وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

ولادت_رسول_اکرم

http://uupload.ir/files/letc_%D9%88%D9%84%D8%A7%D8%AF%D8%AA.jpg

ولادت_رسول_اکرم

عطرِ گل روی تو را گل ، آرزو داشت

یوسف هر آنچه داشت ، رویت ،مو به مو داشت

بر هر پیمبر حسرت دارای ات ماند

یعقوب همچون دخترت را آرزو داشت

تطهیر می شد هر چه با تو دست می داد

در سجده ات انگار سجاده وضو داشت

تا می شدی در بین مردم آفتابی

خورشید ، خورشیدی دگر در روبرو داشت

با دوستش الحق چه خواهد کرد ، محشر

با دشمنش وقتی که برخوردی نکو داشت

صلی علی احمد بر آل پاک احمد

آمد محمد ،  تهنیت ، آمد محمد

صد شکر ما چون بوذر و مقداد وسلمان

آورده ایم از مهربانیِ تو ایمان

ازجذبهٔ چشمت مگر محروم بوده؟

آنکس که با شق القمر گشته مسلمان

با آنکه خاکستر به رویت ریخت آقا

آورده ایی در خانهٔ او روی خندان

از صبر تو در دین حق مات است یعقوب

ای رحمة لِلعالمین ای حضرت جان

فرعونیان بی کعبه گردیدند دیگر

بر بت کشیدی با عصایت خط بطلان

دشمن تو را در جنگ وقتی با علی دید

از زندگی کردن دگر می شد پشیمان

وقتی طلایه دارِ نسلت گشت زهرا

نومید شد دیگر ز دست خلق ، شیطان

شاعر:حامد_آقایی

اشعار ناب آئینے

Shere_aeini

ولادت_رسول_اکرم مدح_امام_صادق

ولادت_رسول_اکرم  مدح_امام_صادق

پیچید تا که نسخه‌ی ما را به جامِ عشق

ما را که برد جاذبه‌ی مستدام عشق

گفتیم یاعلی و علی شد قوامِ عشق

یعنی علی است حضرت قائم مقام عشق

آری تمامِ عشق تمام محمد است

"باور کنیم سکه بنامِ محمد است"

با اولین ظهور ،ظهورِ خدایی‌اش

ای دل رسید نوبتِ کشور گشایی‌اش

جایی که هست چشمِ خدا هم هوایی‌اش

با آمنه چه می‌کند این دلربایی‌اش

سوگند بر علی که قرینِ محمد است

عالم تمام  مستّ طنینِ محمد است

لبخند زد که هستیِ دنیا طلوع کند

لبخند زد ستاره شعرا طلوع کند

لبخند زد بهشت همینجا طلوع کند

لبخند زد که حضرتِ زهرا طلوع کند

از بس که گفت اُمِ‌ابیهاست فاطمه است

گفتیم آمنه خودِ زهراست- فاطمه است

ای کوثرِ کثیر که تکثیر تو علی است

ای معنیِ غدیر که تقدیر تو علی است

ای وحیِ دلپذیر که تفسیر تو علی است

معراج بی نظیر که تعبیر تو علی است

نیمی زِ توست فاطمه نیمِ دگر علیست

احمد نگو بگو که علی ضربدر علیست

تو آمدی و هیبتِ کسری شکسته شد

تو آمدی طلسمِ یهودا شکسته شد

تا رونق رواق کلیسا شکسته شد

تو آمدی و لات و هُبل تا شکسته شد

تو آمدی که رحمت یکسر بیاوری

در امتدادّ خویش دو حیدر بیاوری

تکثیر شد جمال یکی تا چهارده

حیران این یکیم ، که یک یا چهارده؟

یعنی که جلوه کرد خدا تا چهاره

باید شمرد جمع شما را چهارده

فرمود این چهارده از نور احمد است

اول محمد است و سر آخر محمد است

دلداده‌ایم گرچه به ختم نبوتش

ما شیعه‌ایم شیعه‌ی ختم ولایتش

تا زنده‌ایم زنده‌ی انفاس عترتش

شُکرِ خدا شبیه خودش از عنایتش

ما را همیشه یک دل عاشق نوشته است

ما را اسیرِ حضرت صادق نوشته است

آنکه قعود آنکه قیامش حسین بود

از ابتدای بحث ، کلامش حسین بود

در انتهای درس ، سلامش حسین بود

حُسنِ شروع و حُسنِ ختامش حسین بود

با چشم‌های خون شده  بارش چقدر کرد

تا کربلا رویم   سفارش چقدر کرد

شاعر:

حسن_لطفی

اشعار ناب آئینے

Shere_aeini

امام_صادق #مدح_امام_صادق

امام_صادق  #مدح_امام_صادق

پیر بزرگ طایفه بود و کریم بود

در اعتلای نهضت جدّش سهیم بود

مسند نشین کرسی تدریس علم ها

شایسته ی صفات حکیم و علیم بود

نوح و خلیل جمله مریدان مکتبش

استاد درس حکمت و پند کلیم بود

بر مردمان تب زده ی شهر شرجی اش

عطر مبارک نفسش چون نسیم بود

زحمت کشید و باغ تشیّع شکوفه داد

مسئول باغبانی باغی عظیم بود

قلبش شبیه شیشه ی تُنگ بلور بود

عمری به فکر نان شب هر یتیم بود

از ابتدای کودکی اش تا دم وفات

نزدیکی محله ی زهرا مقیم بود

منّت نهاد و آمد و ما پیروش شدیم

امروز اگر نبود، شرایط وخیم بود

تازه سروده ام غزل مدحتش ولی

یادش میان قافیه ها از قدیم بود

شاعر:وحید_قاسمی

اشعار ناب آئینے

Shere_aeini

امام_صادق مدح_امام_صادق

امام_صادق  مدح_امام_صادق

ای دو صد یوسف صدّیق به صدق تو گواه

ای علوم همه با کوه کمالت پر کاه

دو جهان زنده ی چشم تو به یک نیم نگاه

تا زمان هست تو از گردش چرخی آگاه

شهریاران سر کوی تو گدای سر راه

شیخ والای ائمّه ولی امر الّه

صدق تابنده چراغی بود از مکتب تو

علم تا علم شود بوسه زند بر لب تو

عرشیان دسته ای از خاک نشینان تواند

فرشیان از همه سو دست به دامان تواند

علم ها گوهری از لعل دُر افشان تواند

حلم ها ذکر خوشی بر لب خندان تواند

بحرها تشنه ی یک قطره ی باران تواند

سرو قدّان جهان سر به گریبان تواند

علم از روز ازل سائل دیرینه ی تو است

آنچه در سینه خلق است در آیینه ی تو است

لاله ای نیست که از دامن بستان تو نیست

طایری نیست که در باغ ثنا خوان تو نیست

آیه ای نیست که محتاج به برهان تو نیست

گوهری نیست که از بحر خروشان تو نیست

ذرّه ای نیست که از مهر درخشان تو نیست

پدر شیمی جز جابر حیّان تو نیست

علم تو مشعل و خلق و دو جهان انجمنی

آیة الکرسی از کرسی درست سخنی

سرّ سروّ علن از تو است امام صادق

فیض هر انجمنی از تو است امام صادق

حسن خلق حسن از تو است امام صادق

سبزی این چمن از تو است امام صادق

سیر چرخ کهن از تو است امام صادق

همگان را سخن از تو است امام صادق

تا که این چار ام و هفت اب و نه طاق است

مؤمن طاق تو در عالم هستی طاق است

دهر دانشگه و استاد سخن دانش تو

کلّ قرآن سخن داور و برهانش تو

حق به دور تو کند گردش و میزانش تو

مؤمن پاک بود پایه ی ایمانش تو

درد جان نیز طبیبش تو درمانش تو

علم نور است ولی مشعل تابانش تو

تا زمان است و به هر مرحله می تازد علم

از تو می گوید و دائم بتو می نازد علم

پشرو تر بسی از دور زمان مکتب تو است

ثمر خون حسین ابن علی بر لب تو است

راه حق مذهب تو مذهب تو مذهب تو است

آسمان شیفته ی زمزمه های شب تو است

نفس سوختگان شعله ی تاب و تب تو است

نور قرآن ز درخشنده گی کوکب تو است

اهل توحید که این قدر مجلّل دارند

هر چه دارند ز توحید مفضّل دارند

باغبانی و بود ملک جهان گلزارت

گرم تا دامنه ی حشر بود بازارت

گوهر وحی فرو ریخته از گفتارت

بوسه ی علم بود بر لب گوهر بارت

دیدن روی خداوند بود دیدارت

ای طبیبانِ همه خلقِ جهان بیمارت

ای خوش آن یار که تو یار و طبیبش باشی

خوشتر آن درد که تنها تو طبیبش باشی

ای که خوانده است خداوند به قرآن نورت

نوری و سینه خوبان دو عالم طورت

ملک جان خانه ی دلها همگان معمورت

انس و جنّ و ملک و حور و پری مأمورت

چه جفاها که رسید از ستم منصورت

