وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

کاه و یونجه می‌شود هردم غذای گوسفند

کاه و یونجه می‌شود هردم غذای گوسفند

می‌شود کنج طویله روستای گوسفند

گاه جای کاه و یونجه نان خشکی می‌خورد

چون‌که خوش باشد همیشه اشتهای گوسفند

هر کجا یک گلّه می‌بینی تو در حال چرا

گرد هر شهری شده مهمانسرای گوسفند

جای نی چوپان صدای وویس را کرده زیاد

خود شده اندر طبیعت همصدای گوسفند

گوسفندان سمت صحراها روان هر صبح و شام

خوش بود بانگ دل‌انگیز و رسای گوسفند

پشت نیسان، پشت خاور، بلکه گاهی پشت ماک

پرشده از قوم و خویش و اقربای گوسفند

گشته اهلی تا بگردد همدم نوع بشر

داستانی کهنه باشد ماجرای گوسفند

دوش رفتم تا بگیرم گوسفند زنده‌ای

شد برابر با دیه، چون خون‌بهای گوسفند

ریشخندی زد به من بعدش زبانش شد دراز

خنجری زد بر دلم آن بای‌بایِ گوسفند

لاجرم با ده نفر کردم شراکت آن زمان

تا بگیرم لقمه‌ای از شوربای گوسفند

گر نداری پول تا از راسته یا ران خوری

رو به طباخی بخور از پاچه‌های گوسفند

هست از مابهتران را برّه‌ی بریان غذا

صد گرم دنبه به ما از انتهای گوسفند

هست بابایش وکیل اما خودش چوپان شده

می‌رسد بر گوشمان پرت و پلای گوسفند

عید قربان عید جشن حاجیان بوده ولی

این چنین عیدی بود روز عزای گوسفند

علیرضا تیموری

وطنز | پایگاه شعر و ترانه طنز

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.