وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

*مقام اول مشترک بازی شاعرانه خرداد‌ماه ۹۹*

*مقام اول مشترک بازی شاعرانه خرداد‌ماه ۹۹*

نام و نام خانوادگی: علی اکبر مدرس زاده

شهر: تربت حیدریه (تربت)

خوردنیها: شوربا و قروتی

مشاغل و صنایع دستی: کشت زعفران و پرورش کرم ابریشم (کخ پیله)

فرهیختگان: حاج آخوند ملا عباس تربتی اسطوره اخلاق و عرفان، استاد شفیعی کدکنی، شهید عبدالحسین برونسی، آقای رضا رفیع که پسر عموی پدر بنده هستند.

اماکن معروف: باغ ملی، مزار بی بی حسنیه، مزار بوری آباد، حمام حاجی رئیس، مزار قطب الدین حیدر (که علت نامگذاری تربت حیدریه هم وجود این بنای تاریخی است)، پارک جنگلی پیشکوه، کوه سه قله، محله های باغسلطانی و منصوریه، روستاهای سیوکی و بیسقفیزن و ملکی و قندشتن و بایگ

و البته نزدیکی به حرم امام رضا علیه السلام

به یک عبارت مشهور بین خراسانیها هم اشاره شده که در تصغیر و هجو تربتیها بعضا از قول پیامبر میگویند: تربتی لاامتی یعنی تربتی از امت من نیست که در این شعر به شکل شایسته ای به آن پاسخ داده شده.

نام شعر: مِدِنی؟

مو دلُم تنگَه بِرِی تربت زیبا، مِدِنی؟

شهرُمَه، خیله دوسِش دِرُم خدایا، مِدِنی؟

دو سَعَت را نیَه بیشتر تا خود امام رضا

وَخه بِییس که تو را بُفتی همالا، مِدِنی؟

دِ خیابونای باغسِلطِنی و منصوریَه

ما مِکِردِم بُخدا چی عشق و حالا، مِدِنی؟

دِ خیالما سه قلَّه اورسته بو، حالام

دلخوشِم با خیالایْ بِچّگیاما، مِدِنی؟

مین باغ ملّی و پیشکوه و مُزار بوریاباد

صبح تا شو اِلَه بویِم خِدِی رفیقا، مِدِنی؟

حمّوم حجی رئیس و از او ور مُزار قطب

خَطِره یْ بُوْکُلونامایَه به مولا، مِدِنی؟

صبح جمعَه نَنَه ما یادش بخیر مارِ مُبُرد

تا مُزار بی بی حسنیَه به شوربا، مِدِنی؟

بعدشُم تا مِرِسیِم خَنَه کَشکِر مِسَیی

قُروتی تیار مِکِرد، شاه غِذاها، مِدِنی؟

بوی ماه مهر بِرِی ما بوی مِدرِسَه نِبو

دیوَنَه مِرفتِم از بو زعفرونا، مِدِنی؟

بس که پاک مِکِردِم از خورد و کُلو زعفرونار

همَه ما زرد مِرفت لایْ کلیکاما، مِدِنی؟

کلیکای زرد مار معلمام چُوْ مِزَیَن

لو مِرَف بِرِیکه درس نِخُوندِناما، مِدِنی؟

وقت کُخ پیلَه و نوغون که دِگَه معرکَه بو

از همه یْ دیفالا کُخ مِرفت بالا، مِدِنی؟

سیکی و بیسگیزو و مُلکی و گِندِشتو و بایگ تربِتی

بِشی همه رْ جنت اعلی مِدِنی؟

مُلِّه عباس اگه که تُربِتیَه، پیغُمبر

مِگَه خیر امّتی به تربِتیا، مِدِنی؟

شِفیعی کِدکنی و برونسی و رضا رفیع

موشتیَه از خِرمن طایفه ی ما، مِدِنی؟

وطنز بهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

*مقام دوم بازی شاعرانه خرداد‌ماه ۹۹*

*مقام دوم بازی شاعرانه خرداد‌ماه ۹۹*

نام و نام خانوادگی : زهرا آراسته‌نیا

شهر : دزفول

خوردنیها : کلوچه (کُلیچه) ، ارده (اردَه) ، شیره (سیلون) ، حمیس باقالی (حمیس باقله)

مشاغل و صنایع دستی : خراطی ( گلدان و قندان چوبی)

