وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

حضرت_رقیه

حضرت_رقیه

سالم نمانده تار مویی در سر من

زخمی شده از اشک چشمان تر من

باور نمیکردم چنین روزی ببینم

بوسه بگیرد سنگ از بال و پر من

زنجیر سنگینی دخیل دست و پایم

از هم گسسته این ضریح پیکر من

گشته خرابه جایم و چیزی نخوردم

جز سنگ چیزی نیست در دور بر من

گفتم یتیمم رحم کن بابا ندارم

آمد به قصد بردن این معجر من

حتی گل سر از سرم رفته به غارت

غمناک تر هم لحظه های آخر من

شمر و سنان و زجر نامردو اراذل

حرف از کنیزی میزدند و خواهر من

ای کاش بود اینجا عموی قهرمانم

خوش غیرت و بالا بلند آور من

با آتش خیمه تنم هم سوخت بابا

پیر و زمین گیری نمیشد باور من

شاعر:محمد_حبیب_زاده

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

 

حضرت_رقیه

حضرت_رقیه

بابا بیا که غصه ی ما بی عدد شده

سهم یگانه دختر تو حرف بد شده

این ناتوان سه ساله ی تو بی مدد شده

با چشم هیز دشمن تو هی رصد شده

دیگر نصیب دختر نازت لگد شده

رفتی پدر برای رقیه چه بد شده

جانم به لب رسیده پدر جان مرا ببین

هر لحظه بی امان ز لگد میخورم زمین

هر دم گرفته ام ز برایت بهانه ها

آتش به دامنم زده بابا زبانه ها

خواندم ز غصه های تو بابا ترانه ها

با عمه رد شدیم ز ما بین خانه ها

بر پیکرم ز فاطمه دارم نشانه ها

آتش گرفت معجر زن ها، جوانه ها

خولی مرا زد و لگدش پهلویم شکست

از ضرب مشت های عدو بازویم شکست

آه از اسیری و کتک و بست و سلسله

آه از سنان و زجر و انس ، شمر و حرمله

جامانده ام ز ناقه پدر رفت قافله

افتاد بین عمه و دخت تو فاصله

دادند از برای سر تو پدر صله

دارم ز دشمن تو پدر جان دوصد گله

تب کرده ان ز خستگی و قلب پر محن

ای جان من فدای تو ای شاه بی کفن

پنجه فکنده اند به مویم حرامیان

من را کشاند پای پیاده دوان دوان

من بودم و غلاف و لگد،دشنه و سنان

سر نیزه ها و حرف بد و ضرب تازیان

دخت حسین و طعنه و دشنام شامیان

عمو که رفت قد رقیه شده کمان

خون گشته از غمت به دلم همسفر بیا

یکدم سراغ دخترک خون جگر بیا

ما نوکران بی سر و پای رقیه ایم

ما سائلان دست عطای رقیه ایم

جان ها دهیم چون که فدای رقیه ایم

زنده به لطف و جود و سخای رقیه ایم

گریه کنان داغ و بلای رقیه ایم

در آرزوی صحن و سرای رقیه ایم

ما ریزه خوار خوان حسینیم شکر حق

ما جمله نوکران حسینیم شکر حق

شاعر:مهدی_فرهادی

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

مرثیه_امام_سجاد

مرثیه_امام_سجاد

بگو چرا چنین پر التهاب گریه می کنی

چه دیده ای چقدر بی حساب گریه میکنی

شبیه مادران بچه مرده آه می کشی

شدیدتر ز گریه ی رباب گریه می کنی

سه شعبه شیرخواره را به خواب برد و سال هاست

عبا به سر همیشه قبل خواب گریه می کنی

از آن زمان که دست ساقی حرم بریده شد

همینکه دست می زنی به آب گریه می کنی

به یاد پیکری که روی خاک ها سه روز ماند

نظر که میکنی به آفتاب گریه می کنی

ز مجلس یزید هر زمان سؤال می کنند

چرا به جای دادن جواب گریه می کنی

چه بر نگاه غیرتت گذشت که مقابلت

کنیز اگر کسی شود خطاب گریه میکنی

میان خلوتت به کوفیان که فکر می کنی

برای غربت ابوتراب گریه می کنی...

شاعر:علی_ذوالقدر

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

امام_حسین مناجات_امام_حسین شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

امام_حسین مناجات_امام_حسین

شب_جمعه_شب_زیارتی_ارباب

شب جمعه است دلم کرب و بلا میخواهد

در حرم حال مناجات و بکا میخواهد

شب جمعه ست دلم شوق پریدن دارد

بوسه بر پهنه ی ایوان طلا میخواهد

حال و احوال دلم خوب نمیباشد چون

خفقان دارد و از عشق هوا میخواهد

آه ای کرببلا سخت تر از هجران چیست؟

دل من آمده در صحن تو جا میخواهد

اغنیا کعبه خود را به تو ترجیح دهند

کربلا، حضرت ارباب گدا میخواهد؟

روح مجروح من از نوح حرم کرده طلب

مرهمی مرحمتم کن که دوا میخواهد

تنگدستم ولی از برکت آقا شاهم

بی نیاز است ولی باز مرا میخواهد

شاعر:محمد_قاجار

اشعار ناب آئینے

shere_aeini

رفته بودم سه شنبه کافی شاپ

رفته بودم سه شنبه کافی شاپ

بود یک جای شیک و خیلی تاپ!

پخشِ موزیک، نور کم، سیگار

چند عکس عجیب بر دیوار

منویش پر ز اسمِ بیگانه

آنتوان، ماندیا، سوشایانه!!

کاسه ی نیچه، وازلین چخوف!!

برگری از لنین، سسش پر تف!!

سوشیِ دانته؛ ساندویچِ هِگِل!

تُستِ هیچکاک؛ با کمی فلفل!

شازده دمنوش طعمِ اگزوپری!

کوکتل و شِیک، طعم تام و جری!

بال و پاچین پُر از پدرخوانده!

یک براندو درونِ جوشانده!

قهوه ی زانتیا الکساندر!

سوپّ هوندا؛ پنینی اشنایدر!

گفتم: « آقا به من بده لطفن

سوشیا سوفیا رونی کلمن! »

گفت: « باشد به روی چشمانم

عاشقِ این غذای آلمانم »

قلقلک داد اشتهای مرا

رفت و آورد او غذای مرا

بود بشقاب؛ داخلش کوکو

اندکی گوجه با کمی کاهو

نانِ خشکی که در دهن شد خیس

یک هویج و سه دانه اسمارتیس!

چند زیتون؛ فقط سه قاشق ماست

گفت: « این هم غذای شیک شماست »

گشت از بهرِ آن غذا آن عصر

صد تومن از حساب بانکم کسر!

مانده نامش همیشه خاطرِ من

سوشیا سوفیا رونی کلمن!

امیرحسین خوشحال

وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir