رعنا تی تومان گِله کِشه ،رعنا
تی غصه آخر مَره کوشه ،رعنا
دیل دَبَسی کُردآجانه،رعنا
حنا بَنَی تی دَستانه،رعنا
آی رو سیا ،رعنا !برگرد بیا رعنای
رعنای می شِی رعنا، سیاه کیشمیشه رعنا
آخه پارسال بوشوی امسال نِمَی ،رعنا
تی بوشو راه واش دَر بِمَی، رعنا
تی لِنگانِ خاش در بِمَی ،رعنا
آی رو سیا ،رعنا !برگرد بیا رعنای
رعنای می شِی رعنا، سیاه کیشمیشه رعنا
امسالِ سالِ چاییه ،رعنا
تی پِِر ،مِه داییه ،رعنا
جان من بوگو، مرگ من بگو رعنا
رعنای گُله رعنای! گل سنبله رعنای
رعنای بوشو تا لنگرود رعنای،
خیاط بِدِی هیشکی نُدوت ،رعنای
خیاط وَچَی تَر کُت بُدوت ،رعنا
منبع: صفحه اینستاگرام تالاب سوستان
چولابی ها:
choolabiha
ای کاش که در برههی حسّاس کنونی
میگشت رها کشور از احساس کنونی
ما خصم خفن کم که نداریم ولیکن
فریاد از این دشمن سیّاس کنونی
دیدی کتوشلوار شب عید بدل شد
امسال به این جامهی کرباس کنونی؟
الکل صفتان رو بنمودند ز پستو
جام و قدح سابق و گیلاس کنونی!
ویروس جهش یافته، قر در کمر انداخت
تولید نمود اینهمه رقاص کنونی
حمّام نرفتیم حدوداً دوسه ماه است
پر شد بدنم از شپش و ساس کنونی
بر عکس، شده دست من از پوست، مبرّا
باید که کمی کاست ز وسواس کنونی
کارم به خدا اشک و نماز شب و ندبه است
هستم خودم اندر کفِ اخلاص کنونی
یک روز پُر از موی سیه بود و مجعّد
این کلّهی صیقل زدهی تاس کنونی
ای دولتیان کی به سر آید غم ملت؟
در جلسه آتی؟ نه؟ در اجلاس کنونی؟
ای کاش که در منزل خود، خوش بتمرگند
یه عده از این مردم نسناس کنونی
"یا رب سببی ساز که یارم به سلامت"
باز آید و برگردد از آمپاس کنونی
ایام قرنطینگی این ذوق مرا کشت
شعرم شده این خُرپُف و خُرناس کنونی!
پیش از کرونا یک غزل از بنده شنیدید
این هم غزلی بود ز عباس کنونی!!
کرونا_را_شکست_میدهیم
عباس احمدی
وطنز بهترین شعرهای طنز
vatanz
محفل شب شعر #تنها_امید
این روزها که میگذرد، غرق حسرتم
مثل قنوتهای بدون اجابتم!
بستهست چشمهای مرا غفلت گناه
تو حاضری! منم که گرفتار غیبتم!
یک گام هم به سوی شما برنداشتم
ای مرحبا به این همه عرض ارادتم!
خالیست دست من، به چه رویی بخوانمت؟
دل خوش کنم به چه؟ به گناهم؟ به طاعتم؟
من هر چه دارم از تو، از این دوستیِ توست
خیری ندیدهای تو ولی از رفاقتم
بگذر ز رو سیاهی من، أیها العزیز!
حالا که سویت آمدهام غرق حاجتم
بگذار با نگاه تو مانند حُرّ شوم
با گوشهچشم خود بِرَهان از اسارتم
آن روز میرسد که فدایی تو شوم؟
من بیقرار لحظۀ ناب شهادتم
شاعر: یوسف رحیمی
RazaviAdmin2
درکوچه و بازار هم اکنون خبری نیست
در خانه بمانید که بیرون خبری نیست
عید است علیرغم غم و غصه بخندید
امسال شمال و لب کارون خبری نیست
هر جور شده جور نمائید که فردا
از پنبه و از روغن و صابون خبری نیست
از مسجد و از مدرسه فعلا بگریزید
در کعبه و در معبد آمون خبری نیست
المنة لله که در میکده باز است
از محکمه و قاضی و قانون خبری نیست
ای شیخ در این برههی حساس کنونی
یک ماه نرو پشت تریبون خبری نیست
هرکس خبری دارد از او باز بگوید
دیریست از آقای فریدون خبری نیست
مسلم حسنشاهی راویز
وطنزبهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
محفل شب شعر #تنها_امید
آن که در سایۀ مهر تو اقامت دارد
چه غم از آتش صحرای قیامت دارد؟
نکشد ناز ستاره، نَبَرد منت ماه
هر که در سایۀ مهر تو اقامت دارد
محشر حُسن و ملاحت رخ نورانی توست
جلوۀ قامت تو، شور قیامت دارد
ذکر «قَد قامت» از آن بر لبم آید به نماز
که اشارت به تو و آن قد و قامت دارد
روشن از نور نبّوت، نه همین چهرۀ توست
مهربان شانۀ تو مُهرِ امامت دارد
تویی آن یار سفر کرده، که «حافظ» میگفت
«هر کجا هست خدایش به سلامت دارد»
چه حکایت کند از سوز دلم، چشمۀ اشک
«چشمِ از گریه نیاسوده علامت دارد»
گر «شفق» جام به دست آمده، عیبش مکنید
قطرهای، چشم به دریای کرامت دارد
شاعر:استاد محمدجواد غفورزاده (شفق)
razaviAdmin2