وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

چهارشنبه سوری

چهارشنبه سوری

چارشنبه سوری است و هرطرف میدان جنگ

جان خود بردار و در رو ای عزیز شوخ و شنگ

این طرف باروت و دینامیت و گاز و فشفشه

آن‌طرف‌تر آبشار و بمب و کپسول و فشنگ

دود و آتش، کهکشان و چلچله یا فرفره

مشعل و پروانه و چرخ‌وفلک با تکه‌سنگ

پیرمردی خواست از آن سوی کوچه بگذرد

خورد پیشش یک ترقه، هردو پایش گشت لنگ

این‌طرف مرد جوانی صورتش گشته سیاه

بچه در آغوش مادر می‌کند هی ونگ‌ونگ

بمب انگاری که خورده روی ماشین مجید

آمده پایین موتور همراه چرخ و میل‌لنگ

این‌طرف آتش گرفته خانه‌ی مستاجری

منفجر شد خانه با ترکیب اکلیل و سرنگ

نیست راه دررویی از معرکه در کوچه‌ها

عرصه بهر مردمان شهر ما گردیده تنگ

این‌یکی انگشت و آن‌یک دست خود را قطع کرد

آمده از آسمان بر فرق یک عابر کلنگ

با صداهای مهیبی یک زن از جایش پرید

گشت او دیوانه و مجنون و گیج و مات و منگ

لشگر داعش تو گویی آمده در شهرها

حمله با خمپاره کرده یا مسلسل یا تفنگ

بهر اطفای حریق و آتش و دود و شرار

آمده آتش‌نشان با آب‌پاش و با شلنگ

یا برو در پشت‌بام و یا درون خانه‌ات

جان خود بردار و بگریز ای خردمند زرنگ

دوست داری جان خود را در خیابان‌ها مرو

باید از میدان گریزی بی‌تامل بی‌درنگ

گر دو پا داری دو تا هم قرض گیر و در برو

همچو یک آهو بدو از زیر چنگال پلنگ

این‌همه مصدوم و کشته سالیان سال رفت

باز هم تکرار گردد قصه‌ی شهر فرنگ

درس عبرت گر نگیرد از حوادث این بشر

بایدش بر سر خورد هم سنگ و هم تیر خدنگ

چارشنبه‌سوری کهنه کجا و نو کجا؟

زشت گردیده رسوم کهنه و خوب و قشنگ

علیرضا تیموری

وطنز | بهترین شعرهای طنز

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.