حضرت_زهرا
پُر شدم از غصّه و اندوه و غم بانوی من
پیکرت بدجور پیچیده بهم بانوی من
این کبودی ها..توانم را ربوده فاطمه
تار می بینم تنت را..محترم بانوی من
وقت غسلت آمده..دستم به گیسویت رسید
گیسوانت از چه رو گردیده کم بانوی من؟
پوستی بر استخوانت مانده بود و آب شد
کن دعا!تا زودتر بر تو رسم بانوی من
سینه ام تنگ ونفس تنگ و دو چشمم لاله گون
دیده وا کن زنده ام گردان به دم بانوی من
جای سالم نیست در روی تنت صدیقه ام
چون بنفشه شد سرت تا به قدم بانوی من
خونِ پهلوی تو با آب روان مخلوط شد
من گریبان خودم را می درم بانوی من
لیله ی قدر علی مخفی شدی در زیر خاک
تا بگویند :شیعیان «بی حرم بانوی من»
از کینهی شیطانصفتها شد عزا بر پا
این خون دوام راه مولای شهیدان است
ابلیس دست و پای خود را سخت گم کرده
فهمیده دیگر عمر شومش رو به پایان است
آغاز شد از این زمان پایان تاریکی
باید که شیطان را به دست مرگ بسپاریم
دیگر نباید بیشتر فرصت به شیطان داد
ما چهارده قرن است که دنبال این کاریم
دستان مالک تا قیامت در جهان باقیست
تا خیمه دشمن فقط ده ضرب شمشیر است
صفین را بار دگر باید به راه انداخت
فردا برای جنگ با سفیانیان دیر است
هرچند محزونیم از این مظلومیت اما
حالا زمان انتقام و فتح طوفانیست
سرهای مزدوران اسرائیل و آمریکا
در زیر پوتینهای یاران سلیمانیست
داغی به جان آمد ولی دشمن نخواهد دید
اشکی که ما از رفتن سردار میریزیم
نزدیک باشد پرچم «انا فتحنا» را
بر سر در دروازهی حیفا بیآویزیم
در دست ابراهیمِ این دوران، تبر هستیم
ما دشمن بتهای سنگ و آهن و چوبیم
مشتی که ما از روز عاشورا گره کردیم
محکم به روی نحس اسرائیل میکوبیم
مهدی پیرهادی
وطنز | بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
روحانی: چطور به امریکای دزد اعتماد کنیم؟!
من که نه! دست من مقصر بود
دست نه! پیرهن مقصر بود
توی هر معضلی که ما داریم
سام پیمانشکن مقصر بود
مثل موشیم و او چنان بتمن
این یل پیلتن مقصر بود
اوست دزدیده مال ملت را
همهاش این خفن مقصر بود
دولتی پاکدست و معصومیم!
همه جا اهرمن مقصر بود
هر کجایی رسید سایهی جنگ
بین یک مرد و زن، مقصر بود
توی کمبود آب و روغن و نان
همه جای وطن مقصر بود!
چه کسی خواست مرگ امریکا؟
هر که گفت این سخن، مقصر بود!
بین آمار من کسی اخمید
پس زبان بدن مقصر بود!
اصلا آنکه فرودمان آورد
از بهشت عدن مقصر بود
میشود آب و روغنم قاطی
هر که گوید حسن مقصر بود!
فرشته پناهی
وطن_امروز
وطنزبهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
آخرین لحظههای ماه دسامبر
جمع بودند جمعی از حضرات
بود یک کاج سبز و رنگارنگ
ظرف آجیل و میوه و شکلات
غاز بریانِ روی میز غذا
میربود از شکم قرار و ثبات
یک طرف نرد و یک طرف شطرنج
عدهای کیش و عدهای هم مات
آن یکی گل به این یکی دادی
وین یکی هم بداد قند و نبات
لامپها دور کاج بسته شدند
و صلیبی که بود راهِ نجات!
برق رفت و چه شد؟ همه دپرس
بشدندیّ و زهر شد لذّات
لحظاتی گذشت و برق آمد
و به پا شد دوباره شور و نشاط
یک نفر تا که لامپ روشن شد
زد پلِیبک کمی به فطرت و ذات
شادمان شد از این و فوراً گفت:
بر محمد وَ آل او صلوات
احد ارسالی
وطنز بهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
سیاسی ترین مداحی در تاریخ انقلاب اسلامی ایران
نوحه سردار و مفسدان عباس کهزادی نسب
لطفا نشر حداکثری
قلمت بشکنه تاریخ!! ♪♪
اگر ننویسی… ♪♪
اگر از سردارِ بی دست و سر ننویسی!!
ننویسی، که دستش به زمین افتاده ♪♪
بهرِ امنیت و آسایشِ ما… ♪♪
جان داده!! ♪♪
میز کارش فقط کوه و بیابان بوده!!
پدرِ حافظ و امنیتِ ایران، بوده ♪♪
41 سال؛ به جنگ و نبرد و پیکار ♪♪
41 سال، همه خواب بودیم…!! ♪♪
او بیدار… ♪♪
روستایی زاده ای، که شده بین المللی…
راز و رمزش خدا بوده و فرمانِ ولی ♪♪
مردِ دین و عمل و مردِ رشادت بوده ♪♪
سهمش از سفره ی انقلاب… ♪♪
شهادت بوده!! ♪♪
او نه فیشش نجومی!!
و نه ویلایی داشت… ♪♪
و نه مثل دیگران حساب میلیاردی داشت!! ♪♪
فکر و اندیشه ی سردارِ ما… ♪♪
مظلومان بود ♪♪
مثل حیدر بوده… ♪♪
حامی محرومان بود
پسرش نیست در آمریکا!! ♪♪
در ایران است ♪♪
تابعیت دارد… ♪♪
سوریه و لبنان است!! ♪♪
یا صاحب الزمان! نابود کن خائنان… ♪♪