ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
ای زلف تو موّاج و بلند و شکننده
موّاج مگر نیست همان موجْزننده؟
در وصف قدت گریهی تشبیه درآمد
از سرو نگفتم، نشود موجب خنده
من شاعر زلفت شدهام تا نگذارم
با زلف تو مانند شود مار خزنده
حشو است خزنده؛ نه مگر مار، خزندهست؟
انگار بگویی به غلط، گاوِ چرنده!
زشت است شود زلف تو تشبیه به یک مار
چون زلف شما نیست به هر حال گزنده
فیالواقع اگر زلف تو در خواب من آمد
اندازهی من کیست شب از خواب، پرنده؟
در آن چه که دیدیم فقط وصف تو گفتیم
گفتیم و سپردیم به عقل شنونده
تا اینکه غباری سر زلفت ننشیند
گفتم نپرد دور و برت هیچ پرنده
تشبیه به مِی خبط بزرگیست، که دیدهست...
اندازهی چشم تو میای مست کننده؟
کی مثل غزالی تو؟ چه دارند غزالان
جز چشم و دم و گوش و سر و پای رمنده؟!
هرگز نزدم طعنه به گل با گل رویت
شاعر که نباشد پی مضمون زننده!
باور نکنم، یار کجا سرو روان است؟!
هرگز به کَتَم حرف شما نیست رونده!
وقتی نشدم بندهی یارم، گِلِگی کرد
گفتم که «ببخشید» ،نبخشید به بنده!
دیدم سخن از عشق در این وضع گزاف است
در دورهی پررونق بغض شکننده
گفتم همه از پیشهی اندیشهی خام است
از گوشت رسیدیم به مرغ نپزنده!
از مهره توقع نکنی مِهر شناسی تا بسته
ای زلف تو موّاج و بلند و شکننده
موّاج مگر نیست همان موجْزننده؟
در وصف قدت گریهی تشبیه درآمد
از سرو نگفتم، نشود موجب خنده
من شاعر زلفت شدهام تا نگذارم
با زلف تو مانند شود مار خزنده
حشو است خزنده؛ نه مگر مار، خزندهست؟
انگار بگویی به غلط، گاوِ چرنده!
زشت است شود زلف تو تشبیه به یک مار
چون زلف شما نیست به هر حال گزنده
فیالواقع اگر زلف تو در خواب من آمد
اندازهی من کیست شب از خواب، پرنده؟
در آن چه که دیدیم فقط وصف تو گفتیم
گفتیم و سپردیم به عقل شنونده
تا اینکه غباری سر زلفت ننشیند
گفتم نپرد دور و برت هیچ پرنده
تشبیه به مِی خبط بزرگیست، که دیدهست...
اندازهی چشم تو میای مست کننده؟
کی مثل غزالی تو؟ چه دارند غزالان
جز چشم و دم و گوش و سر و پای رمنده؟!
هرگز نزدم طعنه به گل با گل رویت
شاعر که نباشد پی مضمون زننده!
باور نکنم، یار کجا سرو روان است؟!
هرگز به کَتَم حرف شما نیست رونده!
وقتی نشدم بندهی یارم، گِلِگی کرد
گفتم که «ببخشید» ،نبخشید به بنده!
دیدم سخن از عشق در این وضع گزاف است
در دورهی پررونق بغض شکننده
گفتم همه از پیشهی اندیشهی خام است
از گوشت رسیدیم به مرغ نپزنده!
از مهره توقع نکنی مِهر شناسی
تا بسته شود پیچ به آن دنده به دنده
«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم»
مگذار شب و روز شود روح تو رنده
شایستهی نوبل بشوم، امر طبیعیست
در قصّهی برجام کسی نیست برنده!
ناصر فیض
«ما زنده به آنیم که آرام نگیریم»
مگذار شب و روز شود روح تو رنده
شایستهی نوبل بشوم، امر طبیعیست
در قصّهی برجام کسی نیست برنده!
ناصر فیض