کرد از خانه و از شهر پیمبر دورت

بود آگاه عدو از محن جانکاهت

برد با فرق برهنه سوی قربانگاهت

کثرت سنّ تو و این همه آزار ای وای

آفتاب حق و بیداد شب تار ای وای

برق شمشیر و رخ حجّت دادار ای وای

دوست در سلسه ی دشمن غدّار ای وای

خانه ی حجّت حقّ و شرر نار ای وای

صدمۀ خار ستم بر گل بی خار ای وای

پاسخ آنهمه خوبی شرر آذر بود

بیت آتش زده ارثیّه ای از مادر بود

آخر از زهر جفا رفت وجودت در تاب

جگر خونجگر پاره ی زهرا شد آب

ریخت از دیده ی یاران به عزای تو گلاب

جگر موسی جعفر شد از این داغ کباب

بعد از آن غریب و مظلومیت و رنج و عذاب

بوتراب دگری باز نهان شد به تراب

در عزای تو جهان صحنه ی محشر گردید

تازه در ماتم تو داغ پیمبر گردید

ای سلام همه بر تربت بی زوّارت

غم بسیار محبّان ز غم بسیارت

به چه تقصیر عدو این همه داد آزارت

وامصیبت که چه کردند به قلب زارت

برد سر بر فلک از خانه شرار نارت

ریخت اعجاز خلیل از لب گوهر بارت

شد خموش آتش و بهر تو دل عالم سوخت

بیشتر از همه زین غم جگر «میثم» سوخت

شاعر:

استاد_غلامرضا_سازگار

اشعار ناب آئینے

Shere_aeini

ولادت_رسول_اکرم

ولادت_رسول_اکرم

هرکس گرفته غیر تو ماوای دیگر

خیری ندیده از گداییهای دیگر

من روزی ام را از تو بی منت گرفتم

منت فراوان است درهرجای دیگر

یک پای من رفته ست امشب سمت مکه

سمت نجف رفته است اما پای دیگر

تو با علی یعنی دوتن در بین یک روح

شیعه ندارد جز شما بابای دیگر

وقت ولادت نیست هنگام ظهور است

دنیا می آیی تو ز یک دنیای دیگر

حالا که رفتم تا علی و تا محمد

باید بگویم یاعلی و یا محمد

نور تو خیلی قبل از آدم معتبر بود

از تو چه در انجیل و چه تورات اثر بود

دنبال تو بودند احبار بهودی

قلب کشیشان از ظهورت باخبر بود

هرروز عبدالله را تهدید کردند

هرروز عبدالمطلب تحت نظر بود

تو آمدی ایوان کسری هم ترک خورد

آثار ربانیت هرجا جلوه گر بود

آتشکده یکباره اصلا ریخت برهم

خاموش شد هر مشعلی که شعله ور بود

شب کافی است ای مکه دیگر ماه آمد

الله اکبر که رسول الله آمد

امی شدی ام القرا شد زادگاهت

پیغمبران را زنده کرده روی ماهت

خیلی دعا کردی برایش جای نفرین

حتی همانکه خار میریزد به راهت

این امت تو تا قیامت روسفید است

از برکت صوت اذان گوی سیاهت

بوی علی را میدهی آقای مکه

وقتی شده دیگر ابوطالب پناهت

دلخوش به اصحابت نشو که در خطرها

تنها علی میماند آقا درسپاهت

لعنت بر آنکه با جسارت حرف میزد

هرکس ز کفر والدینت حرف میزد

شکوه نکن ازغربتت لشگر که داری

در غزوه هایت ضربه آخر که داری

اصلا بیاید چندتا مرحب به میدان

فرقی ندارد فاتح خیبر که داری

گیرم که اصلا عبدود رد شد ز خندق

آسوده باش آقای من حیدر که داری

به طعنه های این و آن بی اعتنا باش

بگذر ازین بدبخت ها! کوثر که داری

آنکس که خیر و برکت دنیاست زهرا

سر وجود این جهان زهراست زهراست

ای صادق ال علی در بیکرانها

یادی بکن قدری هم از ما ناتوان ها

بار سفر برداشتی از دوش مردم

ای ناشناس مهربان کاروان ها

جارو کشت اعجاز ابراهیم دارد

در دستهای توست این کون و مکانها

درک مقامت کار امثال زراره ست

کی راه دارد در حریمت این گمان ها

پرچم سیاه روضه بر دیوار داری

تو روضه خوانی بر تمام روضه خوانها

روضه بخوان از آفتاب بین گودال

از حجت اللهی که افتادست بی حال

شاعر:سیدپوریا_هاشمی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini