وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

بر مشامم میرسد بوی عزای فاطمه

بر مشامم میرسد بوی عزای فاطمه

میشوم آماده ی گریه برای فاطمه

فاطمه یا فاطمه ، فاطمه یا فاطمه ...

هاتفی از آسمان میدهد امشب ندا

فاطمیه آمده ، فاطمیه آمده ماه عزای فاطمه

میشوم آماده ی گریه برای فاطمه

فاطمه یا فاطمه ، فاطمه یا فاطمه ...

فاطمیه آمده اِی فاطمیون غیور

خانه ی دل را کنید امشب سرای فاطمه

در عزایش بر تنم دارم لباس نوکری

این لباس مشکی اَم باشد عطای فاطمه

فاطمه یا فاطمه ، فاطمه یا فاطمه ...

من کجا و گریه در بزم عزای او کجا

اشک چشمانم بُوَد لطف خدای فاطمه

بر جراحات عمیق فاطمه مَرهَم نهد

هر کسی گِریَد میان روضه های فاطمه

فاطمه یا فاطمه ، فاطمه یا فاطمه ...

هر کسی بر بام خانه پرچم زهرا زند

میشود ایمن زِغم تحت لوای فاطمه

مهر زهرا را خدا با طینتم کرده عجین

افتخارم این بُوَد هستم گدای فاطمه

فاطمه یا فاطمه ، فاطمه یا فاطمه ...

در قنوت هر نمازم بر لبم دارم دعا

بار الها جان من گردد فدای فاطمه

فاطمه یا فاطمه ، فاطمه یا فاطمه ...

یاری زهرا نمودن با زبان است و عمل

ای که هستی در پِی رضای فاطمه

میرسد آوای یا مهدی هنوز از پشت در

ذکر تعجیل فرج باشد دعای فاطمه

کی می آیی تا بگیری انتقام مادرت

مهدی زهرا بیا ای دلربای فاطمه

مهر زهرا را خدا با طینتم کرده عجین

افتخارم این بُوَد هستم گدای فاطمه

فاطمه یا فاطمه ، فاطمه یا فاطمه ...

 

من غلامی ز غلامان توام یا زهرا

من غلامی ز غلامان توام یا زهرا

مستمندی به سر خان توام یا زهرا

از زمانی که به خود آمده ام فهمیدم

خاطر آشفته و حیران تو ام یازهرا

من دعا بودم و از روز ازل برلب تو

ذکری از نیمه سوزان توام یازهرا

متولد شده عشق توام بی بی جان

آه پرورده دامان توام یا زهرا

بیت الاحزان دلم شاهد اشک سحرت

اشک آن دیده گریان توام یازهرا

از ازل لطف تو شد شام حالم آری

تا ابد در خور احسان توام یا زهرا

شد یهودی ز نخ چادرت اسلام شناس

فخرم این بس که مسلمان توام یازهرا

ای یتیمان مدینه همه از پخت تو سیر

طالب لقمه ای از نان توام یازهرا

محمدتقی میرشفیعی

فاطمیه

السلام_علی_بنت_النبی

حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا

حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا

زبان_حال_امام_حسن

شب و کابوس از چشمِ منِ کَم سو نمی‌اُفتد

تبِ من کَم شده اما تبِ بانو نمی اُفتد

غرورم را شکسته خنده‌ی نامحرمی یارَب

چه دردی دارد آن کوچه که با دارو نمی‌اُفتد

جماعت داشت می‌آمد دلم لرزید می‌گفتم

که بیخود راهِ نامردی به ما این سو نمی‌اُفتد

کِشیدم قَد به رویِ پایم و آن لحظه فهمیدم

که حتی ردِ بادِ سیلی اش بر گونه می‌اُفتد

نشد حائِل کند دستش  گرفته بود چادر را

که وقتی دست حائِل شد کسی با رو نمی‌اُفتد

به رویِ شانه‌ام دستی و دستی داشت بر دیوار

به خود گفتم خیالت تخت باشد او نمی‌اُفتد

سیاهی رفت چشمانش  سیاهی رفت چشمانم

وَگَرنه مادری در کوچه بر زانو نمی‌اُفتد

میانِ خاک می‌گردیم و می‌گویم چه ضربی داشت

خدایا گوشواره اینقَدَر آنسو نمی‌اُفتد

دو ماهی هست کابوس است خواب هر شَبَم ، گیرم

تبِ من خوب شد اما تبِ بانو نمی‌اُفتد

شاعر:

حسن_لطفی

اشعار ناب آئینے

 

می‌زند حرف دلش را پشت سر

می‌زند حرف دلش را پشت سر

آدم خوبی‌ست! اما پشت سر،

می‌شود وحشی و بی فرهنگ و بد

می کند تغییر در جا! پشت سر

رو به رو هرگز نخواهد شد تمام

مشکلاتش می‌رسد تا … پشت سر

از جهات ِ مختلف در زندگی

لوطی و مرد است! الا پشت سر

موضع‌اش شفاف باشد پیشِ رو

هست سر تا پا معما پشتِ سر

هر کسی این جا به نوعی می‌خورد،

نان خود را … از جلو یا پشت سر!

«یوسفی» دیدم که غیبت می‌کند

نزد بابای «زلیخا» پشت سر

می‌زند زیر آب مادر را پسر،

تازگی‌ها پیش بابا پشت سر

هست آقاهای بالاسر زیاد

منتها کم هست آقا پشت سر!

با اجازه می‌روم خیلی یواش

تا ببینم چیست آیا پشت سر؟!

راشد انصاری

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

انتظار

http://uupload.ir/files/p91x_%D9%81%D8%AA%D9%86%D9%87%E2%80%8C%D9%87%D8%A7.jpg

انتظار

فتنه‌ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه

مادرت تنهاست برگرد ای عزیز فاطمه

پشت در جمعند اصحاب سقیفه وای من

شعله‌ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه

پشت در زهرا صدایت کرد مهدی‌جان بیا

منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه

نذرگل نرجس صلوات

التماس دعای فرج