وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

سبک بالان خرامیدند و رفتند

سبک بالان خرامیدند و رفتند

مرا بیچاره نامیدند و رفتند

سواران لحظه ای تمکین نکردند

ترحم بر من مسکین نکردند

سواران از سر نئشم گذشتند

فغان ها کردم، اما برنگشتند

اسیر و زخمی و بی دست و پا من

رفیقان ، این چه سودا بود با من؟

رفیقان، رسم هم دردی کجا رفت؟

جوان مردان، جوان مردی کجا رفت؟

مرا این پشت، مگذارید بی پاک

گناهم چیست، پایم بود در خاک

اگر دیر آمدم مجروح بودم

اسیر قبض و بست روح بودم

در باغ شهادت را نبندید

به ما بیچارگان زان سو نخندید

رفیقانم دعا کردند و رفتند

مرا زخمی رها کردند و رفتند

رها کردند در زندان بمانم

دعا کردند سرگردان بمانم

شهادت نردبان آسمان بود

شهادت آسمان را نردبان بود

چرا برداشتند این نردبان را؟

چرا بستند راه آسمان را؟

مرا پایی به دست نردبان بود

مرا دستی به بام آسمان بود

تو بالا رفته ای من در زمینم

برادر، روسیاهم، شرمگینم ...

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.