وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا

حضرت_زهرا مرثیه_حضرت_زهرا

رنگ دیوار،رنگ خاکستر

رنگ پرهای بال پروانه است

"در" لباس سیاه تن کرده

خانه این روزها عزاخانه است

اهل این شهر مردم آزارند

دین ندارند،نامسلمانند

حاکمان حرام لقمه‌ی شان

زن زدن را حلال می دانند

حرمتم زیر پایشان له شد

چقدر احترامشان کردم

به علی هیچکس علیک نگفت

بخدا من سلامشان کردم

آتش افتاده بین سینه ی من

گُر گرفته است حیدر از تب تو

نیمی از صورتت دُرُست شده

رنگ چادرسیاه زینب تو

آه ای یاکریم لانه ی من

زخم بال و پرت مرا کُشته است

آه ای یاس پر پر حیدر

لاله ی بسترت مرا کشته است

کاش یک بار هم ببینم شب

لحظه ای خواب رفته ای زهرا

چِقَدَر جسم تو نحیف شده

چِقَدَر آب رفته ای زهرا

راه رفتن برای تو سخت است

بِنِشین خواهشاً،زمین نخوری

خانمم لااقل مراقب باش

باز پیش حسن زمین نخوری

سر و پهلو و گونه و بازو...

با جراحاتِ سخت درگیری

بشکند دست قنفذ نامرد

بی تعادل قنوت می گیری

آسمان کبود خانه ی من

ماهتاب و ستاره ات چه شده

بعد کوچه ندیده ام آن را

راستی گوشواره ات چه شده!؟

آه!با آه خویش حیدر را

زنده زنده نکن کفن بس کن

آنقَدَر زُل نزن به گهواره

محسنم را صدا نزن بس کن

کاش می مُردم و نمی دیدم

تن بی جان تو کفن شده است

چوب گهواره ای که ساخته ام

خرج تابوت ساختن شده است

شاعر:بردیا_محمدی

اشعار آئینے

shere_aeini

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.