ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
بداهه آیینی شاعران راهراه
تقدیم به حضرت علی اکبر علیه السلام
علی شمشیر می بندد، اشداء علی الکفار
ملک از عرش میآید برای سجده دیگر بار
محمد در علی تکرار و حیدر در علی ظاهر
تمام کینهها از این ظهورست و از این تکرار
مشو پاپیچ او دنیا! طلاقت داده چون حیدر
هوای عاشقی دارد، بیا و دست از او بردار
رها سازید ای اهل حرم دامان و دستش را
که عاشق شوق دارد جان سپارد در ره دلدار
برای رفتن میدان پدر تعویذ میخواند
که بار دیگر این رفتن بیانجامد به یک دیدار
چو باید داد در بزم تقرب بهترینها را
برو اکبر نمیخواهم کنی جان پدر اصرار
خدایا شاهدی او بیشتر از هرکسی باشد
شبیه مصطفی در صورت و در سیرت و گفتار
علی را میفرستد سمت میدان یا پیمبر را
قلم بنویس با خون، شرح این هنگامهی غمبار
برای آخرین بار است، میبینم تو را، قدری
به پیش چشم خیس من، علی جانم قدم بردار
به میدان میرود اکبر چنان عباس میغرد
به لشگر میکند حمله به دشمن میدهد هشدار
رجز خوانَد:«علی بن حسین بن علی هستم
که با نامش فتاده لرزه بر جان و تن اشرار»
چنان مردانه میجنگید و از دشمن تلف میکرد
که گویا حیدری دیگر نمایان شد در این پیکار
دَرَک را پر نمود او از حرامیهای بدکردار
ز بس جانانه جنگید او شبیه حیدر کرار
یکی را سر، یکی را پر، یکی را پای تا سر زد
به زیر آورد از بالا، به حول و قوهی دادار
سپاهی پرخروش اما از این اعجاز در وحشت
علی دل را به دریا زد، شکاف نیل شد تکرار
هوا ابری شد و رعدی زد و بارید بارانِ
هزاران نیزه و شمشیر و تیر دشمن غدار
لبانش خشک بود اما زبانش خشکتر از لب
در آن گرمای سوزان و در آن هنگامهی پیکار
قدمهایش شد آهسته، نگاهش حالتی خسته
چنان صیدی به دام افتاد بین گرگهای هار
هزاران دست بالا رفت و بر جسمش فرود آمد
بگیرد انتقام خون او را از چه کس، مختار؟
علی اکبر، سنان، نیزه، جبین، سنگ و سر و دشنه
شبیه مادر و سیلی و پهلو، آتش و مسمار...
پدر آمد به بالین پسر آن شبه پیغمبر
به پایان میرسید آن لحظه، ای کاش این جهانِ خوار
تواتر یافت، مانند حدیثی روشن از جدّش
نخواهد شد حروف اربا اربای علی، انکار
هزاران تکه شد خورشیدِ پیشاهنگِ اقمارش
چه داغی مانده بر سینه که بیسر میشود سردار
گذارد روی بر روی جوانش اینچنین گوید:
علی بعد تو لعنت باد بر دنیای بیمقدار
چه کردی با پدر، جانا که بی تو از نفس افتاد
تو جان دادی کنار او، پدر جان داده صدها بار
پدر آمد که برگرداند او را تا دم خیمه
پسر بس اربا اربا بود، گره افتاد در این کار
به هرجا بنگرد روی تو را بیند در این صحرا
شعاع دشت پر گشته ز جسمت دور او انگار
جوانان بنی هاشم به یاریّ حسین آیید
که این تسبیحِ از نخ وا شده جمعش شده دشوار
بخوانید ای جوانان بنی هاشم غزل از غم
نمانده مصرع از بیتی، نمانده واژه در اشعار
بداهه سرایان:
سیدمحمد صفایی، فهیمه انوری
سوده سلامت، محمدعلی جعفری
محدثه مطهری، محمود حسنی مقدس
محمد عظامی، محمد باقر منصور سمائی
محمدرضا هادی زاده، علیاکبر مدرس
مرضیه نجفی، مهنا صادقی
مرضیه قاسمعلی، رضا حسینپور
ابراهیم صفایی، فریبا رئیسی
محمدعلی کمالی مقدم، محمد صبوریان
بانو محسنپور، ابوالقاسم سیفی
سجاد فرخنژاد، طاهره ابراهیم نژاد
وطنز | بهترین شعرهای طنز