اماکن معروف : حرم محمد بن موسی الکاظم (سبزقبا) ، حرم محمد بن جعفر طیار (بن جعفر) ، حرم امام زاده رودبند ، ساحل رود دِز، پل ساسانی (پل قدیم)

جنوب غرب ایران و شمال غرب خوزستان

مکان شهر دزفول است این مستحکم دوران

هوایش گرم و آبش سرد، تضادی دلنشین اینجاست

شنا در رود دز باشد صفای قلب تابستان

پلی از عهد ساسانی، مقاوم روی دز باقی ست

که «دژ پل» بوده از اول برای شهر من عنوان

بهاری سبز و عطرآگین، پر از شاتوت و بابونه

ز بوی پرتقالش مست شود پاییز این سامان

دلت هرگوشه می‌یابد خدا را خانه ای اینجا

که در هرکوچه اش گشته دو مسجد شهر را مهمان

زیارت میکند گاهی محمد، ابن موسی را

و گاهی سمت بن جعفر رود این جان سرگردان

به سمت رودبند آرم علم را صبح عاشورا

کند آرام قلبی را که چون رود است در طوفان

«کلیچه»، «اردَه» و «سِیلون»، «حمیسِ باقلَه»، «تولَه»

چه طعمی دارد این خوردن، چه شوقی می‌دهد بر جان

درون چوب پنهان شد چه قندان‌های خندانی

چه گلدانها که رویده است در دکان خراطان

کرونا می‌رود آن روز، بیا مهمان شهرم شو

که از لبخند می‌بارد در اینجا بر دلت باران

وطنزبهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

 

پیش از این بحث دماغ این‌همه مرسوم نبود

http://uupload.ir/files/0i3g_%D9%BE%DB%8C%D8%B4.jpg

پیش از این بحث دماغ این‌همه مرسوم نبود

بینی هیچکس اندازۀ خرطوم نبود

هیچکس با تو و با بینی تو کار نداشت

هیچ چشمی به سر بینی تو زوم نبود

بس که مردم دل‌شان بود بزرگ از این روی

وسط چهره، دماغ آن همه معلوم نبود

بود معلوم ولی منظرۀ خوبی داشت

دیدن منظرۀ خوب که مذموم نبود

بحث دربارۀ اعضای دگر رایج بود

صحبت از بینی پرمسئله مرسوم نبود

باد اصلاح که آمد به دماغ آفت خورد

پیش از اصلاح چنین زخمی و مصدوم نبود

حیف شد! بینی بیچاره پس از اصلاحات

دیگر اندازۀ آن بینی مرحوم نبود

ناصر فیض

وطنز بهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

گرفته زانوی غم را بغل نتانیاهو

گرفته زانوی غم را بغل نتانیاهو

نشسته توی دوچشمان گرگی اش اشکی

و باز زمزمه کرده است با خودش:"یابو!

کدام دولت و فرمانروایی و کشکی؟"

به نقشه های برآبش به نیل تا به فرات

به گاو های پریشان خود می اندیشد

به خرج پوشک سرباز اینو و آنور

به گاف‌های فراوان خود می اندیشد

به یاد سوتی سنگین تورقوز آبادش

دوباره می کشد از درد زوزه‌ی سختی

مرور می کند آن هارت و پورت هایش را

به روی پوزه ی خود دست می کشد لختی

به نوکری یو اس آ اگر چه دلخوش بود

بغل گرفته کنون تار عنکبوتش را

به پای کودک غزه فتاده تا شاید

درون سینه کند حبس تیر فوتش را!

سارا رمضانی

وطنزبهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

زیر فشار بار گرانی شدم پرس

زیر فشار بار گرانی شدم پرس

انَّ الحیاةَ استرسٌ بعدَ استرس

مردم کنند سکه ز دنیا طلب، ولی

چیزی به غیر سکته نمی‌بخشد این کنس

آمد به التماس٬ گدایی مقابلم

گفتم برو٬ منم به دعای تو ملتمس

مس را طلا کنند به اکسیر و کاشکی

می‌شد در این زمانه طلا را کنند مس

ای کشور عزیز من ای نازنین وطن

هرچند زیر بار مخارج شوم پرس

باور مکن که هیچ زمانی عوض کنم

یک پشکل دهات تو را با لس‌آنجلس

از حس و حال شاعری‌ام دور مانده‌ام

نه طبع شعر مانده برایم نه حال و حس

محمد نظری ندوشن

وطنز  بهترین شعرهای طنز

vatanz_ir