وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام

من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام

سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ،

سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین

باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ،

چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست

بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ،

شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند

من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ،

این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن

من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام،

فریدون_مشیری

heydarzadeh_channel

نان به خون جگر درآوردن

نان به خون جگر درآوردن

از شعف بال و پر درآوردن

سالها توی مرغداری ها

از تن مرغ پر درآوردن

با صدای کلفت یک سی دی

را به نام قمر درآوردن

مثل یک خر به گل فرو رفتن

و ادای بشر درآوردن

سالها در کنار یک نجار

میخ از پشت در درآوردن

به شکم روی تخته خوابیدن

میخ کج را دمر درآوردن

مدتی هم کنار یک قناد

نخ و مو از شکر درآوردن

پیش یک نعلبند ناوارد

نعل از پای خر درآوردن

شهره بودن کنار یک جراح

به نخاع از کمر درآوردن

یا اگر از کمر نشد ناچار

از پس پشت سر درآوردن

با سبد آب تا حلب بُردن

پنبه از گوش کر درآوردن

به گدایی به روستا رفتن

چیزی از برزگر درآوردن

چون گدایان شهر سامرا

خرج از رهگذر درآوردن

بعد یک عمر جنگ و خونریزی

از نفربر نفر درآوردن

تن سپردن به خفت و خواری

پول با دردسر درآوردن

نان خود با تحر‌ّک موزون

از طریق کمر درآوردن

یا به محض عبور یک خودرو

از چراغ خطر درآوردن

هندوانه فروختن با شرط

هی ببُرّ و ببَر درآوردن

با درآوردن پدر از خود

گاهی از خود پدر درآوردن

بعد یک هفته کار طاقت سوز

لقمه ای مختصر درآوردن

و به رغم شکست در هر کار

هی ادای ظفر درآوردن

در ستاد حوادث ناجور

از ته دره خر درآوردن

و ادای حمایت از مردم

با حقوق بشر درآوردن

خیر گفتن به پرسش مردم

آخر الامر شر درآوردن

مثل یک برده کفش و جوراب از

پای شیخ قطر درآوردن

یا که در سیرک ها صدا از خود

مثل یک جانور درآوردن

در میادین شهر با اسفند

چشم از بدنظر درآوردن

کندن چرم روکش اتوبوس

شد اگر، شافنر درآوردن

ماهی خشک در دهان بردن

بعد یک هفته تر درآوردن

به خدا بیشتر شرف دارد

به معاش از هنر درآوردن!

ناصر فیض

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

اهل کاشانم پیشه ام نقاشی است

اهل کاشانم

پیشه ام نقاشی است

گاه گاهی قفسی می سازم با رنگ می فروشم به شما

تا به آواز شقایق که در آن زندانی است

دل تنهایی تان تازه شود

چه خیالی چه خیالی ... می دانم

پرده ام بی جان است

خوب می دانم حوض نقاشی من بی ماهی است...

سهراب_سپهری

امشب تمام خویش را از غصه پرپر میکنم

امشب تمام خویش را از غصه پرپر میکنم

گلدان زرد یاد را با تو معطر میکنم

تو رفته ای و رفتنت یک اتفاق ساده نیست

ناچار این پرواز را این بار باور میکنم

یک عهد بستم با خودم وقتی بیایی پیش من

یه احترام رجعتت من ناز کمتر می کنم

یک شب اگر گفتی برو دیگر ز دستت خسته ام

آن شب برای خلوتت یک فکر دیگر میکنم

صحن نگاهت را به روی اشتیاقم باز کن

من هم ضریح عشق را غرق کبوتر میکنم

شعریست باغ چشم تو غرق سکوت و آرزو

یک روز من این شعر را تا آخر از بر میکنم

گر چه شکستی عهد را مثل غرور ترد من

اما چنان دیوانه ام که با غمت سر میکنم

زیبا خدا پشت و پناه چشمهای عاشقت

با اشک و تکرار و دعا راه تو را تر میکنم

مریم حیدرزاده

مناجات با امام زمان(عج)

مناجات با امام زمان(عج)

