هر چند هوا سرد و زمستان گیرم
در زیر پتو خروش صد تکبیرم
آنقدر خوشی زده به زیر دل من
کز امنیت مملکتم دلسیرم
هنگام جهاد و جنگ، روبه صفتم
اما جلوی شهین و ساسان شیرم
خمپاره و ترکش و گلوله به کنار
من یک چک محکم بخورم میمیرم
پوزم زده شد در نهم دی اما
یک پوزهی نو برای خود میگیرم
با صد «نه دی» هم نروم من از رو
بد پیله و روسیاهتر از قیرم
در جمجمهام جانوری میلولد
در جای خود آرام نمیگیگیرم
با این درجه از آیکیو شکی نیست
تا آخر عمر با همه درگیرم
حسن اویسی
وطنزبهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
ما لشکریان فیک این دورانیم
در گلهی بیبره، سگ چوپانیم
چون آدمک بادی سوراخ شده
یک لاشهی بیخاصیت بیجانیم
مثل پشه با باد به رقص آمدهایم
تا آخر عمر هم پشه میمانیم
از ترس، درون هفتخانِ فیکیم
پِخّی بکند کسی، پی مامانیم!!
گهگاه بنفش و گاه سبزیم و سفید
ما بوقلمونصفات کِیانسانیم
از بین صفات آدمیزادان، ما
تنها کَمَکی موجسواری دانیم
از بس که توهم زده و سان دیدیم
دیوانه شدیم و بی سر و سامانیم
یک مشت ربات و سیمِ پیچیده به هم
یک عده مترسک شل و داغانیم
البته بدانید که با این اوصاف
سر دستهی کمپین بر اندازانیم!!
فرشته پناهی
وطنز | بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره از کجاست تا به کجا
دلم ز صومعه بگرفت و خرقه ی سالوس
کجاست دیر مغان و شراب ناب کجا
چه نسبت است برندی صلاح و تقوی را
سماع وعظ کجا، نغمه ی رباب کجا
ز روی دوست دل دشمنان چه دریابد
چراغ مرده کجا شمع آفتاب کجا
چو کُحلِ بینش ما خاک آستان شماست
کجا رویم بفرما ازین جناب کجا
مبین به سیب زنخدان که چاه در راه است
کجا همی روی ای دل بدین شتاب کجا
بشد که یاد خوشش باد روزگار وصال
خود آن کرشمه کجا رفت و آن عتاب کجا
قرار و خواب ز حافظ طمع مدار ای دوست
قرار چیست صبوری کدام و خواب کجا
غزل دوم لسان الغیب خواجه حافظ شیرازی
باران_افشار_خزان
هک و حک
ای وای چگونه پشت هم هک شدهاید؟
از ضرب چهکس اینهمه کوچک شدهاید
پنتاگون و امنیت، سلامت،... اُه اُه!
سوراخ، شبیه نان سنگک شدهاید
ارباب قشنگ و پاک و زیبای جهان!
لک لک لَلَ لک، دقیق لکلک شدهاید
قبلا دو سه جا اگر مترسک بودید
حالا متاسفانه دلقک شدهاید
بادی زد و تشتی از لب بام افتاد
کی خرد و خمیر، زیر غلتک شدهاید؟
بیچاره! دلم نسوخت عمرا! زیرا
مارید که شکل مارمولک شدهاید
در دفتر ضایعات تاریخ جهان
با نام ابرعبرتیان حک شدهاید!
سوده سلامت
وطن_امروز
وطنز بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
گفتند که آن مایهی هر رنج و بلا رفت
از کشور ما سایهی هر جنگ و جفا رفت
گفتند که تحریم هم از کشور ما رفت
جیغ و کف و سوت همهی جمع، هوا رفت
گفتیم که آن وعدهی صد روزه کجا رفت؟!
گفتند همین بس که بدانی به فنا رفت!
آنها همگی پخته و ماها همگی خام
گفتند بفرما و در این گعده بخور شام
هستیم از این پس همه مهمان عموسام
تا اینکه نشستیم سر سفرهی برجام
گفتیم ترامپ از سر این سفره چرا رفت؟!
گفتند همین بس که بدانی به فنا رفت
گفتند که اموال بلوکه، شده آزاد
رفتهست غم و غصهی ما یک شبه بر باد
افراد به رقص آمده و سرخوش و دلشاد
تشبیه شده حضرت برجام به نوزاد
گفتیم چرا مادر او پس سر زا رفت؟!
گفتند همین بس که بدانی به فنا رفت
گفتند که تحریم حبابیست که ترکید
امروز شده شاد، دل کورش و جمشید
پس مژده بده! مژده بده! یار پسندید
خندیدی و خندیدم و خندیدی و خندید
گفتیم چه شد آنهمه لبخند که وا رفت؟!
گفتند همین بس که بدانی به فنا رفت
گفتند که اینبار توافق شدا سنگین
ای منتقد بیادب کافر بیدین
جان تو همین است و دگر نیست بجز این
امضای کری هست خودش مایهی تضمین
گفتیم کری نیز که از دست شما رفت
گفتند همین بس که بدانی به فنا رفت
سیل آمده ای دوست، ولی باز تو خوابی
آمد به مشام تو عجب بوی کبابی
رفتیم دم باغ، ولی مرد حسابی!
بر شاخه ندیدیم نه سیب و نه گلابی!!
گفتیم چه بود این که در این پاچهی ما رفت
گفتند همین بس که بدانی به فنا رفت
محمدحسین مهدویان
وطنز بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir