وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

فتح خیبر

فتح خیبر

شیر می‌چرخید با شمشیر در میدان عشق

هر سر بی عشق را می‌ریخت این طوفان عشق

ای که خود را پیش شمشیر دو دم آورده‌ای

هر چه سر آورده باشی باز کم آورده‌ای

تیغ اگر این است آن بازیچه در دست تو چیست؟

کاش می‌فهمیدی ای مرحب! هماورد تو کیست؟

واقعا با شیر حق جنگیدن از خوش باوری ست

پهلوان! گویی حواست نیست! این آقا علی ست

ذوالفقار است این که می‌چرخد علی گویان و مست

چون نباشد مست؟ چون می‌گیردش حیدر به دست

بس که در دست علی گشته‌ است مجنون ذوالفقار

گاه چرخی هم اضافی می‌زند بر گرد یار

بی‌دلیل این تیغِ عاشق، همدل زهرا نگشت

هیچ یاری این قدر دورِ سر مولا نگشت

غیر زهرا هیچکس در گردش لیل و نهار

دور مولایش نگشت اینقدر الا ذوالفقار

دستِ حق در چارچوب و بستِ در، انداخت چنگ

گفت: یا زهرا و در را کند، از جا، بی‌درنگ

در، میان دست حیدر، هر دو لشکر در سکوت

قلعه‌ی بی‌در، علی گویان و خیبر در سکوت

گاه لشکر، دست حیدر را تماشا می‌کنند

گاه آن دیوارِ بی‌در را تماشا می‌کنند

بَه! به این مولا و در را در هوا چرخاندش

قلعه‌ها مسحور آن «اِنّا فَتَحنا» خواندنش

قلعه‌ها حیران شدند و خیبری‌ها، حیدری

یافتند آنجا درِ توحید را، در بی‌دری

#قاسم_صرافان

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.