وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

پشه ای در استکان آمد فرود

پشه ای در استکان آمد فرود

تا بنوشد آنچه وا پس مانده بود

کودکی از شیطنت بازی کنان

بست با دستش دهان استکان

پشه دیگر طعمه اش را لب نزد

جست تا از دام کودک وا رهد

خشک لب می گشت، حیران راه جو

زیر و بالا، بسته هر سو راه او

روزنی می جست در دیوار و در

تا به آزادی رسد بار دگر

هر چه بر جهد و تکاپو می فزود

راه بیرون رفتن ز چاهش نبود

آنقدر کوبید بر دیوار، سر

تا فرود افتاد خونین بال و پر

جان گرامی بود و آن نعمت لذیذ

لیک آزادی گرامی تر عزیز

شعر  #فریدون_مشیری

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.