وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

عمامه سرخ

عمامه سرخ

جهان دوباره پر از شادی شیاطین شد

به حکم شادی شیطان، فرشته غمگین شد

قسم به آیه ی من یسفک الدماء، زمین

به بی گناهی خونی زلال رنگین شد

خدا به جای تفاخر به علم خود این بار

سکوت کرد فضای زمانه سنگین شد

بشری صاحبی

rasanews.ir/002XJx

rasanews_agency

سیل ویرانگر رسید و خانه ها ویران شدند

سیل ویرانگر رسید و خانه ها ویران شدند

آب، گل آلوده شد وَ ماهیان عطشان شدند

آب گل آلوده ماهی های خوبی می دهد

در پیِ این حادثِه تمساح ها گریان شدند

این همه باران به ناگه کرد پر دریاچه را

مرد و زن از این فراوانی بسی حیران شدند

یک نفر از پشت میزش داد زد من بوده ام

با تدابیری که کردم رودها درمان شدند

شاهکاری کرده ام دریاچه ها پر آب گشت

ابر ها هم چون مرا دیدند پر باران شدند

کارگردان نمایش های هندی تا شنید

گفت هندی ها مرید کشور ایران شدند

طنز_مطبوعاتی

وطن_امروز

علی علوی مهر

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

بداهه با موضوع هجو آل سعود

بداهه با موضوع هجو آل سعود

ولیعهد بشکه صفت، ابن سلمان!

دو صد گاو در بطن گوساله پنهان

نشاید تو را نام آدم نهادن

تویی مایه ننگ نام هر انسان

ببین طنز تلخ و نچسب زمان را

که شیطان شده بر در کعبه دربان

جز اعدام و سلاخی و گاز و جفتک

چه در چنته داری؟ بگو نامسلمان

بخر موشک و بمب تا می‌توانی

که افتد به زودی به دست جوانان

هوای ته دره خوب است و مطبوع

برو با همین شیب تا خط پایان

گمانم که در انگلیسی دبیرت

به تو جای مای گاد آموخت مای گان!

تو‌ گاوی! بزن شاخ، گردن نیافکن!

بمان گاو، لطفاً نکن نقض پیمان

تو مصداق گویای «بل هم اضلّ»ی

چرا گاو و گوساله؟ بیچاره حیوان!

بزن دار و خوش باش چندی، که روزی

بگیرد تو را آهِ این سربداران

ز فرط جگرخوارگی در قیامت

شوی بر سر سفره‌ی هنده مهمان

بیا مردک خر، از این شبدر تر

کمی له بفرما، کمی هم بلمبان

فیوز مخت را پرانده است انگار

ایوانکا نموده تو را مات و حیران

به چشم ترامپی که شیرت بدوشد

تو تنها کمی دنبه، سردستی و ران

الهی که در جاده خاکی بیفتی

ز رویت شود رد دو میلیارد نیسان

نجس می کند سگ اگر خیس گردد

تو را جان سلمان نرو زیر باران

نزن جفتک و شاخ بر گربه ی ما

که چون مشت باشد به پولاد و سندان!

بترس از زمانی که غرّد سپاهی

دو دستی بچسب آن زمان بند تنبان

شنا کردنت را برو تقویت کن

به زودی تو هم روی آبی کپل جان

تو ای ابن شیطان بترس از شبی که

بیافتی چونان موش در دست شیران

دمت را بگیرند و بعد از دو تا چک

رود بر دو چشم تو چاقوی زنجان

سر بی مخت را بکوبند بر سنگ

درآید ز بینی تو ماسه سیمان!

در این مهلکه خوش خیال و مشنگی

اگر فکر کردی که در میبری جان!

بکن شرّ خود را خود بی وجودت

بکن! تا نگردد دهانت اتوبان

به غیر از تقلا چه از دستش آید؟

اگر سوسک با سر رود توی فنجان؟

به زودی شوی پاک ای لکه ننگ

به جادوی سیف سیف و سردوش سوبان!

همه عمر کابوس سردار دیدی

دگر وقت تعبیر خوابست الان

بسوزند در آتش خشم شیران

یهودیِ صهیون، سعودیِ نادان

‌‌چه نزدیک باشد که با یک اشاره

نه گاوی بماند نه دوشنده آن

چو خورشید باز از سر کعبه سر زد

بسوزد رگ و ریشه آل سفیان

بتان سعودی فرو ریزد آن روز

شود کعبه جارو به دست خلیلان

بداهه سرایان:

امین شفیعی، زاهده شاد

طاهره ابراهیم نژاد، محمود حسنی مقدس

مهدی پیرهادی، زهرا آراسته نیا

سیدمحمد صفایی، محمد محمدی

میلاد سعیدی

ایمان قیلاوی زاده، محمد سلامی

احد ارسالی، زهرا خاکباز

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz

دلا فرزانگی کردن مهم است

دلا فرزانگی کردن مهم است

خدا را بندگی کردن مهم است

چه مدت زندگی کردن مهم نیست

چگونه زندگی کردن مهم است

دلا این زندگی جز یک سفر نیست

گذرگاه است و راهش بی خطر نیست

چو خواهی با صفا باشی و صادق

به جز راه خدا راهی دگر نیست

غم بیچارگان خوردن مهم است

دلی از خود نیازردن مهم است

چه مدت زندگی کردن مهم نیست

چگونه زندگی کردن مهم است

دلا با نفس جنگیدن مهم است

عیوب خویش را دیدن مهم است

خطا باشد ز مردم عیب جویی

خطای خلق بخشیدن مهم است

دلا درد آشنا بودن مهم است

به مردم عشق ورزیدن مهم است

چه مدت زندگی کردن مهم نیست

چگونه زندگی کردن مهم است

برای ما که چنین گم شدیم در تکرار

برای ما که چنین گم شدیم در تکرار

کدام قول ؟! کدام آرزو ؟! کدام قرار ؟

هزار مرتبه من چیدم و بهم خورده ست

دوباره خاطره ها را کنار هم نگذار

همیشه فاصله بوده ست بین ما ، هر روز

هزار بار نوشتیم ، مرگ بر دیوار

زمانه «تار» تو «تاری» و من که «تاریکم»

و اینچنین ظلمت پیش می رود هر بار

همین که نوبت ایام پرفروغ رسید

چراغ رابطه ها را گذاشتیم کنار

چه زود می گذری از منی که پابرجام

چه آشنا و غریب اند ، ساعت و دیوار !

اگرچه روی لبم سیب خنده می کارم

هنوز خون به دلم مثل دانه های انار

خدای خوب! «بشر» اشتباه خلقت بود

بیا و دست از این روزمره گی بردار !

نیما‌_فرقه

فقط_شعر_و_غزل

heydarzadeh_channel