ﺑﯽ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯿﻢ ﺭﻧﮓ ﺧﺪﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﯿﻦ ﻋﺸﺎﻕ ﭼﻮ ﻣﻦ ﺑﯽ ﺳﺮ ﻭﭘﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﺎ ﻏﻢ ﺩﻭﺭﯼ ﺗﻮ ﺳﻮﺧﺘﻪ ﻭ ﺳﺎﺧﺘﻪ ﺍﻡ

ﺍﺛﺮﯼ ﺍﺯ ﭼﻪ ﺑﺮ ﺍﯾﻦ ﺳﻮﺯ ﻭ ﻧﻮﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﻧﯿﻤﻪ ﺷﺐ ﻭﻗﺖ ﻣﻨﺎﺟﺎﺕ ﺑﮕﻮﯾﻢ ﺑﺎ ﺧﻮﯾﺶ

ﮔﻮﺋﯿﺎ ﻗﻠﺐ ﺗﻮ ﺍﺯ ﺑﻨﺪﻩ ﺭﺿﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﻣﻦ ﮔﻨﻪ ﮐﺎﺭﻡ ﻭ ﺁﻟﻮﺩﻩ ﻗﺒﻮﻝ ﺍﺳﺖ ﻗﺒﻮﻝ

ﺑﯽ ﻣﺤﻠﯽ ﺯ ﮐﺮﯾﻤﺎﻥ ﮐﻪ ﺭﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﯽ ﺟﻬﺖ ﻧﺎﺯ ﻃﺒﯿﺒﺎﻥ ﻧﮑﺸﻢ ﭼﻮﻥ ﺩﺭﺩﻡ

ﺩﺭﺩ ﻫﺠﺮ ﺍﺳﺖ ﻭ ﺑﻪ ﺟﺰ ﻭﺻﻞ ﺩﻭﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﻫﺮﮐﺠﺎ ﺭﻭ ﺯﺩﻩ ﺍﻡ ﺁﺑﺮﻭﯾﻢ ﺭﺍ ﺑﺮﺩﻧﺪ

ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﻏﯿﺮ ﺷﻤﺎ ﻓﮑﺮ ﮔﺪﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﺩﺭ ﺩﻋﺎ ﻓﮑﺮ ﮔﺮﻓﺘﺎﺭﯼ ﺧﻮﺩ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﺑﺲ

ﯾﺎﺩ ﺗﻮ ﺩﺭ ﺩﻝ ﻣﺎ ﻭﻗﺖ ﺩﻋﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﻏﺮﻕ ﺩﻧﯿﺎ ﺷﺪﻩ ﺭﺍ ﺟﺎﻡ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻧﺪﻫﻨﺪ

ﺭﺍﻩ ﻣﺎ ﺭﺍﻩ ﺍﻣﺎﻡ ﻭ ﺷﻬﺪﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﺧﺎﮎ ﺟﺒﻬﻪ ﺧﺒﺮ ﺍﺯ ﭼﺎﺩﺭ ﺧﺎﮐﯽ ﺩﺍﺭﺩ

ﺑﺎﻭﻓﺎ ﺗﺮ ﮐﺴﯽ ﺍﺯ ﻣﺎﺩﺭ ﻣﺎ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﺑﻬﺮ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﭘﺮﯾﺸﺎﻧﯽ ﺍﯾﻦ ﻧﻮﮐﺮ ﻫﺎ

ﭼﺎﺭﻩ ﺍﯼ ﺟﺰ ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺑﺒﻼ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﺍﺯ ﺯﻣﺎﻧﯽ ﮐﻪ ﺷﻨﯿﺪﻡ ﺩﺭ ﺁﻥ ﮐﻮﭼﻪ ﭼﻪ ﺷﺪ

ﺩﺍﻏﯿﯽِ ﺳﯿﻠﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺳﯿﻨﻪ ﺟﺪﺍ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﻧﯿﺴﺖ

ﻣﺎﺩﺭﺕ ﺩﯾﺪﻩ ﺑﻪ ﺭﺍﻩ ﺍﺳﺖ ﺑﯿﺎﺋﯽ ﻣﻬﺪﯼ

ﭘﺸﺖ ﺩﺭ ﻧﺎﻟﻪ ﺍﯼ ﺁﻣﺪ ﮐﻪ ﮐﺠﺎﯾﯽ ﻣﻬﺪﯼ