بنده چون نوچه ی آقای فلانی هستم
فارغ از دلهره، دور از نگرانی هستم
هر کجا قصد کنم پست به من خواهد داد
عاشق پارتی و میز و تبانی هستم
هر طرف میل کند حضرتشان می چرخم
قهرمان حرکات دورانی هستم
او که فرمان بدهد، پیش قدومش طوری
تکه تکه شوم انگار که "رانی" هستم
با همین سن کمم چند ریاست دارم
تازه در اول دوران جوانی هستم
مانده تا بنده به حقم نوک حمله برسم
فعلا اندر خم این خط میانی هستم
شاعر طنز! حواست به زبانت باشد
چون که با منتقدان دشمن جانی هستم
گول این ظاهر خندان مرا هر کس خورد
بعد فهمید چه اندازه روانی هستم
جای اشعار سیاه از گل و بلبل بسرا
تا ابد مشتری چرب زبانی هستم
رضا احسانپور
وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir
در میکده عشق
السلام علیک یاصاحب الزمان عج
بازآی و دل تنگ مرا مونس جان باش
وین سوخته را محرم اسرار نهان باش
زان باده که در میکده عشق فروشند
ما را دو سه ساغر بده و گو رمضان باش
در خرقه چو آتش زدی ای عارف سالک
جهدی کن و سرحلقه رندان جهان باش
دلدار که گفتا به توام دل نگران است
گو میرسم اینک به سلامت نگران باش
خون شد دلم از حسرت آن لعل روان بخش
ای درج محبت به همان مهر و نشان باش
تا بر دلش از غصه غباری ننشیند
ای سیل سرشک از عقب ناقه روان باش
(شاعر: حافظ)
زوغال بیگیفته
روزگـــاره دس گرفتــــاره مـی دیـل
بـی تنـگـه حوصــــــلـه زاره می دیل
می حـواس پرتـــه عــزاداره می دیـل
شاهـده می خون دکفتـه دونه چــــوم
جـی غـم وغـصه گرفــــــتاره می دیـل
دوره مه جی،می قشنگه سبزِه شفت
اَخـه پابنـــــــــده خوافــکاره مـی دیـل
بــی ســـتاره اَسمانــــه سَقَف جـــــیر
دم به دم ، سینه ره سر باره می دیـل
رنگ و بــو بیگــیره نیــیه مــی زنـدگـی
جی"چمن" خیلی طلب کاره می دیــل
نی یمه هی ذره اَسوده ، چــی بــس
تا سحر واهیــله بیــداره می دیـل
غربــــت خـاکـــم ، نچـسـبـسـته مــرا
روزگـــاره دس گرفتــــاره مـی دیـل
وصیّت خر
خر وصیّت کرد: فرزندم! بیا وخر نباش
این همه خر بوده ای، کافی ست پس دیگر نباش
یا تلاشت را بکن با پارتی و پُستی بگیر
یا فرار مغزها کن! توی این کشور نباش
کار کردن مثل خر در شأن ما هرگز نبود!
همتی کن وارثِ این شغل زجرآور نباش
سعی کن یا رانت خواری یا زمین خواری کنی
هرچه می خواهی بخور اما پی عرعر نباش
آخورت را پُر کن و تنها خودت از آن بخور
بیخودی دلسوز اسب و قاطر و استر نباش
از مترسک هم نترس، اصلا به او جفتک بزن
لیک روی خط قرمزهای گاو نر نباش!
کهنه پالانی به تن کن، حفظ ظاهر کن ولی
در تجمّل از الاغ کدخدا کمتر نباش!
گوسفندان را بترسان از جهان آخرت
باطناً اما خودت هرگز بر این باور نباش
هر چه در دِه یونجه موجود است، یکشب جمع کن
صبحش از اینجا برو، یک لحظه هم اینور نباش
تیز اگر باشی دُمَت را هم نمیگیرد کسی!
حال وحولت را بکن، دلواپس کیفر نباش
حرف آخر اینکه اینجا تا ابد خرتوخر است
حامی این سرزمین بی در و پیکر نباش..
http://eshghemanloleman.blogsky.com/
(خرنامه!)
در خرآباد جهان گلّۀ خر میبینم
این عجب نیست که خر جای بشر میبینم
هر طرف مینگرم روگذر و زیرگذر
رمه پشت رمه در حال گذر میبینم
گرچه در موقع آمار گرفتن رأساً
رأسها را همه در حکمِ نفر میبینم!
باز صد شکر که در آینه جا اینهمه نیست
عوض گلّۀ خر، کلّۀ خر میبینم!
میکند سعی که یک جور دگر ننماید
لکن افسوس که یک جور دگر میبینم!
سر به سر کلّهخران را چو ز سر میسنجم
سر خود را به یقین از همه سر میبینم!
چه کنم صبر بر این عارضۀ خربینی؟
نکند اینهمه از ضعف بصر میبینم؟
خرمگس معرکه را باخت به ما خربشران
حالی او را مگسیحال و پکر می بینم!
کسب خرکیفی و خرزوری و خرپولی را
در خرآباد جهان عین هنر میبینم!
چشم بد دور ز خرفهم سیاسی، کاو را
دائما در پی اظهار نظر میبینم!
وعدهها میشنوم، در پس آنها لیکن
بلکه و شاید و اما و اگر میبینم!
جای طوطی خر شکّرشکنی ظاهر شد
داخل توبرهاش قند و شکر میبینم!
«خبرت هست که در شهر شکر ارزان شد»
دارم اکنون ز کانال دو، خبر میبینم!
خر بزرگ است غنیمت شمریدش صحبت
که چنین غفلت را عین ضرر میبینم!
زین شر و شور هوس تا به «بشر» مینگرم
«باء»ی افزون به سرِ واژۀ «شر» میبینم!
آه و نفرین که کنم خود به بلا میافتم
اینقدَر در نفس خویش، اثر میبینم!
بوالفضولا، چه بلایی تو که بر رشتۀ نظم
هرچه خرمهره کِشی، درّ و گهر میبینم!
بوالفضول_الشعرا