حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا
باید که با تنهایی ام دیگر بسازم
با درد پهلوی تو ای دلبر، بسازم
با این غروری که شکسته بین کوچه
با بغضِ در حلقوم و چشمِ تر بسازم
از من پس از کوچه دگر چیزی نمانده
با من بمان تا حیدری بهتر بسازم
کنج قفس افتادی و بالت شکسته
ای کاش می شد تا برایت پر بسازم
غصه نخور تعمیر خواهم کرد در را
تو امر کن ده تا از این بهتر بسازم!
تازه به فکرِ ساختِ گهواره بودم
حالا برای خانه باید در بسازم
انگشترت را با غلافش خُرد کرده
باید برایت زود انگشتر بسازم
با من بمان و خوب شو تا که ببینی
من از مدینه باز یک خیبر بسازم
شاعر:محمد_کابلی
اشعار ناب آئینے
shere_aeini
حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا
جذبه از یاقوت و گوهر میرود
سورۂ اخلاص و کوثر میرود
زجرها دیده ست اما غرق شوق؛
محض ِ دیدار پیمبر(ص) میرود
لرزه می افتد به جانِ مرتضی(ع)
هر زمان که جانبِ «در»... میرود
گرچه خوانده مجتبی(ع) أمن یُجیب
خوب میداند که آخر میرود...
نیمه شب «عجّل وفاتی» خوانده و
دیگر از آغوش بستر میرود
با چه حالی حضرت دارالشّفا
مضطر و بشکسته پیکر میرود
از دو چشمش اشک جاری میشود
تا که زینب(س) سمتِ معجر میرود
روضه بر پا میشود وقتی حسین(ع)؛
تشنه در آغوش ِ مادر میرود!
شاعر:مرضیه_عاطفی
اشعار ناب آئینے
shere_aeini
بنده چون نوچه ی آقای فلانی هستم
فارغ از دلهره، دور از نگرانی هستم
هر کجا قصد کنم پست به من خواهد داد
عاشق پارتی و میز و تبانی هستم
هر طرف میل کند حضرتشان می چرخم
قهرمان حرکات دورانی هستم
او که فرمان بدهد، پیش قدومش طوری
تکه تکه شوم انگار که "رانی" هستم
با همین سن کمم چند ریاست دارم
تازه در اول دوران جوانی هستم
مانده تا بنده به حقم نوک حمله برسم
فعلا اندر خم این خط میانی هستم
شاعر طنز! حواست به زبانت باشد
چون که با منتقدان دشمن جانی هستم
گول این ظاهر خندان مرا هر کس خورد
بعد فهمید چه اندازه روانی هستم
جای اشعار سیاه از گل و بلبل بسرا
تا ابد مشتری چرب زبانی هستم
رضا احسانپور
وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز
vatanz_ir
ز ِ انـدوه ِ وطـن، از دیـدگان؛ خون است - میریزد
استغاثهمیکنیم هرچه؛ باز وارون است - میریزد
داد از بیدادها، کمندارند محنتو غم مردم ِ ایران
مصیبت یکسره باز بر این؛ هامون است - میریزد
بلا بیرون زَنـَد از این زمین ِ دردمند - فاجعه روید
از آسمان - غم و اندوه؛ مثل ِ بارون است میریزد
گناه ِ ســرزمینم چیست؟؟ نمیدانم ... همی دانم:
کـه اینها - از نگاه ِ چـرخ ِ گردون است - میریزد
عجیب است؛ دردهـای ِ میهن ِ مـن - امـّا عجیبتر:
مصیبت؛ ردیفو رجبهرج، موزون است - میریزد !
جنون پـُر شُد در ایرانم - دیوانه پـرور گشته انگار
ستم آسود و کافی؛ خون ِ مجنون است - میریزد
بهتزویر و زر و زور؛ ستم پُر شُد در اینخاک، ولی:
بس فقط این آبروی ِ دینو قانون است - میریزد
رودها؛ کم آب شد - دریاچهها خُشکید - گاهی هم:
طغیانمیکند خون، چـو جیحون است - میریزد
از درد ِ بسیار است مینالم، کـُفر مپندار که بر ما:
اینهمه درد و بلا؛ از عـَدل بیرون است - میریزد
سیستان؛ خشکیده بود ! حالا؛ غرق ِ سیلاب است
نمیفهمـم؛ آن چـون و این چـون است - میریزد !؟
مانـدهام؛ چـه میخواهی - ز ِ جـان ِ مـردم ِ ایران؟
این بلاها؛ نا مبارک، یا که میمون است - میریزد !؟
بِباران بر سر ِما هرچه میخواهی؛ از درد و بلا را
خـداوندا ! ببین ملّت؛ باز ممنون است - میریزد !
نبارانی شما هم - بـلا؛ همـزاد ِ آدم گشته - اینجا !
بلا - آمیخته با جور؛ چو معجون است - میریزد
دگر عادیشده اینجا؛ زور و زورگوئی، ریا - تزویر
بــرای ِ مـردم ِ ایـران؛ چــو افیون است - میریزد !
بگیرند جان ِ ما را هم - صد کفن، از ما بپوسد باز:
دوباره خون ِ مـائی را، که مدفون است - میریزد
خستهایم ... خسته، این مصیبتها - که میبینید:
از آه ِ جگـر ســوز ِ خیـل ِ محزون است - میریزد
درد داریـم - درد این است؛ آبـروی ِ مـردم ِ مظلوم
به مکر و حیـله و تـزویر و افسون است - میریزد
در این دنیا؛ انسان میڪـُشند - چـون آب خوردن
آید خبر یکروز که؛ خون ِ فرعون است - میریزد؟؟
همیشه خلق؛ دو قسمت بودهاند، یکسو - مظلوم
که حقّش؛ به دست ِ سمت ِ ملعون است - میریزد
میان ِ ظالم و مظلوم؛ مـُقصّر .... هـر دو تا هستند
ولی؛ حـقّ ِ ستمدیده .... و مغبون است - میریزد
و حرف ِ آخرم را؛ با تو مینالم، ز ِ من بگذر خدایا
کلام از کام - اگر؛ "زشتْ-مضمون" است - میریزد
خدایی ... تو خدایی ڪـُن - کمی کمتر بلا بفرست
ولی فـَردا میدانم؛ بـاز ..... افزون است - میریزد
بیبلا؛ نمیشود دنیا، چهفرقیمیکند؛ کمو زیادش؟
بس خون ِ مظلومین - تنها؛ گلگون است - میریزد !
حسن_جهانچی
۲۵ دیماه - ۱۳۹۸ نود و هشت
︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻︻
HasanJahanchi
︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼︼
شرمنده ایم مادر...
شما در راه امام زمانه تان غصه خوردی، سیلی خوردی، طفلت را دادی؛ اما ما...
در کوچه های تنگ زمانه مان برای یاری امام غایب مان سیلی که هیچ، طفل که هیچ، غصه هم نخوردیم...
فاطمیه
Be_Sooye_Zohoor