#شعر_مهدوی
انگار میخواهد دلم در جمکران باشم
من دوست دارم هم رکاب آسمان باشم
بدکرده ام با خود, خودم هم خوب میدانم
ای آسمان بیکران مشتاق بارانم
از کوله بار لطف تو اعجاز میخواهم
آقا , دلی چون لحظه ی آغاز میخواهم
دیگر بریدم مهربان , همراز میخواهم
ای آسمان بیکران پرواز میخواهم
یارت نبودم سالها اما تو یارم باش
من شانه ای مردانه میخواهم…کنارم باش
آقا پشیمانم من از رفتار و کردارم
آری پشیمانم برای چندمین بارم
پیمان شکستم بارها اما گذر کردی
حال من بیچاره را آشفته تر کردی
دلگیری از نامردی این مردم گمراه
با استخوانی در گلو سر میکنی در چاه
تنها تو از من خواستی یک قلب خاطرخواه
سهم من از تو آسمان , سهم تو از من آه
دلخسته ای از جمعه های بی ثمر بودن
دلخسته ای از سالها بی همسفر بودن
در سهله یا در جمکران تنهای تنهایی
در اوج تنهایی به فکر غربت مایی
آقا شنیدم بارها وقتی که می آیی
حس میکنم دیدم تو را یک روز در جایی!
با اینکه از من , از من بیچاره دلسردی
من خوب میدانم که روزی باز میگردی
روزی جهانی میشود مجذوب نور تو
روزی خبرها میشود شرح ظهور تو…
أللَّھـمَ َعـجِّـلْ لِوَلیِڪن ألْـفَـرَج
(حافظ شیرازی):
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سمرقند و بخارا را
(صائب تبریزی)
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم سر و دست و تن و پا را
هر آنکس چیز می بخشد ز مال خویش می بخشد
نه چون حافظ که می بخشد سمرقند و بخارا را
(شهریار)
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
به خال هندویش بخشم تمام روح و اجزا را
هر آنکس چیز می بخشد بسان مرد می بخشد
نه چون صائب که می بخشد سر و دست و تن و پا را
سر و دست و تن و پا را به خاک گور می بخشند
نه بر آن ترک شیرازی که برده جمله دلها را
(خانم دریایی)
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
خوشا بر حال خوشبختش، بدست آورده دنیا را
نه جان و روح می بخشم، نه املاک بخارا را
مگر بنگاه املاکم؟چه معنی دارد این کارا؟
و خال هندویش دیگر، ندارد ارزشی اصلاً
که با جراحی صورت ،عمل کردند خال ها را
نه حافظ داد املاکی، نه صائب دست و پاها را
فقط می خواستند اینها، بگیرند وقت ماها را
(کامران سعادتمند)
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
نه او را دست و پا بخشم، نه شهری چون بخارا را
همان دل بردنش کافی که من را بی دلم کرده
نمی خواهم چو طوطی من، بگویم این غزلها را
غزل از حافظ و صائب و یا دریایی بی ذوق
و یا آن شهریار ترک که بخشد روح اجزا را
میان دلبر و دلدار، نباشد حرفِ بخشیدن
اگر دلداده می باشید، مگویید این سخن ها را
(عارف تهرانی)
اگر آن ترک شیرازی بدست آرد دل ما را
شعار و حرف پُر کرده، تمام ادعاها را
یکی بخشیده چون حافظ ، سمرقند و بخارا را
یکی چون صائبِ تبریز ، سر و دست و تن و پا را
از این سوشهریار داده تمام روح اجزا را
از آن سو بانودریایی گرفته حال ماها را
سعادتمندشاعرنیز فقط گفت ونداد هرگز
نه ملک و نه بخارایی ، نه روح و نه تن و پا را
ولی من می شناسم کس ، که او نه گفت و نه دم زد
بدون حرف عمل کرده ، تمام ادعاها را
کسی که خانمانش را ، رها از بهر جانان کرد
بدون منتی بخشید ، سر و دست و تن و پا را
و او اهسته و آرام ، برای کشور ایران
فدا کرده به گمنامی ، تمام روح و اجزا را
اگر خواهی بدانی کیست ، وجودت از سجود اوست
تمامی خودش را داد ، به ما بخشیده دنیا را
نه گفتش ترک شیرازی ، نه گفتش خال هندویش
و او نامش " سلیمانی " عمل کرد ادعاها را
برای شادی روحش صلوات بفرست
لاهیجان ارادتمند شما بهمن علیمرادی
خندهی آقای روحانی چه شد؟
ای وزیر تخمه و آجیل ما
ای فدایت کُلهم فامیل ما
مانده در صف مدتی زنبیل ما
گوش کن بر داد و قال و قیل ما
از گرانی حالمان ناجور شد
زِرتمان هم تازگی قمصور شد
رفته ام تاناکورا دنبالِ یَک
کفش و پیراهن که نه، شلوار تک
شَستِ پایم خورده از دَه جا تَرک
ای خدای آسمانها، ای فلک
فیش میخواهم از آن پُرنقطهها
تا ببینم بار دیگر میوه را...
شیخِ ما فرمود ای دنیا پرست
«آب کم جو، تشنگی آور به دست»
گفتم: این کابینه با کابینت است؟!
گفت: امان از مردمان گیج و مست
گر چه بیعاریم و شنگولیم ما
میرسد نوروز و بیپولیم ما
میخورم باد هوا، البته شکر
با عیال و بچهها،البته شکر
او کجا و ما کجا، البته شکر
راضیام من از شما، البته شکر
بس که دور نرخها چرخیدهایم
زیر بار زندگی زاییدهایم!
فکر کن سال نویی در کار نیست
یا کسی در عید مهماندار نیست
جیبها از پولِ نو سرشار نیست
این که رسم قیمت بازار نیست
لحظه لحظه نرخ بالا میرود
چوب توی پاچهی ما میرود
عیدِ ما بی بوسه دادن عید نیست
این یکی را ذرهای تردید نیست
چون به تدبیر شما امّید نیست
سهم نفت و آنچه میگفتید نیست
آب و برق و گاز مجانی چه شد؟
خندهی آقای روحانی چه شد؟
دور پُر تدبیرتان را دیدهایم
هم وزیران جوان را دیدهایم
هم رفیقان فلان را دیدهایم
کل از ما بهتران را دیدهایم
خستهایم از دیدن روی شما
سهم ما موش است از جوی شما!
جای خدمت خورده و خوابیدهاید
خوابهای نامناسب دیدهاید
ملت بیچاره را چاپیدهاید
آب و نان خلق را دزدیدهاید
این شب تاریک ما فردا نشد
هیچ قفلی با کلیدی وا نشد
گاز، مفت از چنگمان در میرود
برقمان از صبح، یکسر میرود
خر برفت و باز هم خر میرود
صد وجب هم آب، از سر میرود
هی به ریش بنده میخندی که چی؟
وعدهدانت را نمیبندی که چی؟!
گفت چون «جو» هست، گندم میرسد
روزگار خمره و خُم میرسد
انتخاب دور چندم میرسد
نوبت تکریم مردم میرسد
گفتم اما نان ماها خشکه شد
خیکهای عدهای چون بشکه شد!
صیغهی لطف شما جاری نشد
وعدههاتان هیچ یک کاری نشد
همدلی در هیچ همکاری نشد
این که رسم مملکت داری نشد
صندلی را سالها چسبیدهاید
جای خدمت دسته جمعی واقعاً!!...
راشد انصاری
وطنز | بهترین شعرهای طنز
کلیپ شعر طنز
سلام و نور و ادب و احترام
به آدمای لوتی و بامرام
اونا که صاف و پاکن و زلالن
دنبال یه لقمه نون حلالن
دلای دریایی و صافی دارن
معرفتم به قدر کافی دارن
اونایی که توی دل مردمن
دنبال حل مشکل مردمن
چه تو اداره و چه توی بازار
راه میذارن جلو پای گرفتار
نه دنبال غمزه و عشوه هستن
نه اهل زیرمیزی و رشوه هستن
نمیگیرن حقوقای نجومی
بهجز حقیقت نمیگن کلومی
زندگیاشون همه پاک و ساده
آقان ولی نیستن آقازاده
هست رو سر همسایهها سایهشون
نجنبه آب تو دل همسایهشون
هرکی داره مشکلی تو محله
بره بهشون بگه دیگه حله
سفرهشونم هر چی که کوچیک باشه
یه جور میشینن یکی دیگه جا شه
یه مصداق این آدمای شاخص
هیئتیای با صفان و مخلص
اونا که بیقرار اهلبیتن
اونا که پای کار اهلبیتن
شب نمیشه روزشون از مرد و زن
تا قطره اشکی براشون نریزن
شبای جمعه که میشه محاله
دلی به یاد کربلا نناله
رو لب فقط ذکر حسینو دارن
هوای بینالحرمینو دارن
تا که میشن تشنه و مینوشن آب
میدن سلام از ته دل به ارباب
اسم حسینو که رو لب میارن
با احترام و با ادب میارن
با ادا اطوار و خشن نمیگن
بهجا حسین، سینسین نمیگن
ذکر آقا رو لولهای نمیگن
اگزوزی و گلولهای نمیگن
گرچه غم امامو خوب میخرن
لخت نمیشن بالاپایین بپرن
منبریشون عالم و باسواده
نیست توی اخلاق و عمل پیاده
مداحشون اهل دروغ دغل نیست
به قول یزدیا پای مقل نیست
همیشه اهل سوزن، اهل دردن
نه اینکه دور خودشون بگردن
درست میدن جواب همدیگهرو
نمیزنن زیرآب همدیگهرو
به عشق مولاشون اسیر هستن
بر سر نفسشون امیر هستن
خوب میدونن هیئتی بودن چیه
هیئتیِ عاشق ارباب کیه
چشمی که بر حسین گریه کرده
دیگه به دنبال حروم میگرده؟
دستای سینهزن دیگه بعیده
به روی مظلوم بزنه چکیده
رو زبونی که ذکر آقا میگه
تهمت و غیبت جا نداره دیگه
هیئتیا به فکر نشر نورن
منتظر واقعی ظهورن
ستاره بارونه همه شباشون
نمیره رنگ خنده از لباشون
کار جهادیشون همش به راهه
اِند مجاهدن خدا گواهه
پیشرو ان تو کارای جهادی
جهاد فرهنگی و اقتصادی
وقتی تو میدون یا توی سنگرن
منتظر اشارهی رهبرن
چه بچههای پاک و با صفایی
کلهم انقلابی و ولایی
سینهزنای انگلیسی نیستن
دشمن استکبار و صهیونیستن
اصلا اینا تا قدسو پس نگیرن
یه لحظه هم آروم نمیگیگیرن
به قدری آسمونیه صفاشون
که من نمیرسم به گرد پاشون
مخلص هرکی که رفیق فابه
مخلص هرچی هیئتیِ نابه
مهدی پرنیان
وطنز | بهترین شعرهای طنز
کلیپ شعر دوش طنز
به پست کاخنشینی رسید جو آخر
و کرد عزم سیاست دلاورِ دِلاوِر
به غیر اسلحهی زور، روز تحلیفش
نداشت هیچ سلاحی جناب گانگستر
چقدر ولوله توی حیات وحش افتاد
خبر رسید شده کشف گونهای نادر
شنیدهام ژن این گونه میرسد به الاغ
همان الاغ که با فیل هست چون sister
هر آنچه هست فقط توله جنگ میزاید
شود به کل جهان تولههای او صادر
و صلح رام شده کنج سازمان خلل
دلار و اسلحهاش کرده صلح را هم سِر
عیار گربهصفت بودنش چنان بالاست
که خورده موی تمامی گربهسانان فر
ولی finish ِ کلکهاش نیست چندان good
Because طعمهی غرقاند in near future
درست مثل حساب توییتری ترامپ
درسته میشود از کل این جهان فیلتر
Sister: خواهر
Finish: پایان
Good: خوب
Because: زیرا
In near future: در آیندهی نزدیک
مینا گودرزی
وطنز | بهترین شعرهای طنز