وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

ماجرای گوسفند

ماجرای گوسفند

با تو گویم ماجرای گوسفند

ماجرای گوسفندی ارجمند

هر چه گویم من از او کم گفته‌ام

پشم‌هایش از سفیدی مثل قند

کل دندان ها ردیف و رو به راه

دمبه‌اش پرپشت و ابرویش کمند

شاه داف گوسفندان دهات

خوشگل و خوش هیکل و شاسی‌بلند

گفت چوپانش که دارد این عزیز

دکترای بعبعی از ایرلند

از هولشتاین است ایشان را نژاد

از پدر سوئیس و از مادر هلند

یک شکم حتی نزاییده ست او

در حقیقت هست ایشان آکبند

با خودم گفتم که شاید این جناب

با من مفلس کمی صحبت کنند

گفتمش: «بع بع»، که یعنی «مخلصم!»

در جوابم گفت: «نیشت را ببند!

مردک بی مزه بع بع می کنی؟

با خودت هستی تو یارو چند چند؟»

بی‌ادب با اینکه حالم را گرفت

داد، من را با همین رفتار پند

تربیت نااهل را چون گردکان

روی گنبد باشد ای اندیشمند

گوسفند با کلاس و مدعی

هر چه باشد، هست در کل «گوسفند»

سعید طلایی

وطنز بهترین شعرهای طنز

vatanz_ir

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.