ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | |||||
3 | 4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 |
10 | 11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 |
17 | 18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 |
24 | 25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
31 |
*بداهه با موضوع حضرت قاسم بن الحسن (س)*
رجز میخوانم اینک با زبان تو در این میدان
سرم را میدهم باباژ سر این عهد و این پیمان
تفال میزنم بر آیههای سورهی انسان
به میدان میدهم اینبار، با تیغ شما جولان
زمان را میبرم تا لحظههای غربتت بابا
زمین را میکُنم با غیرت شمشیر خود حیران
فرو بردی به دل خونی که خوردی از چنین قومی
عمو ماندهست بین لشکری انبوه از آنان
برای تیرباران گشتنم ارث تو را دارم
زره میپوشم اما میدرد تیغ و سم اسبان
عمو گر لحظهای اذنم دهد با سینهی سوزان
بنوشم جرعهای احلی من العشق از خُم جانان
برایت افتخار آوردهام، رزم مرا دیدی؟
به دیدارم بیا وقتی به خون افتادهام غلتان
سرم بالای نیزه، سربلند از عشق خواهد خواند
که مکتب میکند ما را به خون خویش جاویدان
چنان اصرار خواهم کرد تا اذنم دهد آخر
دلش را نرم خواهم کرد با اصرار خود اینسان:
رضایتنامه آوردم من از بابا، عمو جانم!
بده اذنم! ببین من هم چو اکبر میکنم طوفان
اگرچه کوچکم؛ پایم به سختی تا رکاب آید
زنم پا در رکابت گرچه بارد تیغ، چون باران
سه سالم بود در آغوش گرمت یافتم خود را
چگونه سر برآرم من از این آغوش و این دامان؟
ببین در آتش عشق تو میسوزد پر و بالم
چنان پروانه خواهم گشت، دورت با تنی بیجان
من از نسل کریمم، جان خود را هم کریمانه
به روی دست میگیرم برای حضرت سلطان
کرم را از کریم آل طاها ارث دارم من
شجاعت از علی دارم، ز احمد میوهی ایمان
اگرچه از عطش خشکیده کامم، گشته چشمم تار
کنم محشر در این میدان به عشقت با لب عطشان
بداههسرایان:
ناهید رفیعی، سوده سلامت
فریبا رییسی، فرشته پناهی
حامد سنگونی، سیدمحمد صفائی
وطنزبهترین شعرهای طنز
vatanz_ir