وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

چو ناڪس به ده ڪد خدایی ڪند

چو  ناڪس به ده ڪد خدایی ڪند

ڪشاورز  باید گدایی  ڪند  ...

در  این خاڪ زرخیز  ایران زمین

نبودند  جز  مردمی  پاڪ  دین

همه دینشان مردی  و داد بود

وز آن ،  ڪشور آزاد و آباد بود

چو مهر و وفا بود خود ڪیششان

گنه بود آزار ڪس پیششان

همه بنده ی ناب یزدان  پاڪ

همه دل پر از مهر این آب و خاک

پدر  در  پدر  آریایی نژاد

ز پشت فریدون نیڪو نهاد

بزرگی به مردی و فرهنگ  بود

گدایی در این بوم و بر ننگ بود

ڪجا رفت آن دانش و هوش  ما

ڪه شد مهر میهن فراموش  ما ؟

ڪه انداخت آتش در این بوستان

ڪز آن سوخت جان و دل دوستان ؟

چه ڪردیم ڪین گونه گشتیم خوار ؟

خرد  را فڪندیم این سان ز ڪار

نبود این چنین ڪشور و دین  ما

ڪجا رفت آیین دیرین ما  ؟

به یزدان ڪه این ڪشور آباد بود

همه جاے  مردان آزاد  بود

در  این  ڪشور  آزادگی  ارز   داشت

ڪشاورز  ، خود خانه  و مرز  داشت

گرانمایه  بود آنڪه بودی دبیر

گرامی بد آنڪس  ڪه بودی دلیر

نه دشمن در این بوم و بر لانه داشت

نه بیگانه جایی در این خانه داشت

از آنروز دشمن بما چیره گشت

ڪه ما را روان وخرد تیره گشت

از آنروز این خانه ویرانه  شد

ڪه نان آورش مرد بیگانه  شد

چو  ناڪس به ده ڪدخدایی  ڪند

ڪشاورز  باید گدایی ڪند  .

فردوسی

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.