ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ذهن داغان
ذهنِ من از غم دوری تو داغان شده است
هچو زلفِ تو دلم زار و پریشان شده است
اینکه در فکر من آید " که توئی بادگران"
اینچنین است که فکرم زِتوداغان شده است
در کجائی که ببینی زِ فراقت ای دوست
همه ی روز و مه و سال زمستان شده است
مُردنِ در برِ تو غُصه ی سختی است ، ولی
بی توام قِصه ی مردن دگر آسان شده است
از چه پنهان بکنی آنچه گذشت است ، کنون
ماجرای من و تو بر همه رمّان شده است
گفته بودی که به هجرت دلِ من خون بشود
بله خونین شده و راهی چشمان شده است
بعد از این شعرنشاط از منِ ( مهدی) مطلب
که هر آنکس طلبید ازمن وگریان شده است
شعر:
مهدی میرابی- جاجرم
هفت هنرخراسانی