وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

تقویم را دوست ندارم

تقویم را دوست ندارم

روزهای تنها بودن را

روزهای بی تو ماندن را

نشانم می دهد

لحظه های سرگردان،

کلماتِ مشوش

و آبی ی نازکِ خیالِ من

همچون باد

لابلای ثانیه ها می پیچد

به آینه نگاه می کنم

این منم

موهایم سپید می شود

بهتر است قلبم را

لابلای تقویم بگذارم

خشک کنم برای تو

که

بدانی

چقدر این قلب

برای تو تپیده

و

بدانی زنی

چقدر همیشه

تو را دوست داشته

و

این تقویم

روز های بی تو بودن را

برایش ورق زده.

مهناز_حسینی

mahnazpoem

بحر طویل

بحر طویل

بنده پس از عمر عظیمی که گذشته به تلاش و عرق سرد جبین، کوشش با کد یمین، هی به زمین خوردن و رفتن به همین راه، شدم حال، سلبریتی 6 ام فالور دار، شدم یک متخصص که دهم ایده ی تاپ وان سیاسی و نظامی و حقوقی و روان کاوی و مالی و خلاصه تو بگیر از عمل بینی مخلوق و یا تاتیک جنگ و عملیات فروغ از هنر کوبلن و منجوق و یا دوغ نظر دارم و تز می دهم و هر که به من نقد کند نیز دو تا فحش بد بوووووووووووووق!

نژادم برسد تا به خود کمبوجیه بچه ی کوروش و چنان خالص آریاییم که وطنم را بنهم روی سرم بس که زنم داد ولی بچه ی خود را بروم در خود تگزاس بزایم که شود یک سیتیزن من بشوم صاحب یک برگ گیرین کارت و به هر فصل روم زارت در آنجا به پی گلف و بویینگ و کازینو، دارت، روم فستیوال بررسی هرمونیتیکی دکارت و فیگو و وین رونی یا کنش مختششین در ادبیات عرب یا اثر تابش خورشید نیویورک به صورت.

چو بیایم سوی ایران بخروشد ز من آن رستم دستان که بود پور یل سام نریمان که چه وضعیست که بر نرخ دلار و یورو و پوند و طلا آمده آخر؟ چه گردی؟ چه غباریست؟ چه آبیست؟ چه نانیست؟ چرا گشته در گنجه یتان باز؟ چرا هست دم خر به چنین طول دراز؟ آب چرا توی تلمبه است چرا گوشکوبتان گرد و قلمبه است؟ پشیمان شدم از رای خودم این که به تبلیغ تو شد پاره گلویم

چه بگویم؟ ز چه ره چاره بجویم؟ بکَنم روسری از پیچش مویم؟سر چوبی بکنم روسری و جر بدهم در ملا عام گلویم؟ بزنم ساعت 9 در پیریز برق اتویم؟ به چه صابون کف و آب آرَم و روتونه بشویم؟

بروید و همه مردان سیاست بنشانید درخت و ز ره چاره بگویید ولی چون که گرین کارت من افتد به خطر، سر به سر آمریکا و آن پرزیدنت ترامپش مگذارید. اگر کرده در افشانی و تهدید؛ بر طبل نکوبید! اگر گاو نرت شش قلو زایید؛ بر طبل نکوبید! اگر کودک برجام شده پاره و پوره؛ بر طبل نکوبید! اگر از ترکیه وارد شده کود خفن از معده و روده؛ بر طبل نکوبید، چو موشک زده و خورده به ایرباس؛ بر طبل نکوبید! اگر هست سر و پای ترامپ و اوباما و کری و پمپئو و بوش یه کرباس؛ بر طبل نکوبید! چه کاریست که بر طبل بکوبید! که تا حل بشود مشکلتان باید از آغاز مموش شد! بیایید دگر مرگ نگویید و به پرچم نزید آتش و تیپا ننمایید. که ناگاه انرژی بد منفی آن یک هو نیاید بخورد توی گرین کارت من مفلس بدبخت!

امین شفیعی

 وطنز پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

با گله ی گرگها رفاقت داری

با گله ی گرگها رفاقت داری

با قوم مغول عقد اخوت داری

ای آنکه به اختلاس عادت داری

تا آخر عمر هرچه فرصت داری

با قاشق و چنگال نه،با دست بخور

تا سفره ی انقلاب پهن است، بخور

خیرت نرسیده ست بما شرّت کم

نفرین بکنم شود خوراکت شلغم?

با سر بخوری به میز مجلس محکم?

