وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

بهر احصای آخر رمضان رفته بودم ستاد استهلال

بهر احصای آخر رمضان

رفته بودم ستاد استهلال

تا ببینم که وضع فردا چیست

رمضان یا که اول شوال

می‌روم چون ثواب هم دارد

هم تماشاست جان تو هم فال

می‌روم روی برج آزادی

برج میلاد بلکه‌م ایران مال

عاقبت روی برجکی رفتیم

سر قلهک حوالی یخچال

هر چه ماندیم بلکه دیده شود

شانس یاری نکرد و هم اقبال

در پرانتز ۲ نکته عرض کنم

ناسپاسی است روم بر دیفال

روزه‌داری در این هوای خفن

واقعا هم که سخت بود امسال

بس که شد استرس به من وارد

روی اعضای بنده زد تبخال

خشک بودم گلاب بر روتان

یا بلا نسبت شما: اسهال

ماه مهمانی خدا لکن

کافران مست و مومنان بی‌حال

خواب بودیم جمله از سرِ ضعف

غالباً بالغدو والاصال

آنقدر سخت که به کلی رفت

از سر بنده خاطرات شمال!

حال ما شد گرفته‌تر حتی

از تماشاچیان استقلال

الغرض توی فکر بودم که

یک‌نفر داد زد: هلال! هلال!

بود نزدیک تا ز خوشحالی

بپرم روی قلهٔ توچال

گفتمش: کو کجاست ها؟ پس کو

ماهِ در آسمان کجاست؟ بنال

دیدم اما فتاده چشمش بر

چند بانوی سامتی مانتال

گوئیا ماه چهره ایشان

برده هوش از سرش زبانم لال!

سه عدد دافِ روزه باطل کن!

دشمن دین و دل، بگو: دجّال

هر سه سرپنجه و خفن چو پلنگ

سه پرستوی ناز خوش خط و خال

اخوی با دو چشم هیز خودش

می‌فرستاد سمت‌شان سیگنال

آن سه بانوی با حیا هم که

همه آماده تا شوند اغفال

من نکردم نگاهشان ابدا

یک نظر گرچه گفته‌اند حلال

حس تکلیف و نهی از منکر

سینه‌ام را نمود مالامال

گفتمش: چشم خویش کن درویش

بی حیا! آی مردک حمّال!

ریش و پشم تو هست ده خروار

در سرت عقل نیست یک مثقال

پی ناموس مردمی تازه

نمی‌ارزد قیافه‌ات دو ریال

هیکلت زشت و ناخراشیده

شکل یک آدم نئاندرتال

گفت: در کار من نیار ان‌قلت

می‌کنم من هدایتت فی‌الحال

دفع افسد به فاسد است این فعل

بعد آورد شصت استدلال:

هست یک زن مرا و با این سه

می‌شود دین این حقیر اکمال

گفتم: انگار غیر جذب نساء

هیچ ناموختی ز علم رجال

بگذرم گشت آخرش دعوا

یقه‌ام را گرفت مردِ شغال

بنده را پرت کرد از آن بالا

عینهو صحنه‌های تو سریال

بعد مرگم شنیدم این آقا

از ستاد خودش گرفته مدال

نام ما شد شهیدگمنام و

اسم او شد بسیجی فعال!*

الغرض ماجرای رویت ماه

برد ما را به زیر رادیکال

توی دنیای دون که بدجوری

حق این بنده‌ات شده پامال

در قیامت بگیر دست مرا

ای خداوند قادر متعال

۱. اشاره به بیتی از سعید حدادیان

عباس احمدی

وطنز بهترین شعرهای طنز

https://t.me/joinchat/AAAAAEROn3SJtl3g7meniA

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.