وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

زائر امام رضا‌ هستم حلالم کنید

https://s8.uupload.ir/files/%D8%B2%D8%A7%D8%A6%D8%B1_%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85_%D8%B1%D8%B6%D8%A7_i710.jpg

زائر امام رضا‌ هستم حلالم کنید

###############

عازم    شهر   خراسانم    دعا    گوی     شما

خدمت سلطان خوبان حضرت موسی الرضا

نایب ام  من  بر  شما با دست خالی   میروم

تا   کند  پر    دست  من   مولا   غریب الغربا

عزت  و  صحت  بخواهم  از  برای  دوستان

حل مشکل  رزق  واسع  از  غم و  غصه رها

میروم  تا  معرفت بر من   ببخشد آن  کریم

تا  نمک بر شعر من ریزد  شه  ارض  و سما

(بیقرارم)  چشم  امیدم   به   الطاف   خدا

تا    بگیرم   من    ز   مولایم   برات   کربلا

بیقرار اصفهانی

در دلم احساس باران خورده دارم، می خری؟

در دلم احساس باران خورده دارم، می خری؟

یک گلستان من گل پژمرده دارم، می خری؟

در فراقش سوخت احساس نجیبم ای رفیق!

توی سینه، یک دل افسرده دارم، می خری؟

ری هر روز و شبم درگیر جنگ و ماتم است

صد شهید نوجوان بر گُرده دارم، می خری؟

نه... نگفتم عاشقم؛ ای دوست! من وابسته ام

من هزاران شعر پیکان خورده دارم، می خری؟

کودکی از سر گذشته، بی خیال خاطرات

یک قلم، یک دفتر دلمرده دارم، می خری؟

گفتم از یاران، هزاران زخم دارم یادگار

یک زمستان بغض سرما خورده دارم، می خری؟

عمر کوتاه است آری در حد و اندازه نیست

من هزاران حسرت نشمرده دارم، می خری؟

ناگهان آمد و دلشوره به دل‌ها انداخت

ناگهان آمد و دلشوره به دل‌ها انداخت

عشق این‌گونه جهان را به تقلا انداخت

قطره از ابر جدا شد که به دریا برسد

آسمان دام به اندازه صحرا انداخت

ترس در جامه صبر آمد و دستم را بست

کار امروز مرا باز به فردا انداخت

عقل چون در قلمم جوهر معنا می‌ریخت

عشق در دفتر خود نام مرا جا انداخت

آن‌قدر در طلب هیچ دویدم که سراب

کودک شوق مرا عاقبت از پا انداخت

هیچ جز تکیه به خوش عهدی ایام نبود

اشتباهی که دلم گردن دنیا انداخت

مثل سهراب دلم از همه عالم که گرفت

قایقی ساخت و یک روز به دریا انداخت

#پوریا_شیرانی

آه از آن ماه مسافر، که نیامد خبرش

آه از آن ماه مسافر، که نیامد خبرش

او سفر کرده ما در خطریم از سفرش

رفتم و گریه‌کنان روز وداعش دیدم

ای‌ خوش آن روز که باز آید و بینم دگرش

دیر می‌آید و جان منتظر مقدم اوست

مردم از شوق، خدایا، برسان زودترش

می‌پرد مرغ هوا جانب او فارغ‌بال

کاش می‌بود من دلشده را بال‌وپرش

گرچه امروز مرا کشت و نیامد به‌سرم

کاش فردا به‌سر خاک من افتد گذرش

در فراقت ز هلالی اثری بیش نماند

زود باشد که بیابی و نیابی اثرش

#هلالی_جغتایی

دورنگی

دورنگی

از  دورنگی کن  حذر  یک رنگ باش

با جماعت  یک دل و هم سنگ باش

از   چه  میگردی  منافق   مرد باش

مرهمی  تو   بر   دل   پر   درد باش

راه  کج   از  چه   روی   آگاه   باش

با  تو   گویم   مَحرم  و همراه  باش

آدم    عاقل     بیا     هشیار     باش

هر چه  می بینی  بر  آن  ستار باش

(بیقرارا)   پس   نکو   رفتار   باش

با جماعت  همدل  و  غمخوار  باش

بیقرار اصفهانی