*شکوِه به دربار شاه میبریم...*
«نگارا از عجم مهمان نمیخواهی؟»
دلی آشفته و حیران نمیخواهی؟
خدا را شکر..نوکر کم نداری، لیک
غلام و نوکر از ایران نمیخواهی؟
برای اینهمه زوارِ دربارت
مگر شاها بلا گردان نمیخواهی؟
به خیلِ کاروانِ اربعین امسال
سیاهی لشکر و اعوان نمیخواهی؟
برای مرهم زخم دل زینب
دو دیده از غمت گریان نمیخواهی؟
به جاده از نجف تا کربلا ، جانا
دمِ موکب، مگر دربان نمیخواهی؟
به پیش پای زینب ، آن زمانی که
میاید از سفر ، قربان نمیخواهی؟
خلاصه...اربعین نزدیک و ره بسته
«نگارا از عجم مهمان نمیخواهی؟»
RahnamaZaer
ویراننشین شدم که تماشا کنی مرا
مثل قدیم در بغلت جا کنی مرا
گفتم میآیی و به سرم دست میکشی
اصلاً بنا نبود ز سر وا کنی مرا
آن شب که گم شدم وسط نیزهدارها
میخواستم فقط که تو پیدا کنی مرا
از آن لبی که دور و برش خیزرانی است
یک بوسهام بده که سر و پا کنی مرا
با حال و روز صورت تغییر کردهات
هیچ انتظار نیست مداوا کنی مرا
معجر نمانده است ببندم سر تو را
پیراهنت کجاست که بینا کنی مرا
وقتی که ناز دخترکت را نمیخری
بهتر اسیر زخم زبانها کنی مرا
حالا که آمدی تو؛ به یاد قدیمها
باید زبان بگیری و لالا کنی مرا
عمّه ببخش دردسر کاروان شدم
امشب کمک بده که مهیّا کنی مرا
شهادت حضرت رقیه(سلام الله علیها) تسلیت باد.
karballa_ir
پیامک ویژه روز شهادت حضرت رقیه(س)
به مناسبت شهادت حضرت رقیه(س) پیامکهای تسلیت مرتبط با این روز را برای دوستداران و عاشقان آن حضرت آماده کردهایم.
یکی از شهیدان قیام حسینی که در تبدیل واقعه عاشورا به یک جریان سیال تاریخی نقش موثری را ایفا کردند، حضرت رقیه (س)، دختر سهساله امام حسین (ع) هستند که بارگاه آن مخدره در شهر شام واقع شده است.
حضرت رقیه(س) شبی پدر بزرگوار خود را در خواب دیدند و هنگامی که از خواب بیدار میشوند، بسیار گریه و بیتابی میکنند. یزید صدای گریه ایشان را شنیده و دستور میدهد تا سر مبارک امام حسین(ع) را نزد او بردند. رقیه(س) با دیدن این منظره محزون گشته و به سبب همین ناراحتی جان خود را از دست داده و به شهادت میرسند.
گفتنی است؛ حضرت رقیه (س) دختر امام حسین(ع) در واقعه عاشورا سه سال سن داشتند که بعد از شهادت پدر و یارانش در عصر عاشورا، به همراه دیگر زنان بنیهاشم توسط سپاه یزید به اسیری رفته و در خرابههای شام به شهادت رسیدند.
بیشتر بخوانید
گلچین مداحی شهادت حضرت رقیه (س)
جدیدترین استوریها ویژه روز شهادت حضرت رقیه(س)
گزیدهای از پیامک های حزنانگیز به مناسبت فرا رسیدن شهادت حضرت رقیه(س) دختر سه ساله امام حسین(ع) را برایتان گردآوری کرده ایم که می توانید در ادامه مشاهده کنید.
سراغت را پدر از شمر هر وقتی گرفتم، او
تشر میزد... برو تا گوشهایت را نبریدم
پدر آمد دل شب گوشه ویرانه به خوابم
ریخت از دیده بسی بر ورق چهره گلابم
گفت: رویت ز. چه نیلی شده زهرای سه ساله
مگر از باغ فدک بوده به دست تو قباله
هر چه آمد به سرت من سر نی بودم و دیدم
آن چه را زخم زبان با جگرت کرد شنیدم
تو کتک خوردی و من بر سر نی آه کشیدم
این بلایی است که روز ازل از دوست خریدم
عمه بنگر پدر مـن
پدر تاج سر مـن
آمده کنج خرابه
شده قرص قمر مـن
سر خونین پدر تا که بغل میگیرم
تا سحر منتظرم کی بشود میمیرم
عمه جان باغ ولایت ثمر آورده برایم
عوض میوه نایاب سر آورده برایم
سر باباست که خون جگر آورده برایم
صورت غرقه به خون از سفر آورده برایم
سه ساله دخترت افتاده از نفس، بابا!
دگر مرا ببر از کنج این قفس، بابا!
به جز تو کآمدهای، امشبی به دیدارم
نزد سری به یتیم تو، هیچ کس، بابا!
گریه نکن! خرابههای شام، گهواره توست هزاران فرشته برایت آغوش گشودهاند.
گریه نکن! ارکانِ این هنگامه، روزی بر صخرههای تاریخ نوشته خواهد شد
پیشانیت چرا بشکسته ماه مـن؟
لبهای خونی ات شد سوز آه مـن
دل بر تـو بسته ام
مـن هم شکسته ام
پیشت نشسته ام
بابای خسته ام
آهای دوشیزه شبهای شیون و شعر! از این پس بر آغوش خسته ویرانهها.
خوابِ پروانههایی را میبینی که بر شاخههایِ نازکِ احساست یخ میزنند.
ای شام! ای پیچیده در حرارت عصیان! محکمتر بزن این تازیانههای پی در پی را که فردا از جای تازیانهها، هزاران بهار جوانه خواهد زد. خرابههایت، آرامگاه ملایکیست که بر دیوارههای ویرانِ شرم سر میکوبند
میروی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامیگذاری. اندوهت را بر صورت خرابه میپاشی و میگذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
گرچه سه سال بیشتر ندارد، اما صد سال شکایت از این اندک سال دارد؛ شکایتهایی که تاب باز گفتنشان را ندارد. بغضها روی هم جمع شده است و به یکباره میخواهد فوران کند
من رقیــــه دخترشیرین زبان شــــــــاه دینم
غنچه ی پژمرده ی بـــــــاغ امیــــرالمومنینم
هر دو عالم دردعا، محتاج دست کوچک مــــن
تاابدحاجـــت رواگردنــــدازیک آمینــــــــــــــــم
این سه سالگی اوست که در ویرانهای کنار کاخ سبز.
به اهتزاز درآمده و مکر خاندان ابوسفیان را به زانو درآورده است
نبودی طعنه خار بیابان پای ما را زد
زبان کوفه خیلی حرفها را پشت بابا زد
میان راه دستی گوشوار از گوش من چید و
به دور از چشمهایت زخم سیلی بر رخ ما زد
جرم او را کسی نمیدانست
جرم پروانه را نمیدانند
آنچه مردم شنیده میگویند
رسمِ جانانه را، نمیدانند
چشمها را گشوده، مینالید
در فضای غریبِ ویرانه
مثل شمعی که اشک میریزد
در سکوت حزینِ یک خانه
پدرجان! کوثرت را میشناسی؟
گل نیلوفرت را میشناسی؟
نگاهی کن به حال و روزم امشب
ببینم دخترت را میشناسی!
