وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

این شعر خیلی قشنگه بخونید

این شعر خیلی قشنگه بخونید

دل تنگم دوباره سادگی کرد

بـازم یـاد زمــان بچگــی کرد

دلم یاد بیست سال پیش کرده

هـوای بـستـگان خـویـش کرده

همان موقع که دلها شاد بودند

هـمـــه دل زنـــده و آبـــاد بودند

همه کوی و گذر لطف و صفا بود

سـخــن از مهــربـانـی و وفـــا بود

قدیـمــا زندگی رنگـی دگر داشت

زمونه ریتم و آهنگی دگر داشت

یه رنگی بود و لطف و مهربانی

سـرور و جشن بود و شـادمـانی

قدیما هیچکس نامردی نمی کرد

کســی ابـراز دلـســردی نمی کرد

چرا بازار نـامـــردی شلوغه!؟

چرا مهر و وفــاداری دروغه!؟

چرا مهـر و محبت کیمیـا شد

همه دنیا پر از رنگ و ریا شد

چطوری بسته شد درهای رحمت

کجــا رفت آن همه مهــر و محبت

چرا مردم شدند در غم گرفتار

دلـم تنگه از این آشفتـه بازار

بگو رحم و مروتها کجا رفت؟

جوانمردی فتوتها کجا رفت؟

بـرادر بـا بـرادر جنگ داره

پدر از بچه خود ننگ داره

پـدر سالاری از بن ریشه کن شد

پسـر سالاری و خر در چمن شد

جوان تا ظهر زیر رختخوابه

پدر بیچــاره در رنـج و عذابه

قدیما که همش حرف پسر بود

عـصـــای پیــریِ دست پدر بود

کنون برخی پسرها بی بخارند

تعصب مـــردی و غیــرت ندارند

نمى دانـم چـرا دنیــا عوض شد

همه دلها پر از کین و غرض شد

نـهــال آرزوها بی ثمر شد

برادر از برادر بی خبر شد

دگـــر حــرفـی ز عمو و دایـی نیست

چه شد خاله، خبر از زندایی نیست

پســر خاله نمی گیرد سراغت

نمی روید گلی دیگر به باغت

همــه فــامـیـــل از هـمـدیــگه دورند

چرا اینگونه سرد و سوت و کورند

بسی لعنت به این رسم زمونه

به این دنیـای بر عکس وارونه

یکی مـاشیـن میـلیــاردی سـواره

یکی هم یک موتور سیکلت نداره

یکی در پول و ثروت غوطه ور شد

یـکـی هـــم از نـداری در بـه در شد

یکی املاک و صدها خانه داره

یکی مـحتـــاج یک پـول اجــاره

یکی درگیر درد بی علاجه

یکی دنـبــال وام ازدواجــه

یکی مـیــمـیــره از درد خـمـــاری

یکی در پارتی و شب زنده داری

ببخشیدکه این  دل بنده سادگی کرد

دلــش یــاد زمـــان بـچـگـی کرد

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.