وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

با در و دیوار کل کل میکند

با در و دیوار کل کل میکند

با ادا اطوار کل کل می کند

می‌نشیند روبروی آینه

با خودش انگار کل کل می‌کند

می‌شود بیزار از شکل خودش

رام و بی‌آزار کل کل می‌کند

وقتی از این کارها هم خسته شد

می‌رود بازار کل کل می‌کند

خواب می‌بیند چه خوابی، هیس هیس

گر شود بیدار، کل کل می‌کند

مادرش یکبار اگر گیری دهد

او هزاران بار کل کل می‌کند

اولش با اندکی شرم و حیا

بعد با اصرار کل کل می‌کند

بر سر هر آشنا و عابری

می‌شود آوار کل کل می‌کند

با خیال یار دعوایش شده

با خیال یار کل کل می‌کند

چون ندارد کار و بار بهتری

با همین معیار کل کل می‌کند

روی اعصابش نباید راه رفت

گرچه لاکردار کل کل می‌کند

از تعجب شاخ در آورده‌ای؟

آدم بیکار کل کل می‌کند!

صامره حبیبی

وطنز  پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

به نام خالق و معمار هستی

http://uupload.ir/files/k5jx_%D8%A8%D9%87_%D9%86%D8%A7%D9%85.jpg

به نام خالق و معمار هستی

که در دستش بود، آچار هستی

خدای خالق لبخند مادر

که کرده قلب من را زار و پنچر

بسی بالاست مادرجان، مقامش

کند اعجاز، جادوی کلامش

ولی کُپ کردم از این فکر خلاق

تو هم بشنو، کند مغز سرت داغ

چه زیبا، با سیاست واژه‌ها را

بچیند، خر نماید بچه‌ها را:

((غروب پنجم اسفند یکهو

تِی و جارو به‌دست و بدّو بدّو،

به‌ دستش یک مداد و گفت با شک:

"مهندس‌جان! گلم! روزت مبارک"

رفیق بی‌کلک، فکر کلک شد

گشود اخم از جبین و بانمک شد

شده وقت تکاندن، خانه‌ها را

به‌کار آرد همه دردانه‌ها را

برای این هدف، با شور و با حس

صدا زد: "گل‌پسر! پاشو مهندس!"

"مهندس! چارپایه را نگه دار

در و دیوار را بسّاب، بسیار

بکش پارو به این قالی، مهندس!

بجنبان دست و کم کن ناز و فس‌فس

مهندس چون که افتاد از کت و کول

خودش دریافت، او را "mum" زد، گول))

بدین ترفند، مادرهای ساده(!)

کنند از واژه‌ها سواستفاده!

روزمهندس

روزمادر

خانه_تکانی

فهیمه انوری

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz

 

تا رد شدم میان تماسی که داشتی

تا رد شدم میان تماسی که داشتی

یکجا پرید هوش وحواسی که داشتی

دیوانه‌ی دوبافته‌ی گیسویم شدی

یادت نبود کلّه‌ی طاسی که داشتی

گفتی مهندسی و برای غرور من

اصلا مهم نبود کلاسی که داشتی

هرشب یواشکی که مرا دید می‌زدی

ازپشت نرده های تراسی که داشتی

دستان غیرت پدر من شبانه ریخت

مابین کوچه جُل وپلاسی که داشتی

در زیر مشتهای بزرگش مچاله شد

خطّ اتوی روی لباسی که داشتی

با چشم باد کرده و آن صورت کبود

مضحکتر است، شکل قناسی که داشتی

"این دور وبر دوباره نیایی" پدر که گفت

رفتی به اتفاق هراسی که داشتی

عالیه رجبی

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

حضرت_زهرا

حضرت_زهرا

مدح_حضرت_زهرا

یک دل که نه ، صد دل شدم عاشق به حیدر

باید بکوبم دم به دم ،حلقه بر این در

عَقد مرا با مرتضی الَه بخوانده

من را کنار حضرت مولا نشانده

ناگه صدا آمد از آن دُرِّ درخشان

احمد تلاوت کرد آیاتی ز  قرآن

احمد وکیل مرتضی ،الَه وکیلم

با  شوی  خود از کل عالم دست گیرم

عِقد مرا حیدر به روح و جسم و جان بست

عَقد مرا احمد درون آسمان بست

بس یک زره باشد صداق نقد زهرا

باشد خدا  نَک خطبه خان عَقد زهرا

مِهرم بود کوثر ،فرات و زم زم و نور

چِهرم به غیر از محرمان بوداست مستور

من کَعب عشقم، قبله حاجات و باور

اذن دخول خواند ، بیاید چون پیمبر

زینت بود بر منزل من پرچم نصر

وارث بود بر مظهر من صاحب عصر

این جان عالم بر فدای جان زهرا

دار و ندار ما همه قربان زهرا

زهرا نه تنها دخت پاک مصطفی(ص) بود

زهرا به ذات حق قسم  ، نور خدا بود

(مخلص)،!لوای فاطمه (س) مانند گنج است

دنیا بدون اهل بیت(ع)،رنج است ،رنج است

شاعر:

مهدی_خاکی

اشعار ناب آئینے

shere_aein

مشکلی با ما ندارد زندگی بیکار نیست...

مشکلی با ما ندارد زندگی بیکار نیست...

درد اگر از ما نباشد زندگی بیمار نیست...

هر کجا تقصیرمان را گردنش انداختیم...

جرم بیچاره به جزء ، کوتاهیِ دیوار نیست...

برگه های برد را دائم به نام خود زدیم...

اسم ما در صفحه های باختن انگار نیست...

ذهنمان همواره در حفظِ کلاه از باد بود...

گرچه در سر عقل باید ، بی کلاهی عار نیست...

وقت باران گریه را از آسمان پنداشتیم...

واقعیت زیـر چتـر خـالیِ پندار نیست...

تابش خورشید میسوزاند اما واضح است...

در وجود آسمانِ مصلحت ، آزار نیست...

مثبت اندیشان به هنگام مصیبت شاکرند...

شکر نعمت که فقط در قالبِ گفتار نیست...

چون ....

انسان ها همیشه "بُت" می‌سازند ...

بعضی ها با "سنگ و چوب"

عده ای با "باورهایشان"

اولی ترسناک نیست،

چون با یک تبر در هم می‌شکند !

ولی دومی بلایی است که هیچ جامعه‌ای از آن مصون نمانده است!

پس بشکن ...

باورهایی را که از تو یک زندانی ساخته است...

باورهایی که به تو اجازه سوال کردن را از ماهیت باورت را نمیدهد.

باوری که از ترس و یا تعصب تو سرچشمه میگیرد

باورهایی که فکر و اندیشه ترا برترین

جلوه گر مینماید

اگر چنین کنی شکر خدا بجا آورده ای ...