وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

محفل شب شعر #تنها_امید

محفل شب شعر #تنها_امید

نشاط عید هم از دوری ات غم انگیز است

بیا که بی گل رویت، بهار پائیز است

چگونه خنده کند آنکه در فراق رخت

همیشه کاسهء چشمش ز اشک لبریز است

سحرگهان که تو را می زنم صدا مهدی

ز نکهت نفسم صبح عطرآمیز است

چگونه کوه گناهم ز پا در اندازد!؟

مرا که رشتهء مهر تو دست آویز است

خط امان من از فیض دست بوسی توست

چه بیم دارم اگر تیغ آسمان تیز است

رها کنید دگر صحبت مداوا را

فراق اگر نکُشد وصل می کشد ما را

تمام عمر تو ما را نظاره کردی و ما

ندیده ایم هنوز آن جمال زیبا را

شراره های دلم اشک شد ز دیده چکید

ببین چگونه به آتش کشید دریا را

قسم به دوست که یک موی یار را ندهم

اگر دهند به دستم تمام دنیا را

نسیم صبح ز راهی که آمدی برگرد

ببر سلام ز من آن عزیز زهرا را

تمام عمر به خورشید و ماه ناز کنم

اگر به خانه تاریک من نهی پا را

به راه عشق سر و دست و پا بده «میثم»

ولی ز دست مده دوستی مولا را

به درد هجر بسازید چاره جز این نیست

اگر فراق نباشد وصال شیرین نیست

کدام سینه ز شمع محبت تو نسوخت؟

کدام دیده ز اشک فراق، خونین نیست؟

به جز خیال تو و اشک چشم و سوز درون

مرا به بستر غم همدمی به بالین نیست

غنی ترم ز همه با همه تهی دستی

هر آنکه دولت عشق تو داشت مسکین نیست

بهشت عشق بدانید نخل «میثم» را

که میوه اش به جز از مدح آل یاسین نیست

شاعر: استاد سازگار

razavi_aqr_ir

شعری بسیار زیبا

شعری بسیار زیبا

بخند و مژده بده! وصل یار نزدیک است

صبور باش دل من! قرار نزدیک است

رسیده سینه به سینه از آن سر دنیا

خبر به حنجره‌ی انتشار نزدیک است

گذشت دور زمستان و پادشاهی برف

صدای پاش می‌آید! بهار نزدیک است

صدای منجی این عالم بشر آید

چقدر زمزمه‌‌ی جویبار نزدیک است!

بیا که دفتر تقدیر را ورق بزنیم

زمان نو شدن روزگار نزدیک است

سوار کشتی نوحیم در دل طوفان

نترس! ساحل دریاکنار نزدیک است

هوای آمدنش را نفس بکش! خوش باش!

