آستان قدس تو دارالشفای عالم است

http://uupload.ir/files/y8z0_%D8%A2%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86_%D9%82%D8%AF%D8%B3.jpg

آستان قدس تو دارالشفای عالم است

درد این جا بی دوا و نسخه درمان می شود

هر که از مهمان سرایت لقمه ای گیرد به دست

مهر در دستش کم از یک قرصه نان می شود

وانکه خوابش می برد در پشت دیوارت شبی

ماه در بزمش کم از شمع فروزان می شود

هر که را تابید بر سر آفتاب صحن تو

گر رود در سایه طوبی پشیمان می شود

aqr_ir

امام زمان ارواحنا‌فداه

امام زمان ارواحنا‌فداه

باز عطر یار آمد و دنیا به کام شد

یعنی دوباره موقع عرض سلام شد

این لطف هیئت است که حتی کسی چو من

با تو میان روضه فقط همکلام شد

شکر خدا که سایه ی الطاف مادرت

با دست تو به روی سرم مستدام شد

باز آمدم که گریه کنم شاید اشک من

بر زخم های مادری ات التیام شد

روضه بخوان ز غربت مولا که بعد از این

خورشید عمر فاطمه اش روی بام شد

تازه مصیبت دل حیدر شروع شد

هرچند درد پهلوی مادر تمام شد

ای منتقم به پهلوی زخمی مادرت

دیگر بیا، بیا که زمان قیام شد

محمدعلی بیابانی

امام زمان ارواحنا فداه

امام زمان ارواحنا فداه

بازهم تنها شدم خیلی دلم را غم گرفت

بازهم معصیتم من را ز آقایم گرفت

هر زمانی دور ماندم از هوای روضه ها

زندگی ام را سراسر غصه و ماتم گرفت

بهر دیدار جمال یار بی همت شدیم

یوسف زهرا دلش از عالم و آدم گرفت

وای بر آنکه سرِ این سفره نان خورده ولی

با غریبه رفت و آن را مونس و همدم گرفت

راه ظلمت رفتم و در بین راه آقا رسید

داشتم گم میشدم دست مرا محکم گرفت

خوش بر احوال گدایی که دم جان دادنش

یک نفس ذکر حسین بن علی را دم گرفت

از همان روزی که آمد مادرم در روضه ها

با دلی محزون به دستانش دو تا پرچم گرفت

پرچمِ نام حسین و پرچمِ نام حسن

آه با نام حسن جان گونه هایم نم گرفت

زخمیِ یک کوچه بود و ناله میزد زیر لب

مادرم را ضربه ای سیلی از این عالم گرفت

روح الله پیدایی

امام زمان ارواحنا فداه

امام زمان ارواحنا فداه

این روزها نوای دلم مادری تر است

هرکس که یار من بشود یار حیدر است

گاهی شما شبیه به من گریه می کنید

در فاطمیه اشک شما فاطمی تر است

ای صاحبان ناله خدا خیرتان دهد

سوز شما هماره تسلّای مادر است

در خیمه ام اقامه ، عزایش که می کنم

مهمانِ روضه ام ز علی تا پیمبر است

یاد شکسته پهلوی او می کُشد مرا

زهرا فرشته ای است که بی بال و بی پر است

تا گریه می کنم که چرا قامتش خمید

احساس می کنم که چنان سایه بر سَر است

آری خودش تسلّیِ غمدیدگان شود

با اینکه چشم پر گُهرم حوض کوثر است

هرگاه یاد درد دل مجتبی کنم

اسرار او به پیش نگاهم مُصَوّر است

مادر! هنوز خیمه نشینِ تو مانده ام

گویی هنوز معرکۀ کوچه و در است

ای مادرم! دعا کن و یا منتقم بخوان

اَمَّن یجیب گو که مُجیب تو داور است

طی می کنم ز کعبه مسیر مدینه را

از کربلا شروع کنم زخم سینه را

محمود ژولیده

حضرت فاطمه سلام الله علیها شام شهادت (تشییع و تدفین)

حضرت فاطمه سلام الله علیها

شام شهادت (تشییع و تدفین)

تا علی ماهش به سوی قبر بُرد

ماه، رخ از شرم، پشت ابر برد

آرزوها را علی در خاک کرد

خاک هم گویی گریبان چاک کرد

زد صدا، ای خاک! جانانم بگیر

تن، نمانده هیچ از او، جانم بگیر

ناگهان بر یاری دست خدا،

دستی آمد هم‌چو دست مصطفی

گوهرش را از صدف، دریا گرفت

احمد از داماد خود زهرا گرفت

گفتش ای تاج سرِ خیل رسُل

وی بَرِ تو خُرد، یک‌ سر جزء و کل

از من این آزرده‌ جانت را بگیر!

بازگرداندم، امانت را بگیر...

اولین نُه‌سال از آن تو بود

شمع بزم جان و مهمان تو بود

گرچه هم‌چون جان، عزیزش داشتی

نوروَش بر چشم من بگذاشتی،

تا مرا نُه‌سال، شمعِ خانه شد

بود شمع خانه و، پروانه شد

می‌کِشد خجلت علی از محضرت

یاس دادی، می‌دهد نیلوفرت!

بدر بخشیدی، هلالت می‌دهم

تو الف دادی و دالت می‌دهم

او که بعد از تو، شبی راحت نخفت

قصه‌ای از غصه‌های خود نگفت

از ستم‌هایی که آمد بر سرش

داوری آورده نزد داورش

حاج علی انسانی