وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

داغی ست بر دلم که تسلا نمیشود

داغی ست بر دلم که تسلا نمیشود

دیگر لب اذان گوی من وا نمیشود

بر سینه از فراق جگر گوشه ی عزیز

زخمی ست تا ابد که مداوا نمیشود

ذبح عظیم من شده و فدیه ای جز او

تفسیر آیه های فدینا نمیشود 

از اکبرم چه ریخت و پاشی نموده اند

این تکه تکه در بغلم جا نمیشود

اشکم کفاف این همه زخمش نمیدهد

جایی برای بوسه که پیدا نمیشود

یک نیزه از بلندی اسبش زمین زده

جا کرده خوش به پهلوی او پا نمیشود

افتاده بس که فاصله در این فَاقطّعوه

در یک عبا تمام تنش جا نمیشود

حتی کنار هم بگذارم اگر تنش

نه! آن جوان خوش قد و بالا نمیشود

یک پیرمرد داغ جوان دیده هیچ جا

این گونه بین خنده تماشا نمیشود

یارم شوید؛ آه رفیقانِ اکبرم

تا خیمه بردنش تک و تنها نمیشود

تا گیسوان عمه پریشان نگشته است

کاری کنید… اکبر من پا نمیشود

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.