وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

آقا جان امام_رضاسلام

آقا جان امام_رضاسلام

سلام ای غریب غریبان سلام !

سلام ای طبیب طبیبان سلام !

الا ماهتاب شبستان توس

الا حضرت نور ! شمس الشموس

غریبم من از راه دور آمدم

به دنبال یک جرعه نور آمدم

شبم ، آه یک جرعه ماهم بده

پناهی ندارم پناهم بده

ببخشا اگر دور و دیر آمدم

جوان بودم ، امروز پیر آمدم

منم زائری خام و بی ادعا

کبوتر کبوتر کبوتر دعا

اگر مست و مسرور و شاد آمدم

من از سمت باب الجواد آمدم

من از عطر نامت بهاری شدم

تو را دیدم آیینه کاری شدم

تو این خاک را رنگ و بو داده ای

به ایران من آبرو داده ای

ببخشای این عاشق ساده را

ببخشای این روستا زاده را

تو را دیدم و روشنایی شدم

علی ابن موسی الرضایی شدم

باران که شدى، پیاله ها را نشمار...

باران که شدى، پیاله ها را نشمار...

جام و قدح و کاسه و پیمانه یکیست...

باران ! تو که از پیش خدا مى آیی

توضیح بده عاقل و فرزانه یکیست...

بر درگه او چونکه بیفتند به خاک

شیر و شتر و پلنگ و پروانه یکیست

با سوره ى دل ، اگر خدارا خواندى

حمد و فلق و نعره ى مستانه یکیست

این بى خردان،خویش ، خدا مى دانند

اینجا سند و قصه و افسانه یکیست

از قدرت حق ، هرچه گرفتند به کار

در خلقت حق، رستم و موریانه یکیست

گر درک کنى خودت خدا را بینى

درکش نکنى , کعبه و بتخانه یکیست ....

"ای عزیز"

چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود

چون تو جانان منی جان بی تو خرم کی شود

چون تو در کس ننگری کس با تو همدم کی شود

گر جمال جانفزای خویش بنمایی به ما

جان ما گر در فزاید حسن تو کم کی شود

دل ز من بردی و پرسیدی که دل گم کرده‌ای

این چنین طراریت با من مسلم کی شود

عهد کردی تا من دلخسته را مرهم کنی

چون تو گویی یا کنی این عهد محکم کی شود

چون مرا دلخستگی از آرزوی روی توست

این چنین دل خستگی زایل به مرهم کی شود

غم از آن دارم که بی تو همچو حلقه بر درم

تا تو از در در نیایی از دلم غم کی شود

خلوتی می‌بایدم با تو زهی کار کمال

ذره‌ای هم‌خلوت خورشید عالم کی شود

نیستی عطار مرد او که هر تر دامنی

گر به میدان لاشه تازد رخش رستم کی شود

شیخ_عطار_نیشابوری

capitan_mirzaee

نه دیگر "چپ" ... نه دیگر "راست"

http://uupload.ir/files/un2z_%D9%86%D9%87_%D8%AF%DB%8C%DA%AF%D8%B1.jpg

نه دیگر "چپ" ... نه دیگر "راست"

دلت هر چه؛ جُز این دو - خواست

کدامین "راست" !؟ کدامین "چپ" !؟

کدامین  کشک  و  دوغ  و  ماست !؟

رهی جوئیم؛ نجات‌مان دهد شاید

غلّ‌و غش؛ میانِ این‌دوتا پیداست !

چرا این دو  فقط !؟ کمی بگردیم:

ره ِ  بالا و پائین؛ شایدم  زیباست

دگر؛ نشان از مردمی‌بودن، ندارند

پیِ راهی؛ که‌ملّت، عزّتش بالاست

خسته‌ایم؛ از  "چپ" و از  "راست"

از این‌همه؛ نشست و ... برخاست

ببین؛  افسرده  و  پژمرده  هستیم

نگر؛ در چهره‌‌ها، که یأس پیداست

ملامت خود نمائیم، چون‌می‌دانیم:

این بلا؛  "از ماست - که بر ماست"

حسن_جهانچی

۲۳ تیر ماه - ۱۳۹۸ نود و هشت

HasanJahanchi

 

آقا جان امام_رضاسلام

آقا جان امام_رضاسلام

سلام ای غریب غریبان سلام !

سلام ای طبیب طبیبان سلام !

الا ماهتاب شبستان توس

الا حضرت نور ! شمس الشموس

غریبم من از راه دور آمدم

به دنبال یک جرعه نور آمدم

شبم ، آه یک جرعه ماهم بده

پناهی ندارم پناهم بده

ببخشا اگر دور و دیر آمدم

جوان بودم ، امروز پیر آمدم

منم زائری خام و بی ادعا

کبوتر کبوتر کبوتر دعا

اگر مست و مسرور و شاد آمدم

من از سمت باب الجواد آمدم

من از عطر نامت بهاری شدم

تو را دیدم آیینه کاری شدم

تو این خاک را رنگ و بو داده ای

به ایران من آبرو داده ای

ببخشای این عاشق ساده را

ببخشای این روستا زاده را

تو را دیدم و روشنایی شدم

علی ابن موسی الرضایی شدم