطف توست که به نوایی رسیده ام

گریان زینبی و پریشان زینبم

من غصه دار عمه ی قامت خمیده ام

از داغ جانگداز تو ای گوهر وجود

سنگ است هر دلی که مکدر نمی شود

نسیم وحی

nasimevahy

اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج

مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر

مـادر تــو بـهشــت جـاودانــی مـادر
خــورشـیـد بـلـنـد آســمـانی مـادر
در چشم تـو نـور زندگانـی جـاریـست
سر چشمه ی مهر بیکرانی مـادر
ای کـاش کـه تـا ابـد نــمـیــرد مـادر
یـا هـستـی جـاودان بــگیـرد مـادر
مهر است سراسر وجودش تا هـست
ای کاش که پـایـان نـپـذیـرد مادر
هر بار که خنده بـر لبش مــی رویــد
یا نبض گل سرخ ، سخن می گوید
چشمان پر از ستـاره ی مـــادر مــن
در گــردش آشـنـا مـرا مـی جـویـد
چون مهر، بـزرگ و بـی نـشانـی مـادر
آرام دل و عــزیــز جـانـــی مــادر
ای کاش همیشه جـاودان مـی بودی
آن قـدر که خـوب و مـهربانـی مــادر
در کوچه جان همیشه مادر باقیست
دریـای مـحبـتـش چو کوثر باقیست
در گـویــش عـاشـقانـه ، نـام مـادر
شعریست که تا ابد به دفتر باقیست

من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم

من غم مهر حسین با شیر از مادر گرفتم

روز اول کامدم دستور تا آخر گرفتم

بر مشام جان زدم یک قطره از عطر حسینی

سبقت از مشک و گلاب و نافه و عنبر گرفتم

عالم ذر ذره ای از خاک پای حضرتش

از برای افتخار از حضرت داور گرفتم

بر در دروازۀ ساعات یک ساعت نشستم

تا سراغ حضرتش از زینب مضطر گرفتم

زینبی دیدم چه زینب کاش مداحش بمیرد

من ز آه آتشینش پای تا سر در گرفتم

سر شکسته دل پر از خون دیده خون آلود اما

حالتی دیدم که بر خود حالتی دیگر گرفتم

ام لیلا رعشه بر اندام دیدم اوفتاده

گفت من این رعشه از داغ علی اکبر گرفتم

نا گه از بالای نی فرمود شاه تشنه کامان

سر براه دوست دادم زندگی از سر گرفتم

اکبرم کشتند و عون و جعفر وعباس و قاسم

تا خودم از تشنگی اب از دم خنجر گرفتم

گفت ساعی زین مصیبت  از دردربار جانان

حظّ ازادی برای اکبر و اصغر گرفتم

شعر از مرحوم حاج مرشد چلویی