ای عمه بیا تا که غریبانه بگرییم
رو از وطن و خانه، به ویرانه بگرییم
پژمرد گل روی تو از تابش خورشید
در سایه نشینیم و به جانانه بگرییم
زهرا عذار نیلی نگشود بهر حیدر
من هم به محضر تو صورت نمی گشایم
گر افکنی جدایی در بین جسم و جانم
دیگر به جان زهرا از خود مکن جدایم.
سوختم ز آتش هجر تو پدر تب کردم
روز خود را به چه روزی بنگر شب کردم
تازیانه چو عدو بر سر و رویم میزد
ناامید از همه کس روی به زینب علیهالسلام کردم
زخمی شده حنجرت؟ بمیرم بابا!
بیسر شده پیکرت؟ بمیرم بابا!
گیسوی تو را کدا
م وحشی آشفت؟
چه آمده بر سرت؟ بمیرم بابا!
هان ای دختر خورشید! تو خرابه نشین نیستی. اینک عرش را به پاس قدوم تو مفروش کردهاند. پای بگذار! بالِ تمامِ ملایک برای گام گذاشتنت در خویش نمیگنجند.
دستهایت کوچک بودند برای به آغوش کشیدن صبر و سختی. اما تو چقدر سربلند بیرون آمدی از دردها و دلتنگیها! صبر را از چه کسی به ارث برده بودی، نمیدانم! اما ایمان، همپای تو بزرگ شده بود.
ای پدر! شادم که در بر آمدی
چون نبودت پا تو با سر آمدی
غم مخور، ای گل! گلابت میدهم
از سبوی دیده، آبت میدهم
گر چه داغت کرده دلخونم، پدر!
از وفای عمّه ممنونم، پدر!
رقیه جان ، میروی و کوچکی دنیا را به طالبانش وامیگذاری. اندوهت را بر صورت خرابه میپاشی و میگذری تا به لبخندی ابدی بپیوندی.
محبتّت خجلم کرده، عمّه!
دست بدار
برای زلف به خون شسته،
شانه لازم نیست
به کودکی که چراغ شبش،
سر پدر است
دگر چراغ به بزم شبانه لازم نیست
ز جان ابلیس را تجلیل کردیم
وبعد اسلام را تعطیل کردیم
تمام عزت خود را دو دستی
چنین تقدیم اسرائیل کردیم
احمد رفیعی وردنجانی
الا ای پلههای چاقوچله
که از دستم نمیگردید ذله
شبیه کلهپوکان گذشته
شما را زیر پایم می کنم له
صامره حبیبی
من گاوچران و گاو من در پیست است
اسم همهی امیرها در لیست است
هی خم بشو و پلهی آمالم شو
با سجده به قبلهای که صهیونیست است
زهرا آراستهنیا
عقلی به سر تو نیست، خیلی گاوی
تعظیم برای چیست؟ خیلی گاوی
هر چند به آدمی شباهت داری
بازیچه صهیونیست! خیلی گاوی
صامره حبیبی
وطنزبهترین شعرهای طنز
vatanz_ir
ای گاو شنیدم آخرش خر شدهای !!
از شیر دهی به شغل دیگر شدهای
با گاو چران، طرح رفاقت زده و
با انگل صهیونی برادر شدهای
فرشته پناهی
ما را بِلِه و به انتخابات برو
ای گُردهیمان خاک کف پات! برو!
تو امر کنی الاغِ اسرائیلایم
عر عر عَ عَ عرهاست به همرات برو!
بِلِه: لِه کن
مینا گودرزی
تا قبل از این میکرد تنها شیرمان نوش
بالا رود حالا دوپایی از سر و دوش
فردا چه خواهد کرد اربابم خدایا
نقشم ندانم چیست، گاوم، خر، و یا موش
یاسر پناهی فکور
از بس به طواف او کمر چرخاندی
در فهم خصالش عاقبت در ماندی!
دور کمرت پلهی او شد وقتی
سبحانک یا نتانیاهو میخواندی
امین شفیعی
وطنزبهترین شعرهای طنز
vatanz_ir