اسرار ‌حقیقی حیاتم زهراست

اسرار ‌حقیقی حیاتم زهراست

معنای عبادتم، صلاتم زهراست

دیگرچه غم ازکشاکش این دنیا

وقتی که فرشته نجاتم زهراست

اَللَّهُـمَّ صَلِّ عَلَی مُحَمَّـدٍ

وَآلِ مُحَمـَّدوَ عَجِّـل فَرَجَهُـم

کی شود مهدی بیاید برکشد تیغ از نیام

انتقامی سخت گیرد از عدوی فاطمه؟

می‌بخشمت - امّا دلم؛ مانند ِ سابق نیست

می‌بخشمت - امّا دلم؛ مانند ِ سابق نیست

مانند ِ سابق؛ با دلت - دیگر مطابق نیست

مدیونِ "عشق"ی تو - بخشیدمت  با جان

فهمیدم،  امّا دیر - قلب ِ تو  عاشق نیست

عشق می‌بایست؛ آواره گرداند -  بسوزاند

دل ِ عاشق  بلرزاند - ورنه که رازق نیست !

دزدیده‌ای - نامهربان؛  دل را -  به نامردی

انصاف  کُن  -  آیا؛  نام ِ  تو  سارق نیست !؟

من - با  تو  یک دنیا  شُدم پیر، هیچ کس:

مانند ِ من - پوچ ِ  تمام ِ این دقایق نیست !

دنیا؛ همیشه  درد  زائیده -  بلا هم  روش !

عُمری‌ست؛ جان ِ ما - بر درد،  فائق نیست !

بیش  -  ز ِ   روز ِ  پیش؛  غرق ِ  غم ِ  دنیا

اندوه؛  دریا  شُد -  ساحل و  قایق نیست

یک عمر؛  رو  بودیم .... نارو؛  نبودیم  ما

با این - دل ِ بدبخت؛ کسی، صادق نیست

هر روز؛  یک روئی -  از خود  نشان دادی

ای  با صفت !  این‌ها؛  کار ِ  منافق نیست !؟

می‌بخشمت، امّا؛  قلبم - پُر از  زخم است

خونِ دلم مشکی‌ست، رنگ ِشقایق نیست !

من؛ از تو و  از عشق - از خویشتن سیرم

از  دست ِ  دنیا  که؛  هرگز  موافق نیست

می‌بخشمت -  امّا؛  راه ِ  ما -  سوا  گشته

در یک‌مسیر؛ پایِ دوتائی‌ِمان، واثق نیست !

این ناله‌هایم نیست ... درد است  می‌نالم

به"عشق" قسم این‌ها؛ غیر ِ حقایق نیست

این‌ها که می‌نالم -  کمی از این درد است

دیگر    زبان ِ  من؛  گویا  و   ناطق نیست

دل می‌کنم از عشق - فهمیده‌ام این "من" :

در  وادی ِ  عُشّاق؛ شخصی حاذق  نیست

بارانی‌ام  یک ریز -  از سرنوشت ِ خویش

دیگر دو چشم ِ من؛ از غُصّه عایق نیست !

در؛ قاموس ِ آدم‌ها - بازیچه گشته  عشق !

این واژه خط خورده، جزء علایق نیست !

هر چیز شایسته‌است - هر چه  خلایق را

در بین ِ  خلقت  - "ما" ؛ انگار لایق نیست !

بی‌زار ... از عشقم -  اندوه ... سر مشقم

فریاد خواهم زد،  "صدا" م  -  بالغ نیست

هر چند  -  قلب ِ  من؛  از غُصّه  بشکسته

امّا  دل ِ خونم؛  از  عشق  -  فارغ نیست

می‌بخشمت - هرگز فراموشم‌نخواهد شُد ...

بخشیدنم؛ مثلِ گُذشت ِ ربّ ِ خالق نیست !!

حسن_جهانچی

نیمه دوّم دی‌ماه - ۱۳۹۷

آقای روحانی رئیس جمهور محترم در سخنرانی 22 بهمن 96 فرمودند :

آقای روحانی رئیس جمهور محترم در سخنرانی 22 بهمن 96 فرمودند :

"سال آینده، سال نشاط است."

پاسخ بانوی شاعر زهرا فراهانی به ایشان را می‌خوانیم..

«  چه نشاطی؟  »

با سفرۀ بی نان و نمکدان، چه نشاطی؟

با داغ جوان، بیکار و بیمار، چه نشاطی؟

با غصّه‌ی کم آبی و خشکیدگی خاک

در تفرش و کرمان و خراسان، چه نشاطی؟

با مُعضل اشرافیّتِ بیت وزیران

در شهر لواسان و جماران، چه نشاطی؟

با طفل یتیمی که به تاریکی شب‌ها

خوابیده به سرمای خیابان، چه نشاطی؟

وقتی برود پول من و مردم ایران

تا ونکوور و بالی و تایوان، چه نشاطی؟

تا در شرر زلزله‌ها کودک میهن

جان داده به کولاک زمستان چه نشاطی؟

تا خوردن اموال فقیران و ضعیفان

آسان شده بر جمع مدیران، چه نشاطی؟

تا گوش شما بر غم مردم شنوا نیست

بر چهرۀ پیران و جوانان، چه نشاطی؟

زهرا فراهانی

قاسم سلیمی

هنر من سرودن نظم است

هنر من سرودن نظم است

به همین علت است بی‌نظمم

برخلاف جماعت شعرا

من نه اهل بساط نه بزمم

مخلص شاعران شیرازم

چاکر عالمان خوارزمم

مثل ران گراز ده ساله

اندکی غیرقابل هضمم

پشت جبهه به یاری کلمات

تا بخواهند بنده می‌رزمم

به علاوه کتاب هم دارم

بنده یک شاعر اولوالعزمم

سعید بیابانکی

وطنزپایگاه شعر و ترانه طنز

vatanz_ir

تو بگو دست به دامان که جز او بزنم

http://s9.picofile.com/file/8350703100/%D8%AA%D9%88_%D8%A8%DA%AF%D9%88.jpg

تو بگو دست به دامان که جز او بزنم

رو به درگاه که جز ضامن آهو بزنم

باز کردی گرهٔ کور مرا صد دفعه

شرم دارم به کسی غیر شما رو بزنم

آرزو داشتم از کودکی ام مثل پدر

جلوی پنجره فولاد تو زانو بزنم

بطلب تا شب جمعه دمِ ایوان شما

یاد ایوان نجف باشم و یاهو بزنم

بهترین نوع سفر سمت امامِ هشت است

عشق زوار بلیطیست که بی برگشت است