وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

هر زمان بحث عروسی جوان‌ها می‌شد

هر زمان بحث عروسی جوان‌ها می‌شد

نیشم اندازه‌ی دریای خزر وا می‌شد

خواب‌هایم همه درباره‌ی وصلت بودند

یار می‌گفت: «بله»، هلهله بر پا می‌شد

بین صد دختر زیبای دمِ بختِ محل

سرِ من گیس‌کشی می‌شد و دعوا می‌شد

باز با این‌همه خوش‌بختی و‌ شادی در خواب

جسمِ بی‌چاره‌ی من، صبح، عزب پا می‌شد...

«با صبا در چمنِ لاله، سحر می‌گفتم»:

نیمه‌ی گم‌شده‌ام کاش که پیدا می‌شد

دل من در پی یک یارِ نکو بود فقط

گر چه تا چار نفر داخل آن جا می‌شد

عاقبت دلبر شیرین خودم را دیدم

ترشیِ سیبِ دلم داشت مربا می‌شد...

آخر هفته شد و خواستگاری رفتیم

داشت کم‌کم سندِ عاشقی امضا می‌شد

گفتم: «ایول! چه جوانِ گلی‌ام» از بس که

کرد تعریفِ مرا مادرِ من تا می‌شد

پدرش گفت به ما: «خانه‌ی آقازاده

مثل یارانه‌ی او کاش مجزا می‌شد...

خانه‌ای لوکس در آن منطقه‌ی عالی شهر

در فلان دهکده هم صاحب ویلا می‌شد»

گفت: «باید بخرد شازدِه ماشین و طلا»

قطره‌ی خواسته‌ها داشت که دریا می‌شد

بعد از آن چرتکه‌ی مهریه‌مان را انداخت

به‌گمانم که دو دو تاش، چهل تا می‌شد

گفتم: «ای بر پدرت... رحمتِ بسیار خدا

کمرِ گِیتْس هم از این همه فن تا می‌شد»

تا که فهمید که موجودیِ ما کافی نیست

ناگهان داد زد و عینِ «تسونامی» شد

گفته حافظ که مدارا بشود با دشمن

کاش با قشرِ جوان نیز مدارا می‌شد

محسن طاهری

وطنز بهترین شعرهای طنز

https://t.me/joinchat/AAAAAEROn3SJtl3g7meniA

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.