کلیپ شعر دوش طنز
بالاخره هزار و چارصد رسید
پیدا نشد آخرش اما کلید
جای کره هفهش ساله همیشه
رو نون میمالیم سس وعده وعید
اول تو قطع کن، نه تو قطع کن اول
مکالمات دولته با کووید!
ملت و مردم شریف ایران
بگید چیا به دولت عیدی میدید؟!
چه خوش گذشت اصلا همین برادر
کاشکی میشد بشه سه باره کاندید!
بلا به دور صد «قل هو الله» میون
دود کنید اسفند! آخه حرف بود زدید؟!
برای استعداد فوق العادهش
طرف باید بره به عصر جدید
آقا همه جیباتونو بگردید
خدایی این کلیدو هیشکی ندید؟
حالا باید هزار تا مرد عاقل
تدبیرا رو جدا کنن از امید
آخه چه موضوعیه حرف دولت؟
حرفای خوبخوب بزنید روز عید
وطنز | بهترین شعرهای طنز
بداههی قرنطینه شدگان راهراه در پی خانهتکانی ظالمانه
مژده که زمستان سپری گشته و عید است
هرچند که عید است ولی عید کووید است
مهمانی و عیدی و سفر رفتن و بازار
تعطیل شد از بس کرونا زشت و پلید است
باید که فقط خانه بمانیم در این عید
افسوس که این توصیه بسیار اکید است
تا بگذرد ایام قرنطینه به شادی
در تلویزیون یکسره دیشدیشدیریدید است!
بازار خیال زن من البته باز است
او نیز توهم زده، مشغول خرید است
ایام قرنطینه فقط خانه تکاندم
در زیر فشارش کمر بنده خمیدهست
هی شستن و سابیدن و جارو و نظافت
برنامهی بیگاری این عید سعید است
تا ضد عفونی کُنَدم، لحظه به لحظه
در دستِ زنم الکل و وایتکس و اسید است
در خانه توانمندیمان گشته شکوفا
دیگر تو مگو خانه، که این «عصر جدید» است
تهدیدِ کرونا شده تبدیل به فرصت
الحق که عیالم ته تدبیر و امید است
ما زنده به آنیم که در خانه بمانیم
هرچند که این مساله از بنده بعید است
ما را نبُود از کرونا هیچ هراسی
وقتی که به جان همه ویروسِ «کلید» است
یک روز از این خانهنشینی شوم آزاد
نقل است که پایان شب تیره، سپید است
بداهه سرایان:
مهدی امام رضایی، احد ارسالی
صامره حبیبی، محمدحسین فیض اخلاقی
محمد سلامی، یاسر پناهی فکور
فهیمه انوری، زهرا آراسته نیا
وطنز | بهترین شعرهای طنز
آثار کرونایی سفرها هفته بعد مشخص میشود
فرمانده ستاد کرونای تهران: آن چیزی که در تهران شاهدیم مربوط به ازدحامات اول اسفند است و هنوز آثار سفر مشاهده نشده و این موضوع در انتهای هفته دوم فروردین نمایان میشود. حدود یکسوم بستریهای کرونا در بخش مراقبت ویژه هستند. شرایط تهران در حال تغییر است. /فارس
کلیپ شعردوش طنز
در جادهی زندگی سوارم کردی
تو صاحب شغل و کار و بارم کردی
ممنونم از این همه محبت، مترو!
در واگن خود مغازهدارم کردی
هم طول و دراز و با صفایی مترو
هم گرمی و مثل استوایی مترو
از واگن سه خرید کردم دیروز
بازار خرید فقرایی مترو
هم آبی و هم زرد و سفیدست مترو
بازار بزرگ شب عیدست مترو
تمرین فشار قبر میداد به من
در کاهش وزن هم مفیدست مترو
وا شد جلوی تمام مردم مشتم
میرفت فرو به صندلیها پشتم
در همهمه و فشار مترو دیروز
با بوی دهانم سه نفر را کشتم
برخاست صدا از این و از آن؛ «حمله!
ای کودک و مرد و زن! جوانان! حمله!
یک ثانیهی دگر که درها وا شد
با قدرت و اتحاد و ایمان، حمله!»
محمد سلامی
وطنز | بهترین شعرهای طنز
گفتگوی پیرمرد تازه درگذشته با خواهر مرحومش در برزخ:
سلام علیکم آباجی! چطوری؟
یه ساله خوب تو برزخت، به دوری!
الحمدلله! آقای عزرائیل،
بالاخره آوردتم با زنبیل
پا که نمونده! بس که سگدو زدم
خلاصه که کشونکشون اومدم
مرحلهی مرگمونم که پاس شد
نوبت جوب شیر و آناناس شد
همشیره جون، چه سالی بود، خاکتوسر
موش کُجه بود، جون تو بود سال خر
«تیر» اومد و صاف تو جیبامون نشست
دلار نوزدهی نگو، بگو شست!
ممدمون بود که مَلی زنش شد
طلا فروخ، خونه بگیره، سرخود،
تو هیر و ویرِ «بگیرم، نگیرم»
خونه یهو کشید بالا، بمیرم!
بچم تلپی خورد زمین، با کله
رهن کرده آلونک تو اون محله
تموم دنیا خرتوخر بود، چه جور
فیل شده با جفتک خر گوربهگور!
نویدی بود، تنش میکرد عرقگیر!
عطر داده بیرون، بوی راسوی پیر
این وسطا، رومونو کردیم اونور
دلار پرید رو پلهی بالاتر
پولدارا موز و پستهشونو خوردن
ادای حالْبدا رو درآوردن
یهچی بگم که باورت نمیشه
خداوکیلی تو کفم همیشه
هَشتکه، پَشتکه، چیه؟ از اونا
زدن که ول شه گرگ توی جوونا
راستی یه چیز بگم، بخند؛ حباب سوخت!
یه ناو گندهبک، میون آب سوخت
آمریکا مُرد و قد یه ملاقه
آبو نریخت رو اونجایی که داغه
تا باز حواسمون یهذره پرت بود
دلار کشید بالا و نَیمد فرود
این یارو بود، مَموتیمون، یه کار کرد؛
گاو و رو صندلی جلو سوار کرد!
نامه نوشت به بچهی سلمانه
گفت این گوسالههه، داداشمانه!!
شد وضع کنکورم عجیب و غریب
بالاخره شدن خرخونا طبیب
«بیروت»ی رو بگم، بریزه برگات
دنیا از اون ترکیدنه مونده مات
مکرونه بود، زنش جای ننش بود،
تو کشور خودش تو حال غش بود
اومد تو لبنان آستینو بالا زد
گندههای محله رو صدا زد
گفت دُرُسش کنید، ولی مردمون
با یه لقت شوت کردنش به بیرون!
تو کشورم بلبشویی به پا بود
واس خاطر مستضعفا دعوا بود
یکی میگفت: «بده»، یکی: «نمیدم،
از مال باباجون، خودم خریدم»
ما سرمون گرم و یهو بهاره
از خنده کرد ملتو تیکهپاره
گند دروغ و تیتراشون که در شد
سوتی بیبیسی، خودش خبر شد
آخر سالی هم یکی تو دولت
یه سوتی داد و شد یه پا مصیبت
گف دلارو ما بالا بالا بردیم
ملت نترسید، ماها که نمردیم
دسپاچه شد هیئت دولت، ولی...
اینا رو ول کن! کُجیه مشدعلی!!؟؟
حاچ خانمه، یهویی زد تو گوشش
که از سرش پرید به آنی هوشش
گفت مرتیکه، خودت ناموس نداری؟
سر به سر یه حاچ خانم میذاری؟
من ملَکم، فرشتهی عذابم!
یه رب گرفتم این گوشه بخوابم!!
مغزمو نیم ساعته کار گرفتی
زونکنتو سر مزار گرفتی؟
مامورمون سیدیِ کاراتو داد!
دیدی چی کارا کردی شاخ شمشاد؟!
هرکاری کردی بچهها نوشتن
آباجیتم با مشدعلی، بهشتن!
اینهمه حرف زدی و کار یادت رفت،
آخرشم «نرخ خیار» یادت رفت!!
فهیمه انوری