کلیپ شعردوش طنز
مرحمت کرده و فرمود کلامی سمی
سوخت سرمایهی ملت ز سهامی سمی
هشت سال است فقط وعده به ما داده ولی
خلق کردهاست پس از وعده، درامی سمی
همه با یک حرکت جست زدیم از رو کود
آه برداشته شد یکشبه گامی سمی
ابتدا باغ و در سبز نشان داد به ما
همچو گرگ آمد و میداد سلامی سمی
حرفهایش همه یک طعمه سر قلاب است
گیر انداختهمان داخل دامی سمی
کد بورسی که اوکی شد شب قبلش بانو
کاش میداد به خورد همه شامی سمی
غگل قرمز و فولاد له و خودروی خون
ذوب ضایع، فملی، فرت و بکامی سمی
همهی هستی خود را که سپردیم به بورس
داد لایکی که به من داد پیامی سمی
گونیام کاش سه خط باشد و روشن، زیرا
دارد ابیات خفن حسن ختامی سمی
وطنز | بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
مناجات_با_خدا ویژۀ ماهِ مبارکِ رمضان
#وداع_با_شعبان المعظم
تو باز مرا خوانده ای اما نگرانم
از فیضِ مناجاتِ سحر باز بمانم
من چند صباحی است که در غفلتِ محضم
بیدار کن ای دوست از این خوابِ گرانم
شعبان و رجب را به بطالت گذراندم
با دستِ تهی راهی شهر الرمضانم
این فکر که از چشم تو یک روز بیفتم
دردی است که مثل خوره اُفتاده به جانم
*اَللَّهُمَّ لا تُبَدِّلِ اسْمی وَ لا تُغَیِّرْ جِسْمی
وَ لا تُجْهِدْ بَلائی، وَ لا تُشْمِتْ بی اَعْدائی ..
ان شالله تو شبایِ ماه رمضان
بتونم باهات خوب حرف بزنم ...*
توفیق بده تا که در این ماه مبارک
جز ذکر تو چیزی نشود ورد زبانم
سوگند به قرآنِ سر نیزه الهی
هر شب به سر سفرۀ قرآن بنشانم
بگذار که با یاد لب تشنه آن شاه
در بینِ مناجات کمی روضه بخوانم
بَرد است و سلام است به من آتشِ دوزخ
چون سوخته دل از غم آن سوخته جانم
من آرزویم کربُبَلا در شبِ قدر است
بگذار خودم را به ضریحش برسانم
با یاد تن بی رمقش موقع مغرب
خوب است که از کف برود تاب و توانم
از آن خوشم که شدم نوکر سرای حسین
منم غلام کسی که بود گدای حسین
دو چشم داده خداوند تا که گریه کنم
یکی برای حسن وآن یکی برای حسین
یقین که آتش دوزخ حرام گردیده
به جسم آنکه بود یار آشنای حسین
برای بخشش کوه گناه یک راه است
دو قطره اشک بریزیم در عزای حسین
کبوتر دل عشاق هر شب جمعه
نشسته است روی گنبد طلای حسین
بیا و عرش خدا را طواف کن حاجی
طواف کعبه ببین دور کربلای حسین
خدا کند که شبی زائر حرم باشیم
که جان دهیم به روضه همه به پای حسین
به گوش جانت اگر بشنوی هنوز آید
ز زیر نیزه و تیغ و سنان صدای حسین
غریب تنها
ره نمودحافظ شیرازی
آیا شود آن آشنا
آن رهزن دل ، آن بلا
پرسد ز حال زار ما
باچون منی یارب کند؟
عاشق کُشی راوانهد
ترک ستمکاری کُند
پیغام همکاری دهد
یکحظه غمخواری کند؟
جویا شود ازحال ما
پرسد زماه وسال ما
وز پیکرچون نال ما
گاهی پرستاری کند؟
یاد آورد از ما کمی
ریزدزچشمانش نَمی
پرسدچرا یک عالمی
از او همه زاری کند؟
دارم امیدآن دلستان
رحمی کندبراین وآن
درمان درد عاشقان
دروقت هُشیاری کند
دیشب بشعرم خواجه گفت
درحین بیداری و خُفت
باور نکن آن یار گفت :
فردا ترا یاری کند
((چون توگدای بینشان
مشگل بود یاری چنان
سلطان کجاعیش نهان
بارند بازاری کند))
آری نیاید بیش ازین
زان دلبر بالا نشین
درخواب میبینم چنین
کز یاری غمخواری کند
(پیمان)،گلایه تا بکی
بس گن زنالیدن چونی
برکف بیاور جام می
بلکه ویت کاری کند
پیمان سرآبادانی
[اشعار حسین سرآبادانی (پیمان) (پیمان شاعر)]
کلیپ شعر طنز
خشکیدهاست شاخه گل آرزویمان
وقتی که دوستی شده دزد سبویمان
ما را غم سبو و غم نان و آب نیست
بردهست دزد خانگی از آبرویمان
درخانه مهر بر لبش است از چه رو کنون
بیگانه واقف است به راز مگویمان؟
شد فتنهخیز بهمن و آبان و تیر و دی
از دست یار فتنهگر خنده رویمان
ما مبتلا به سیل حوادث شدیم و او
آرام خفته زیر پتوی عدویمان
چون آن شبی که برد به یغما سبوی را
افتاده از وسایل دستش پتویمان
بابایمان درآمده از رسم دوستیش
اصرار دارد او که درآید عمویمان
خورده به گوش حضرتش این شعرهای ما
با اشتیاق آمده در جستجویمان
ملیحه رجایی
وطنزبهترین شعرهای طنز