هرچند بعید ست که گردی آدم

انکار نکن تو هم شدی پست بخور

تا سفره ی انقلاب پهن است بخور

در محضرتان که کرکری ممنوع ست

باهم بخوریم تک خوری ممنوع ست

از حرف حساب دلخوری ممنوع ست

نانم نبری که نان بری ممنوع ست

ماها که خماریم توی مست بخور

تا سفره ی انقلاب پهن است بخور

چرب است اگر کمی غذا، دوغ بنوش

نوشابه بد است مرحبا دوغ بنوش

با قیمه ی بین ماست ها دوغ بنوش

با مهدی مهدوی کیا دوغ بنوش

از دور نشان بده به ما شست بخور

تا سفره ی انقلاب پهن است بخور

سهراب اگر که آب را گل میکرد

هی دسته ی گل برایمان ول میکرد

با قایق خود دلار حاصل میکرد

گر مثل تو میخورد که رو دل میکرد

ای که شکمت چو بشکه برجست بخور

تا سفره ی انقلاب پهن است بخور

مهدی کبیری

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

بداهه‌ی جمعی شاعران پنهان‌کار

بداهه‌ی جمعی شاعران پنهان‌کار

در اتاق خانه و انبار پنهان می کنم

زیر میز و دفتر و خودکار پنهان میکنم

وقت قحطی سود کالا چند چندان میشود

تا شود جنسم گران، ناچار پنهان میکنم

چون برنج از جمله اقلام ضروری هست، پس

خوشه را با کل شالیزار پنهان میکنم

میوه و سبزی و کاهو و کلم پیچ و هویج

تیغ تیز و چوب خشک و خار پنهان میکنم‌

هرج و مرج اقتصادی فرصت خوبیست پس

توی انبارم شتر با بار پنهان میکنم

هر چه در انبار من اجناس و کالا جا نشد

داخل انبار فرماندار پنهان میکنم

قصد قربت میکنم در اول ماه صیام

از سحر تا لحظه‌ی افطار پنهان میکنم

خوار و بار مردم بیچاره و درمانده را

لا بلای چند استغفار پنهان میکنم

سوخته قلبم برای مردم مسکین شهر

با دلی از غصه ها سرشار، پنهان میکنم

چون فقیران دستشان کوتاه شد از جنس‌ها

حالیا از خلق برخوردار پنهان میکنم

مثل آن موشی که خورده نصف بیت المال را

اکثرش را در پس دیوار پنهان میکنم

کم اگر پیدا نشد هم نیست باکی، در عوض

طبق عادت میروم بسیار پنهان میکنم

آنقدر ماهر شدم در حرفه پنهان گری

شهر را در قوطی عطار پنهان میکنم

مفت خور هم نیستم چون انگلان جامعه

سخت پنهان میکنم، دشوار پنهان میکنم

میزنم تا جیب خلق الله را با زیرکی

خویش را از معرض انظار پنهان میکنم

صورت یک گرگ خون آشام را از هیکلم

در بلندای کت و شلوار پنهان میکنم

اهل خلاقیتم با هوش سرشار خودم

سکه را در کاسه‌ی گیتار پنهان میکنم

مرغ را چون حاوی هورمون بی‌ تربیتی‌ست

دور از چشم خروس لار پنهان می کنم

سوزن و بانداستریل و قیچی جراح را

در دل وامانده‌ی بیمار پنهان می کنم

فیلم های بیخود و بی‌محتوا را توی هند

پشت تبلیغ رضا گلزار پنهان میکنم

بستی از تریاک را دور از نگاه مادرم

در میان بسته ی سیگار پنهان میکنم

تا نفهمد همسرم رویش هوو آورده‌ام

زیر شلوارم دوتا شلوار پنهان میکنم

شاعر طناز در بازار شاعرها کم است

طبع خود را می برم در غار پنهان می کنم

بداهه سرایان:

سعیده کرمانی، عالیه رجبی،

مهدی پیرهادی، سیدمحمد صفایی نویسی،

یاسر پناهی فکور

وطنز  پایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

حضرت_زینب_سلام_الله_علیها غزل

حضرت_زینب_سلام_الله_علیها غزل

چه‌ها که با دل زینب نکرده این کوفه؟

تو نی‌سوار و منم کوچه‌گرد این کوفه

چه سنگ‌ها که نشد پرت سوی محمل من

به دست‌های زن و طفل و مرد این کوفه

من از فراق نگارم عزا گرفته‌‌ام و

گرفته جشن ظفر فرد فردِ این کوفه

ادامه‌دار شده خاطرات کرب و بلا

چه آتشی‌ست به پا در نبرد این کوفه

به جای نان و رطب‌های هر شب بابا

چه لقمه‌ها که نصیبم نکرده این کوفه

به خاندان رسول خدا کنایه زدند

چه داغ کرده دلم، قلب سرد این کوفه

نخوان دگر سر نیزه برایشان قرآن

که سکه می‌خورد آقا به درد این کوفه

بخوان دعای فرج تا بیاید آن مردی

که پاسخی‌ست خدایی، به عهد این کوفه

حسین_ایمانی

شعر_شیعه

shia_poem