وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

لبیک یا علیِ اصغر

لبیک یا علیِ اصغر

گرچه از دور از آن فاصله‌ها زد بَد زد

آتش انگار که بر کرببلا زد بَد زد

چقدر هست مگر بچه سه جایش برود

وایِ من بر سه هدف او به سه جا زد بَد زد

اصلا اینبار کماندار چه با زور کشید

به سه‌شعبه همه‌ی حنجره را زد بَد زد

دست و پا داشت که میزد پدر انداخت عبا

آخرین بار نَفَس زیرِ عبا زد بَد زد

اولین بار که چشمش به رُبابش اُفتاد

اندکی حرف نزد بعد صدا زد بَد زد

بُرد در بِینِ عبا تا که نبیند چه شده

مادرش گفت بگو تیر کجا زد بَد زد؟

گرچه بر چشمِ ابالفضل همین تیر نشست

بدتر از چشمِ عمو بود که تا زد بَد زد

پشتِ خیمه به سرِ قبر ، حرامی آمد

نیزه برداشت و مانندِ عصا زد  بَد زد

طفل را از وسطِ خاک کشیدند به نِی

بچه را باز نوکِ نیزه که جا زد بَد زد

نیزه دارش زِ سر نیزه سرش را انداخت

سَر که اُفتاد زمین ضربه‌ی پا زد بَد زد

رهگذرهای دَمِ کوچه بِهَم می‌گفتند

حرمله تیر به این بچه چرا زد بَد زد

سالها بود همین جمله فقط کار رباب

نانجیب آنهمه لبخند به ما زد ....بَد زد

حسن لطفی

بوی عشق

http://uupload.ir/files/eopt_%D8%A8%D9%88%DB%8C_%D8%B9%D8%B4%D9%82.jpg

بوی عشق

بوی معرفت

عطر مادربزرگ

مادربزرگ در حال چیدن زیتون در باغ...

گیلان_منجیل

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست

آماده باش مقصد ما در سفر یکی ست

سرهایمان جداست ولی بال و پر یکی ست

این ها برای کشتن ما صف کشیده اند

از هر کجای دشت بپرسی خبر یکی ست

دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست

آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکی ست

حتی به روی اکبر من تیغ می کشند

با این که با پیامبر از هر نظر یکی ست

تنها به این گناه که فرزند حیدریم

تنها به این دلیل که ما را پدر یکی ست

آیا کسی نمانده که یاری کند مرا

اینجا میان این همه لشکر اگر یکی ست

عباس من برادر من نور چشم من

طرز مصاف کردن تو با پدر یکی ست

تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد

در چشم شیر ، یک نفر و صد نفر یکی ست

چشم انتظار آمدنت از شریعه اند

حالا دعای اهل حرم بیشتر یکی ست

شمشیرها به دور تنت حلقه می زنند

چون جمع تیغ ها همگی ضربدر یکی ست

بعد از من و تو زینب اگر نشنود بدان

خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکی ست

از بس حروف پیکر پاکت مقطعه ست

پایین پای مرقد و بالای سر یکی ست

غرق ستاره است تن من ولی هنوز

در آسمان بی کسی من قمر یکی ست

احمد علوی

تقدیم به عاشقان حسین (ع)

تقدیم به عاشقان حسین (ع)

گفتمش نقاش را نقشی بکش از زندگی

با قلم نقش حبابی بر لب دریا کشید

گفتمش چون می کشی تصویر مردان خدا

تک درختی در بیابان یکه و تنها کشید

گفتمش نامردمان این زمان را نقش کن

عکس یک خنجرزپشت سر پی مولا کشید

گفتمش راهی بکش کان ره رساند مقصدم

راه عشق و عاشقی و مستی ونجوا کشید

گفتمش تصویری از لیلی ومجنون رابکش

عکس حیدر(ع) در کنار حضرت زهرا(س)کشید

گفتمش بر روی کاغذ عشق را تصویر کن

در بیابان بلا، تصویر یک سقا کشید

گفتمش از غربت ومظلومی ومحنت بکش

فکر کرد و چهار قبر خاکی از طه کشید

گفتمش سختی ودرد وآه گشته حاصلم

گریه کردآهی کشید وزینب کبری(س) کشید

گفتمش درد دلم را با که گویم ای رفیق

عکس مهدی(عج) راکشید و به چه بس زیبا کشید

گفتمش ترسیم کن تصویری از روی حسین(ع)

گفت این یک را بباید خالق یکتا کشید

یاحق

عبدحقیرو عاشق حق

نعمت اله غزالی

دلسوخته و خدمتگزار حقیر مردم مهربان

https://www.instagram.com/p/Bn1IQsUn_j_/?utm_source=ig_share_sheet&igshid=15y5oxrf2rb3m

شب.هشتم.محرم

شب.هشتم.محرم

حضرت.علی.اکبر

چقدر پشت سرت نغمه ی یا رب کردم

روز ها را به تماشای قدت شب کردم

به قد و قامت و قد قامت زیبات قسم

عدّه ای را به اذان تو مقرّب کردم

هر زمانی که سوار آمدی از راه علی

من تماشای نبی بر روی مرکب کردم

از لبت آتش هجران به زبانم افتاد

دور تر می شدی آنقدر که من تب کردم

حرم از طرز وداع تو اسارت فهمید

گریه ها بود که بر غربت زینب کردم

هرچه  کردم دگر انگار پیمبر نشدی

در عبا جسم تو را هر چه مرتب کردم

فردوس ماست تا به ابد روضه الحسین

تنها بهشت اهل ولا ، کربلای توست

نسیم وحی

nasimevahy

اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج