دیوان حافظ غزل شماره ۲۰۷
یاد باد آن که سر کوی توام منزل بود
دیده را روشنی از خاک درت حاصل بود
راست چون سوسن و گل از اثر صحبت پاک
بر زبان بود مرا آن چه تو را در دل بود
دل چو از پیر خرد نقل معانی میکرد
عشق میگفت به شرح آن چه بر او مشکل بود
آه از آن جور و تطاول که در این دامگه است
آه از آن سوز و نیازی که در آن محفل بود
در دلم بود که بی دوست نباشم هرگز
چه توان کرد که سعی من و دل باطل بود
دوش بر یاد حریفان به خرابات شدم
خم می دیدم خون در دل و پا در گل بود
بس بگشتم که بپرسم سبب درد فراق
مفتی عقل در این مسئله لایعقل بود
راستی خاتم فیروزه بواسحاقی
خوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
دیدی آن قهقهه کبک خرامان حافظ
که ز سرپنجه شاهین قضا غافل بود
[خانه ناهید]
بسم رب الشهداء و الصدیقین ✳
صلی اللهُ علیکِ یا بنتَ رسولِ الله (ص)
سوگ ناله های مولا (ع)
تیره بعد از تو جمال ماه شد
محرم رازم پس از تو چاه شد
کوچ تو ای لیله القدر علی
بر دل و جانم بسی جانکاه شد
تا تو رفتی یاور مظلومه ام
کار من اندوه و اشک و آه شد
هستی ام بودی تو ای محبوبه ام
با وجودم داغ تو همراه شد
از هجوم شب پرستان ماه من
درخسوف از ظلمت ناگاه شد
با غروبت نور چشم مصطفی!
تازه تر داغ رسول الله شد
کوثرم ! ریحانه باغ رسول !
عمر تو چون سوره ات کوتاه شد
کمینه محب : علیرضا همتیان
هدیه به روح ملکوتی حضرت مادر (س)
خوش بوی صلوات را تقدیم می داریم.
خانه علی امشب کلبه غم و درد است
داغ فاطمه یارب بر سرش چه آورده
است.
روزگار کج رفتار خنجر مصیبت را
در دل صبور او ناگهان فرو برده است
باغروب پیغمبر زیر و رو شده دلها
این مدینه شد کوفه مثل کوفه نامرد است.
در رقابت قدرت چاره جز سکوتش نیست
چون سیاست بی دین کار ناجوانمرد است
بحث قدرت و ثروت داغ و پر طرفدار است
بحث دین و ارزش ها وانهاده و سرد است
وقت غسل زهرایش هق هقش شود آغار
او که گریه هایش را تا کنون فرو خورده است.
خوش را کند خاموش یا حسین و زینب را
غرق حیرت سنگین مرد بی همارد است
غسل و دفن پنهانی زیر پوششی از شب
بی کسی خدا داند با علی چه کردهاست
کودکان بی مادر گریه در گلو دارند
چشمشان زگریه سرخ چهره شان ز غم زرد است
کمینه محب : علیرضا همتیان
هدیه به روح ملکوتی بزرگ بانوی آفرینش ،
مادرسادات
خوشبوی صلوات فاطمی را تقدیم می داریم
اللّهم صلّ علی فاطمةَ و أبیها
و بَعلِها و بَنیها بِعددِ ما أحاطَ بِه عِلمٌکَ
بداههی شاعران راهراه
به مناسبت شهادت جانسوز فاطمهی مرضیه (س)
نفسنفس زدنت ختم سورهی طاهاست
میان بغض ترت آیههای من پیداست
شکستهای و مرا تکهتکه میباری
تمام غصهی تو غربت من و فرداست
دلت گرفته ز همسایههای بیانصاف
چقدر طعنه شنیدی که: «هر شبت احیاست»
تو میروی! چه کند حیدرت که بعد از تو
میان معرکه با دشمنان تکوتنهاست
به دوش میکشم آوار بیوفایی را
پس از تو کوچهی این شهر سرد، واویلاست
مدینه خام شد و اهل آن نفهمیدند
غبار چادر تو آبروی این دنیاست
مناره خم شد و تسبیح بر زمین افتاد
برای اشک تو در عرش مرثیه برپاست
گرفته در بغل خویش آسمان زانو
صدای هقهق ماه و ستارهها بالاست
تو عصمت ملکوتی تو عصمتاللهی
تو بودهای که جهان هست و اینقدر زیباست
تمامِ دلخوشیِ خانهی علی برخیز!
جهانِ بی تو مصیبتسرای عاشقهاست
حجاب از رخ ماه کبود خود بردار
مگیر روی ز مولا که آخرین نجواست
هلال ماه! علی سر به چاه خواهد برد
پس از تو حال علی مثل عصر عاشوراست
هماره دیدن «کوثر» قرار جانم بود
خودت بیا و بخوان «عصر»، در دلم غوغاست!
امید قلب علی چشم خویش را وا کن
که چشم تار علی سخت بین خوف و رجاست
انیس ناحلهالجسم من ز جا برخیز!
ببین که غربت حیدر چه سخت و جانفرساست
پس از تو خانهی ما صحن بیتالحزان است
همین مکان مقدس که کعبه دلهاست
بگو چه بر سرت آمد به کوچه، یاس نبی!
که چشم خیس حسن، همچو ابر بارانزاست؟
چه شد که آینهها جملگی تَرَک خوردند؟
مگر غبار غمت فاطمه! چه حد عظمیست؟
فدای غربت محسن، که پیش از آمدنش
مدافع حرم و پشتوانهی باباست
شکست دست تبر شاخههای سبزت را
خزان رسید! جهان بیبهار بیمعناست
عزیزِ قلب محمد، انیس حزن علی!
تمام عمر جهان بعد تو شب یلداست
تو خوب دِین خودت را به دین ادا کردی
غروب کردی و بعدت نمازِ شهر قضاست
طلوع کوثری و نسل دشمنت ابتر
تو آفتابی و نورت همیشه پابرجاست
به هر طرف نگرم ردّی از حماسهی توست
ز جانفشانی تو خیمهی علی بر پاست
تو میروی و رسد امتداد غصهی تو
به آن دمی که سر کهنه پیرهن دعواست....
برای پیش تو ماندن زمان مجال نداد
بهشت میطلبد دل، که وعدهگاه آنجاست
شهید راه علی، راه را نشان دادی
که بینشانی قبر تو مُهر این امضاست
بداهه سرایان:
ناهید رفیعی، سوده سلامت
فریبا رئیسی، فرشته پناهی
مینا گودرزی، طاهره ابراهیمنژاد
محمد سلامی، سیدمحمد صفایی
ایمان قیلاویزاده، مهدی پیرهادی
حامد سنگونی، مهدی امامرضایی
وطنز بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
نور چشم مصطفی(ص)
ای تو هستی نور چشم مصطفی(ص)
ای تو تنها همتراز مرتضی(ع)
بر حسین(ع)و بر حسن(ع) هم مادری
بر پدر چون مادر و هم دختری
زینب اندر دامنت شد قهرمان
می درخشد نام تو در آسمان
از فراقت شد علی(ع)همراز چاه
بی وجودت عالَمی غم در نگاه
با شکوهی دفن کردند آن وجود
چون بجز پاکان کسی همره نبود
از ملائک جملگی با هر رسول
در پیِ تابوت زهرای بتول(س)
آسمان تشییع او را ناظر است
چونکه از آدم به خاتم حاضر است
السلام ای دخت پاک مصطفی(ص)
ای که هم محبوب و جان مرتضی(ع)
شاعر سید حسین معصومی از اعضای کانال
خبرگزاری بین المللی شفقنا