که مقطع غزل انتظار نزدیک است

افق به سرخی خون خودش شهادت داد

سپاه صبح رسیده، سوار نزدیک است

شاعر: فاطمه_عارف_نژاد

اشعار_مهدوی

شعر_گیلیکی تقدیم به دوستان عزیز کانال #آیینه_پیربازار

شعر_گیلیکی

تقدیم به دوستان عزیز کانال #آیینه_پیربازار

ﺭﺷﺖَ ﻣﯿﺎﻥ، ﺁﺩﻡَ ﺩﯾﻞ ﺑﺎﺯَ ﺑِﻪ

ﺁﺩﻡَ ﻋﻘﻞ ﻭ ﻓﮑﺮ ﻫﭽﯿﻦ ﺗﺎﺯَﻩ ﺑﻪ

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﯽ ﺑﺎﺭﺍﻥ ﺑـﺰَﻧﻪ ﻫـﻮﺍﯼَ

ﯾﺎ ﺑﯿﺸﻨﻮﯼ ﺗﻮ ﭼﯽﭼﯽﻧﯽ ﻧﻮﺍﯼَ

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﯽ ﻣﺤﺼﻮﻝ ﺁﻭَﺭﻩ ﺁﻏﻮﺯﺩﺍﺭ

ﯾﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﺷﯽ ﻣﺎﻫـﯽ ﻓﺮﻭﺷﯽ ﺑﺎﺯﺍﺭ

ﺧﯿﺎﻝ ﮐﻮﻧﯽ ﺑﻬﺸﺖَ ﺟﺎ ﺍﯾﺴﺎﯾﯽ

ﺁﻫﺎﻥ ﺑﺮﺍﺭ، ﺑﻬﺸﺖِ ﺭﺷﺖ،ﺧﻮﺩﺍﯾﯽ

ﺍَﻧَﻪ ﺧﯿﺎﺑﺎﻧﺎﻥَ ﻗﻮﺭﺑﺎﻥ ﺑﺸﻢ

ﻣﻦ ﺭﺷﺘﯽﺍﻡ، ﭼﯽ ﻭﺍﺳﺘﯽ ﺗﻬﺮﺍﻥ ﺑﺸﻢ؟

ﻭﻗﺘﯽ ﮐﯽ ﭘﺎ ﻧﻬﻢ ﺑﻪ ﺳﺒﺰﻩ ﻣﯿﺪﺍﻥ

اﯾﻨﮕﺎﺭ ﻣﯽ ﺩﯾﻞ ﭘﺮ ﮐﺸﻪ ﺗﺎ ﺁﺳﻤﺎﻥ

ﺑﻨﻔﺸﻪ ﮔﻮﻝ ﺍﻭﯼَ ﻓﻮﺟﻪ ﯾﻪ ﻋﺎﻟـﻢ

ﺷﯿﻮﻥَ ﺗﻨﺪﯾﺲِ ﻭ ﺍﺷﮏ ﻭ ﻣـﺎﺗﻢ

ﺁﺥ ﭼﯽ ﺑﮕﻢ ﻣﻦ ﺍﺯ ﺑﺎﻍ ﻣﺤﺘﺸﻢ

ﮐﻮﺩﮐﯽ ﺭﻭﺯﺍﻥ ﺑﻮ ﻭ ﺧﻨﺪﻩ ﻭ ﻏﻢ

ﮐﻮﻻﻩ ﻓﺮﻧﮕﯽ ﻣﯽ ﭘﺎﯼَ ﺷﻮﻝ ﮐﻮﻧﻪ

ﻧﻮﺳﺘﺎﻟﮋﯼَ ﻫﭽﯿﻦ ﻣﯿﺸﯿﻦ ﮔﻮﻝ ﮐﻮﻧﻪ

ﺍﻟّﺎﮐﻮﻟﻨﮓ ﺯﻧﻪ ﺑﺪﺟﻮﺭﯼ ﭼﺸﻤﮏ

ﺁﻟﺒﺎﻟﻮ ﺧﻮﺷﮏ، ﺳﯿﺒﯿﺸﮑﺎ، ﺁﻟﻮ، ﭘﺸﻤﮏ

ﺍﻭﺳﺘﺎﺩﺳﺮﺍ ﻧﺎﻡَ ﺗﻮ ﺑﯿﺸﻨﻮﺳﺘﯽ؟

ﺗﻮ ﻫﯿﭻ ﺩﺍﻧﯽ ﻣﻌﺮﻭﻓﻪ ﺍﻭﻥ ﭼﯽ ﻭﺍﺳﺘﯽ؟

ﻣـﯿﺮﺯﺍﮐﻮﭼﯽ ﺧﺎﻥَ ﻗﺪﯾﻤﯽ ﺧﺎﻧﻪ

ﻫـﻨﻮﺯ ﻧَﻪَ ﺍﻭﺳﺘﺎﺩﺳﺮﺍ ﻣﯿﺎﻧﻪ

ﺯﻧﺪﻩ ﺑﺎﺩ ﮔﯿﻼﻥ ﻭ ﮔﯿﻼﻧﯽ

ayine_pirbazar

پلک‌هایت مست و ابروهات هات

پلک‌هایت مست و ابروهات هات

می‌شوم در جذبه‌ی چشمات مات

قلبم اما با بتون هم سنگ سنگ

در دهانت آن زبان آونگ ونگ

می‌کنی از بنده با فریاد یاد

می‌شود بحران این فرهاد حاد

می‌کشی با صوت ناهنجار جار

می‌دهی بر گردنم هشدار: دار

ظاهرا از تو شده تخدیر دیر

می‌دهی با دسته‌ی کفگیر گیر

گوییا در دست یک قابیل بیل

می‌کنی در پاچه‌ام تحمیل میل

می‌کشی بر چهره چون خرچنگ چنگ

می‌کند در پیش تو فرهنگ هنگ

می‌زنی هرجا که می‌بینی‌ش نیش

می‌کنی مانند ماران فیش فیش

گرچه دارد شرح این تصویر ویر

هستم از تفصیل این تفسیر سیر

مهدی استاد احمد

در_خانه_میمانیم

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

 

فشار اقتصادی

فشار اقتصادی

اَی خِدا جان! فشار را کم کن

نرخ نان و خیار را کم کن

گفته آقای خانه: "بی پولم،

کم بخور زن! ناهار را کم کن"

چون بهار است، سکه گُل کرده

طول عمر بهار را کم کن

مُرده مسئول آن، خودت لطفا

ارج و قرب دلار را کم کن

اینهمه شغل! شاعری مثلا

قدری آمار کار را کم کن!!

یا به خرها خرد عنایت کن

یا مدیر حمار را کم کن

یا شعوری به او عطا کن یا

در دهانش، شعار را کم کن

گرچه پیرست، مثل سیریش است

چسبِش(!) میز کار را کم کن

عاشق خدمت است، لکن تو

خادم جان نثار را کم کن

چون که سربار ماست، چاقالو

لااقل وزن بار را کم کن

یا طرف را خودت ببر به بهشت

از سر ما هوار را کم کن،

یا که ما را بُکُش، ولی قبلش

خرج دفن و مزار را کم کن

اَی خِدا داشتم چه می گفتم؟

قافیه بوده «آر را کم کن»؟

گند زد در تمرکزم، شرّ

جاری لج درآر را کم کن

فهیمه انوری

وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir