وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)
وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

وبلاک شخصی هادی لطفی پیربستی ( اشــــــــــــعارجمع آوری شده)

ما شکیبا بودیم

ما شکیبا بودیم

و این است آن کلامی که ما را به تمامی

وصف می تواند کرد ...

ما شکیبا بودیم

به شکیبایی بشکه یی بر گذرگاهی نهاده ؛

که نظاره می کند با سکوتی درد انگیز

خالی شدن سطل های زباله را در انباره خویش

و انباشته شدن را

از انگیزه های مبتذل ِ شادیِ گربه گان و سگانِ بی صاحبِ کوی ،

و پوزه ی ره گذاران را

که چون از کنارش می گذرند

به شتاب

در دست مال هایی از درون و برونِ بشگه پلشت تر

پنهان می شود .

ای محتضران

که امیدی وقیح ، خون به رگ هاتان می گردانَد !

من از زوال سخن نمی گویم

[ یا خود از شما _ که فتحِ زوال اید

و وحشت های قرنی چنین آلوده ی نامرادی و نامردی را آن گونه به دنبال می کشید

که ماده سگی بوی تندِ ما چه گی اش را . ]

من از آن امیدِ بی هوده سخن می گویم

که مرگ نجات بخشِ شما را

به امروز و فردا می افکَنَد :

مسافری که به انتظار و امیدش نشسته اید

از کجا که هم از نیمه ی راه باز نگشته باشد  ؟

ای عجب زینب تماشایی شده

 

ای عجب زینب تماشایی شده

بازازمهمان پذیرایی شده

***

نه صدای ناقه می آمدبگوش

نه یتیمی داشت یک بانک خروش

ناگهان درآسمان سوز وآه

شدهلال یکشبه غرق نگاه

ای هلال یکشبه قربان تو

گوییا مادرشده مهمان تو

گومگرای سرنداری خواهری

ریش خونینت شده خاکستری

 ای عجب زینب تماشایی شده

بازازمهمان پذیرایی شده

***

دومین مهمانی زینب رسید

بازجام مهمان برلب رسید

بسکه در دروازه غوغاکرده بود

روز راتیره به اعداکرده بود

باوجودی که هزاران داغ داشت

بازمرهم روی دلها میگذاشت

گومگرای سرنداری خواهری

ریش پرخونت شده خاکستری

ای عجب زینب تماشایی شده

بازازمهمان پذیرایی شده

***

ای خدا نامه نویسان آمدند

کاذبان باترک احسان آمدند

سنگ هاآمده پروازشد

میزبانش باز تیراندازشد

رخ کبودان را دگرآزارچیست

ناسزا بربانویی اطهرچرا

این تصدق ها به پیغمبرچرا

حربه دشمن بودتحقیرشان

می هراسند بسکه ازتکبیرشان

 

باوجودی که هزاران داغ داشت

بازمرهم روی دلها میگذاشت

***

بسکه در دروازه غوغاکرده بود

روز راتیره به اعداکرده بود

گومگرای سرنداری خواهری

ریش پرخونت شده خاکستری

ای لبت تفسیرقرآن مجید

قاری قرآنم ای فتح البرید

من فدای صوت لحن آیه ات

عاقبت شدازسرم کم سایه ات

ام حسبتم گشته جاری ازلبت

وه چه آیاتی فدایت زینبت

هرچه خواندی فاش تفسیرش کنم

باسربشکسته تصویرش کنم

ای عجب زینب تماشایی شده

بازازمهمان پذیرایی شده

***

دومین مهمانی زینب رسید

بازجام مهمان برلب رسید

من فدای صوت لحن آیه ات

عاقبت شدازسرم کم سایه ات

وه چه آیاتی فدایت زینبت

الهى گرچه یک عمرى به نفس خود جفا کردم

الهى گرچه یک عمرى به نفس خود جفا کردم

ندانستم، نفهمیدم که این کار خطا کردم

تو گفتى این جهان سجن است و انسان هست زندانى

در این زندان فتادم هستى خود را فنا کردم

گنه کارم ولى دل بر امید رحمتت بستم

زخوف آتش قهرت توسل بر رجا کردم

به مهمانى خود در خانه خود دعوتم کردى

سر خوانت نشستم، توبه نزدت بارها کردم

نمک خوردم شکستم با نمکدان توبه خود را

ولى از بس رئوفى تو، به تو من التجا کردم

ژولیده نیشابورى

 

 

بار دیگر شده دستم به دعا، بسم الله

بار دیگر شده دستم به دعا، بسم الله

هر که دارد هوس کرب و بلا ، بسم الله

صحن چشمان من، انگار توهم زده است

شده ام زائرت ای خون خدا، بسم الله

چقدر حال و هوای حرمت می آید

زده ام دست توسل به شما، بسم الله

حس شود عطر خوش سیب، همین نزدیکی

هر طرف گشته به پا شور و نوا، بسم الله

قسمت این است که با لطف دعای رضوی

ملک ایران بشود غرق صفا، بسم الله

عاقبت ماه محرّم حرمت را دیدم

وَ نصیبم شده پاداش عزا، بسم الله

حیف شش گوشه تو ، می رود از پیش همه

می رود تا برسد کرب و بلا، بسم الله

کاش همراه ضریحت برود این دل من

تا زمین پر اندوه و بلا ، بسم الله

ذکر ما هیئتیان ، کلّ محرّم این است

هرکه دارد هوس کرب و بلا، بسم الله

شاعر:محمدمهدی عبدالهی

 

عالم همه قطره و دریاست حسین

عالم همه قطره و دریاست حسین

 خوبان همه بنده و مولاست حسین

 ترسم که شفاعت کند از قاتل خویش

 از بس که کَرَم دارد و آقاست حسین