وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

دل می‌رود ز دستم، ساقی بیار باده

دل می‌رود ز دستم، ساقی بیار باده

البته باده‌ای که باشد حلال‌زاده

رفتیم خواستگاری، با باجناق و جاری

جانم؟ برای خود؟ نه! از بهر بنده‌زاده!

از هر چه بود گفتیم، از هر کجا شنفتیم

از محضر حکیمان، بردیم استفاده

از نرخ ارز و سکه، تا ماجرای برجام

از اختلاس نون. ر، با دختر و نواده

تا این که «اصل مطلب» شد بحث داغ محفل

من عرض کردم آن‌جا، با چهره‌ای گشاده:

«آسایش دو گیتی تفسیر این دو حرف است»

هم ازدواج آسان، هم ازدواج ساده

البته ظاهرا که هر دو یکی‌ست اما

چون نیک بنگری خب مفهوم آن زیاده!

«ماییم و کهنه دلقی، کاتش در آن توان زد»

حالا بدوش استاد، این گاو نیست ماده!

منظور من همین است از ازدواج آسان

أنکَحتُ را بخوان و فوراً بزن به جاده

گویا خوشش نیامد از حرف من عموجان

زیرا که بازگشتیم با فک اوفتاده!

آمار را ندانم، از شش جهت گمانم

تهدید می‌شود هی بنیاد خانواده

اصلی‌ترین خطر چیست؟ اصلا مقصرش کیست؟

مردان پرتوقع، زن‌های پرافاده

بت‌های ساق‌سیمین حتی پری و نسرین

مهریه‌‌های سنگین دارند فوق‌العاده

داماد پیرهن لَخت، در عشق هست سرسخت

می‌گوید این نگون‌بخت: مهریه را که داده؟

تا بشنود جواب مثبت ز یار مذکور

کرده هزار تومان نذر امامزاده

آن وقت داده قولِ چندین هزار سکه

این بی‌نوای بدبخت، یک‌لاقبای ساده

دردا از آن طرف هم درد جهاز کم نیست

بابای خانواده بدجور شد پیاده

ماشین ظرفشویی، به به عجب اتویی

یخچال ساید، کولر گازی ایستاده

تالار و عکس و بهمان، خرج فلان و بیسار

باری به قدر یک کوه بر گرده‌ها نهاده

القصه لپّ مطلب در یک عبارت این است

کن ازدواج آسان با اندکی اراده

پرسیدم از بزرگی احوال ازدواجش

فرمود: احتیاطاً باید شود اعاده!

مهدی پرنیان

وطنز | بهترین شعرهای طنز

بداهه شاعران راه‌راه دروصف جواد‌الائمه علیه السلام

«بداهه شاعران راه‌راه دروصف جواد‌الائمه علیه السلام»

منم گدا و تو آقا سخیّ مادرزاد

میان اهل کرامت ملقبی به جواد

ملقبی به جواد و کسی نگفته که من

صدا زدم او را، و او به من جواب نداد

محمدی و ز نام تو نور می‌بارد

ز جود جاری تو این جهان شود آباد

برای قلب رضا مایه‌ی مباهاتی

برای شیعه‌ی گم‌گشته، مایه‌ی ارشاد

کویر خشکم و لب تشنه‌ی کرامتتان

به لطف حضرتتان عاقبت شوم آباد

بهارِ قلب رضا! با دخیل نام تو؛

شکوفه داده هرآنچه خزان مادرزاد!

نهال سبز ولایت ز تو شده پربار

نداده چون تو مبارک، خدا به کس اولاد

چقدر منتظرت بوده آیه‌ی هشتم

چه در مقام شهادت، چه لحظه‌ی میلاد

خوش است صحن و سرایت، گرفته دل امشب

سراغ عطر و صفای ضریح را از باد

ز بس که نام تو را می‌برند در مشهد

دخیل بسته به نام تو پنجره فولاد

فرشتگان و ملائک به وجد می‌آیند

دمی که ذکر تو گویم به صحن گوهرشاد

پدر به عشق تو از بس که داده حاجت ما

ببین که باب جوادش، شده‌ست باب مراد

بگیر دست مرا، چشم خیس عشاقت

به دست‌های کریم شماست، روز معاد

بیا بخواه، ببخشد خدا گناهی که

میان ما و حرم کرده فاصله ایجاد

بداهه سرایان:

فهیمه انوری، احدارسالی

مینا گودرزی، سوده سلامت

حسن اویسی، فرشته پناهی

محمد علی کمالی مقدم

حامدسنگونی، فریبا رئیسی

زهرا محبی، طاهره ابراهیم نژاد

سوزش پندآموز

«سوزش پندآموز»

رفته‌ام بورس که پولدار بشم یک روزه

گرگ بازار بشم، هی بکشم من زوزه

پول من رفت و به گل موندم و بدبخت شدم

بعد اون روز همه هیکل من می‌سوزه

پولشون سوخته و بیچاره و بدبخت شدن

از فریبرز و تقی تا سحر و فیروزه

کوزه‌ی بورس شکسته، شغدیر و شستا

مثل آبیه که داره می‌ریزه از کوزه

اونی که گفت به مردم که بیاین داخل بورس

تاکسی‌درمیش بکنید و بذارین تو موزه

بعد از اون گفت که بازار بشه رنگ انار

ای خدا این بشر آخه چقدر مرموزه؟

اون ترامپ با همه‌ی دشمنی و بی‌شرفیش

تو دغل‌بازی کنار اینا کارآموزه

پس بدون، گوش ندادن به سخن‌های حسن

بهترین قسمت این قصه‌ی پند آموزه

حسن اویسی

وطنزبهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

اُستاندار....اِستاندارد

«اُستاندار....اِستاندارد»

مسئول اِستاندارد، اُستاندار سابق

در وقت خدمت، خواب و شب‌بیدار سابق

تسبیح می‌گیرد به دست و باز گوید

در پشت میز کار خود اذکار سابق

باید بیفزاید، شده با قاشق داغ

یک جای مُهر تازه بر آثار سابق

تعیین کند هنجارهای کشوری را

حالا مدیر اهل ناهنجار سابق

تدبیر یعنی دادن کاری مهم‌تر

بر آدم بی خاصیت در کار سابق

گُل می کند بسیار در پُست جدیدش

البته حتما مثل چندین بار سابق

قانون ما این است که مسئول باشد

حتی شده با زور جایی یار سابق

قانون ما این است وقت انتصابات

ویرانی آینده و انکار سابق

باید همیشه بر سر این سفره باشد

نان‌خور ولی بی‌فایده سربارِ سابق

نیت که خدمت نیست، امرار معاش است

کو فرق در اِمرار نو، اِمرار سابق

بالا بَرَد میزان استانداردها را

با همت بالاش، با افکار سابق

دیوارْ بر سر آمده، که می‌نماید

حالا دوباره تکیه بر دیوار سابق

حالا که گفتی معذرت می خواهی از ما

ای شیخ قدری ترک کن رفتار سابق

احمد رفیعی وردنجانی

وطنزبهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

ماتم عکس، ماتم لبخند...

«ماتم عکس، ماتم لبخند...»

برای هنرمندان فقید و عزیز ارومیه  وحید رضوی (عکاس برجسته) و فرشاد غلامی ساعتلو(کمدین محبوب) که  اول اسفند طی سفری کاری، در تصادفی هولناک ما و همۀ جامعه هنری  را داغدار کردند.

شمعی انگار در دلم لرزید

اول گریه‌های پنهانی‌ست

باز در کوچه باد می‌آید

آه... این ابتدای ویرانی‌ست

خنده‌های وحید با فرشاد

آخرین عکس، اول اسفند

عکس را باد می‌برد ناگاه

ماتم عکس، ماتم لبخند

این وحید است...آری  این خود اوست

توی تشییع خویش می‌خندد

روی این چهره‌های اشک‌آلود

می‌کند زوم و کادر می‌بندد

پشت یک دوربین عکاسی‌ست

گفته بودم که او  نمی‌میرد

دارد از گریه‌های ما امروز

بی‌خیالانه عکس می‌گیرد

فارغ از  گریه‌های ما، مردُم

توی سالن هنوز می‌خندند

باز فرشاد روی سن دارد

می‌نشاند به چهره‌ها لبخند

غم تنهایی مرا نخورید

دست در دست مرگ دور شوید

خیر پیش ای رفیق‌های عزیز

بروید  آه  غرق نور شوید....

سعید_سلیمان_پور